سلام
مگر اینکه یه خانم یاقوت باشه و باعث بشه ارسالهای امروز، بدون پست باقی نمونه.
نشون از اینکه درسته کانون در حال تحوله، ولی هنوز زنده است.
و
کسی دیگه نمیخواست
راهکار بگه؟ تجربیات شما را خریداریم.
و
کی میتونه اون پست تخصصی که گفتم رو ترتیب بده؟
راهکارهایی که بچهها گفتن رو دستهبندی کنه و منظم و مرتب، گام به گام به یکی که سریالیه بگه چطور میتونه از وضعیت سریالی خارج بشه.
سلام ، شبتون ب خیر باشه
یاقوت هستم ، ی سرماخورده ی مریضی ک فرصت نکرده دکتر بره و نسخه های خوددرمانی و میفرسته ک براش کد صادر بشه و بره بگیره .
باور میکنید سه تا دونه قرص معمولی سرماخوردگی ۵۰ هزااار تومن شد ؟
^________^
سه روز پیش شاهد مرگ جنینی بودم ک بند ناف دور گردنش ۴تا پیچ خورده بود و در سه ماهگی ب دنیا نیومده مرد . مادر غمگین بود اما تمام تلاششم میکرد اوضاع رو کنترل کنه . بعدشم دوستم دو تا مورد
خودکشی ک دیده بود و توضیح میداد و اینه ک من این شب ها زیاد هم روبراه نیستم و نظم زندگیم ب هم خورده . خلاصه پاییز ک شروع میشه من همش دنبال زندگی میدوم و جا میمونم .
____________________
این روزها شدیدا حس بی توجهی ب خودم و دارم . ولی خب چ کنم ؟ وقت پیدا نمیکنم کتاب بخونم ، غذا خوب نمیخورم ، پیاده روی نرفتم ، برنامه ننوشتم و حیلی چیزهای دیگه .. امروز صبح دیگه جسمم پاسخگو نبود و کاملا از خواب بیهوش شدم و الانم ک سرماخوردگی عیان شده پشت سرهم ویتامین و قرص میخورم بعد از بیرونم ی ظرف سوپ گرفتم ک مثلا سرماخودگی و گول بزنم و انتظارم دارم فردا صبح خوب بشم
_______________
من تا حالا صفر بودن ارسال های روزانه رو ندیده بودم ، دیشب دیدم سه تا دونه اسم ثبت شده و خب زیبا بود
_________
قبلا گفته بودم دورهمی کانون ۲۷ یا چندم مهر باشه ؟ یا مثلا یکم شاد بودیم قرار بود مسابقه اهورا تورنمنت باشه لغو شد ؟ اطلاع رسانی بکنید خب دلمون خوش نباشه
_______________
امشب زودتر از ۴ شب قبل میخوابم ، ۴ شب گذشته همش ۵ خوابیدم
__________________
بعد من ی سوالی دارم ، میشه از همه بمرسم میاد کانون چیکار میکنید ؟
میشه ب منم بگید منم همونکار و بکنم ؟ فقط عبور و مرور ؟ آخه پیامم کسی رد بدل نمیکنه ک
_________________
نقل قول: کی میتونه اون پست تخصصی که گفتم رو ترتیب بده؟
راهکارهایی که بچهها گفتن رو دستهبندی کنه و منظم و مرتب، گام به گام به یکی که سریالیه بگه چطور میتونه از وضعیت سریالی خارج بشه.
یاقوت در تولید محتوا نمره ی ده ب زور میگیره
البت بهش فکر کردم
ب نظرم خروجی کار من در این زمینه خوب نیست و استعداد زیادی در چیدمان و غیره ندارم ب همین دلیل متاسفانه نمیتونم کمک کنم : )
دوست داشتم بتونم کمک کنم . انشالله ک بقیه هم اعلام حضور کنند و یکی از عزیزان کانونی قبول زحمت کنه و ب بهترین شکل این کار انجام بشه .
______
سلام
منم امروز احساس گلو درد دارم
یه هفته ای بود گوش چپم درد میکردا
اخه چرا خونه فامیل میری نمیفهمن پاییز شده دیگه نباید کولر بزنن. مگه سردخونه راه انداختن
ماهم میوه ایم یوقت پلاسیده میشیم
از روز مهمونی هفته قبل گوشم درد میکنه
قرص میخورم تا از پا نیوفتم اما انگار قضیه جدیه
خدا بخیر کنه بدنم نیوفته و زودی خوب شم وسط این همه درس
ممنون میشم برام دعا کنید بچه ها
(1402 مهر 9، 0:09)آرمین نوشته است: [ -> ]سلام
مگر اینکه یه خانم یاقوت باشه و باعث بشه ارسالهای امروز، بدون پست باقی نمونه.
نشون از اینکه درسته کانون در حال تحوله، ولی هنوز زنده است.
و
کسی دیگه نمیخواست راهکار بگه؟ تجربیات شما را خریداریم.
قبول کنید مدرسه ها وقت گیره
آقا کولر ما هم خاموش بود
ولی پنجره باز بود
فکر کنم خفیف سرماخوردم
(1402 مهر 11، 13:26)یاقوت نوشته است: [ -> ]از زیبایی های روز تعطیل این هارو میتونم بگم ک مهمون اومده و من مریض احوال تو اتاق منتظرم ک برن و میترسم ک هرلحظه ی اتفاقی بیوفته و لو بره ک خونه هستم بدتر از همه هم این هست ک دارم از سرفه خفه میشم و نمیتونم سرفه کنم
برا ناهار کانون سوپ داریم و لاغیر
ظهر ک مهمون اومده بود برا ناهار موندن و ب عبارتی من داخل اتاق محبوس شدم اونم بدون آب و تغذیه
حالا من داخل اتاق ی ساعته نشستم ی سر بهم نزدن و مجبور شدم ب خونه زنگ بزنم و طلب ی لیوان چای و صبحانه داشته باشم
از ساعت 1 تا 4 مهمون نشسته بود و من منتظر بودم ک برن
تو اون 3 ساعت هم 30 بار خطر لو رفتن بود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
راستش چند روز هست ب جمله ی آقا آرمین ک نوشته بودن کانون زنده هست فکر میکنم : )
فکر میکردم میزگرد پاسخ های زیادی داشته باشه ولی تو این چند روز کمتر از 5 نفر پاسخ دادن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برم برا تولد مدیر کل پست ارسال کنم نیم ساعت بعد تولدشون هست
ـــــــــــــــــــــ
نقل قول: ظهر ک مهمون اومده بود برا ناهار موندن و ب عبارتی من داخل اتاق محبوس شدم اونم بدون آب و تغذیه حالا من داخل اتاق ی ساعته نشستم ی سر بهم نزدن و مجبور شدم ب خونه زنگ بزنم و طلب ی لیوان چای و صبحانه داشته باشم از ساعت 1 تا 4 مهمون نشسته بود و من منتظر بودم ک برن تو اون 3 ساعت هم 30 بار خطر لو رفتن بود
چه قد تعارفی
هیچی مهم تر از ارامش خودت که صاحب خونه هستی مهم نیست :/
دیدی اینجور موقع ها صحبت ها هم گل میکنه، مهمون عزیز حتی نمیره تا روشویی دستاشو بشوره
______
از همینجا تولد آقا آرمین رو تبریک میگم
ان شاءالله امسال براتون پر خیر و برکت و پر از خبرای خوب
سلام سلام همه
ـــــــــــــــــ
نقل قول: #مرخصی_اجباری
تنها وقتی که میتونی بهونه بیاری برای برنامه های عقب افتاده همین زمان مریضیه
.
.
میخواستم کارامو انجام بدما، زیر سرم بودم دیگه نشد
من الان در مریض ترین احوال سرکار هستم عزیز جان
ـــــــــــــــــــــــ
نقل قول: چه قد ناسزا تو ذهنم مرور شد و رفت ...
اینجور موقع ها به اونایی که ، با شوخی جواب فامیلو میدن غبطه میخورم
نه بی احترامی میشه، نه دلخوری پیش میاد
من از این خوشم میاد ک بعضی ها ی جوری جواب میدن ک هم جواب میدن هم جواب نمیدن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقل قول: چرا خوشت نمیاد، بخاطر خوده فصلش و سردی هوا؟
از پاییز خوشم نمیاد چون حس کسالت و سردی بهم دست میده . شادابی رو از دست میدم .
و البت ذاتا پاییز حاوی خاطره های ناخوشایند گذشته هست ک تو دلم ماندگار شدن و باعث شدن تا نسبت ب پاییز دلسرد بشم .
از پاییز یدونه ذرت و پیاده رویش و دوست دارم
از زمستان خوشم نمیاد چون خیلی سرده ، آدم منجمد میشه . همش باید چندلایه لباس بپوشی و همش برف میاد و تعطیل میشه . ادم حتی نمیتونه درست حسابی راه بره
بهار خوبه، صدای پرنده ها میاد و شبیه شروع هست .
تابستونم ک عشق منه چون هوا خوبه .
____________
امروز صبح ی آقای سرم داد زد ، منم جوابی ندادم . متوجه هستم ک این روزها خیلی ها عصبی و خشمگین هستند و باید صبور بود
خلاصه ک بقیه بهش هشدار دادند ک داد نزنه و این جالب بود ک برای عذر خواهی رفته بود شیرینی خریده بود
(1402 مهر 17، 0:13)ایرانا نوشته است: [ -> ]نقل قول: این جالب بود ک برای عذر خواهی رفته بود شیرینی خریده بود
خدا خیرش بده، شیرینی تر گرفته
پ.ن: خواهشا خواستین کسی رو شاد کنین از خریدن شیرینی یزدی، دانمارکی، شیرینی کشمشی و خشک جدا خودداری نمایید
عزیزم
راستش من نخوردم،سه تا دونه بود و خامه داشتند . منم گلوم وحشتناک گرفته دیگه از خیرش گذشتم .
اتفاقا منم همیشه میگم خواستین من و شاد کنید شیرینی خشک بگیرید
البت من خیلی عجیبم ک از پاستیل و لواشک و ترشک و یخمک و تخمه و شیرینی خامه ای زیاد خوشم نمیاد
شیرینی یزدی همون کیک ها میشه ؟
______
و ننگ بر هندزفری ک خراب میشه
انگار نصف زندگی فلج شده
______________
ی خبر خوب بدم ، انشالله قسمت همه بشه
من چند روزه خاله شدم
ی دونه فنچ کوچولو ب دنیا اومده ، چشمای فنچمون سبزه ، ابرو نداره ، بعد موهاشم طلایی شده
شبیه نقاشی ها
همه ازم میپرسن حست چیه ؟! منم میگم عالی ، خوب ولی خب واقعیت اینه ک هنوز هیچی نفهمیدم