سالگرد کانونی شدنم مصادف خواهد شد با یه مراسم شاد واسه یه نفر دیگه
قبلاً خیلی برام مهم بود اون شخص
ولی دیگه الان واقعا از چشمم افتاده
همیشه باید شاکر بود یه روزایی آدم انقدر سختی میکشه توی زندگیش انقدر داغون میشه از همه دنیا بدش میاد نسبت به همه چیزو همه کس بی اعتماد میشه ولی خیلی چیزا را یاد میگیره کوچیک ترین چیزی که میفهمه اینه بالاتر از سیاهی رنگ نیست وقتی ته داستانا میبینی دیگه وقتی تو شرایط مشابه قرار میگیری دیگه ترسی از اینکه به هدف نرسی نداری چون دیگه ته اونو دیدی
پ.ن نمیدونم جای این پست اینجا بود یا توی تاپیک درد و دل ولی دیگه اصلا درد و دل نیست صرفا خواستم بنویسمش
سلام
بنده های ویژه ی خدا تو شبهای قدر ما رو هم بین دعاهاتون یاد کنید...
محتاج دعاهای برخواسته از قلب های پاک اتونم
سلام
التماس دعا
برا تک تک تون آرزوی هدایت ، سلامتی و خوشبختی دارم
سلام تو این شبا بهترین موقع هست برای حلالیت گرفتن دل همه به سمت خدا کشیده میشه حلالیت گرفتن راحت تره
ان شاءالله که دلی نشکسته باشیم
ولی اگر شکستیم الان بهترین موقع هست برای حلالیت گرفتن
اگر به اون شخص دسترسی نداریم براش امشب دعا کنیم
خدایا از گناه همه بنده هات در گذر و همه را ببخش و بیامرز
خدایا ظهور اقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه را نزدیک بگردان
خدایا از گناه همه اعضای کانون از اولین نفر تا اخرین نفر بگذر و جایگاه خودشون و خانواده هاشون را بهشت قرار بده
خدایا همه مریض ها را شفای عاجل عطا بفرما
خدایا شرایط ازدواج جوان ها را فراهم بفرما و به تلاششون برکت بده
التماس دعا
اگر کسی از دست من ناراحته بگه تا زنده ام تو این دنیا جبران کنم
حلال کتید
(1395 دي 4، 21:17)یوسف نوشته است: [ -> ]یه موردی هست که نزدیک دوساله به کسی نگفتم ومیخام اینجا بگم چون بدجوری فکرمو درگیر کرده و رفته رو اعصابم
اوایل سال 94 بود که حس کردم قلبم یه مشکلی داره
بعضی وقتا یه سوزش خفیفی داشت
اول جدی نگرفتم گفتم شاید از معده یا یه جای دیگه باشه
اما با گذشت زمان فهمیدم کمتر که نمیشه هیچی همینجوری ادامه داره و ول کن نیست
یکی دوبار با خانواده درمیون گذاشتم و یه جوری برخورد کردن که انگار میخوام جلب توجه کنم یا الکی دارم یه موضوعی رو بزرگ میکنم
شایدم دوست نداشتن قبول کنن پسر بیست سالشون مشکل اینجوری داره
ازونجا بود که دیگه پشت دستمو داغ کردم که بخوام به کسی حرفی ازش بزنم
تقریبا یک سال ونیم شده ازون موقع.
الانم هر ازگاهی میاد سراغم دردش ولی خودم یه جوری حل وفصلش میکنم
اگه توخونه باشم میرم یه گوشه کناری که کسی نبینه ونفهمه
اگه بیرون باشم یه جایی پیدا میکنم که تو دید نباشم اگرهم تو یه مهمونی یا جمعی که نشه ازش فرار کرد باشم با هر بدبختی شده دردشو تحمل میکنم
میدونید حقیقتش اینه که دارم به این نتیجه میرسم این یکی از عوارض خودارضاییه
چند وقت پیش یه جایی میخوندم که موقع خ.ا چون فشار خون وضربان قلب خیلی میره بالا,اگه زیاد تکرار بشه ممکنه به قلب وعروق اسیب برسونه
خب منم اگه جای اون قلب بودم وهفته ای شیش هفت بار اونم توی یه دوره ده یازده ساله انقد فشار بالام میومد دیگه کم میاوردم!
شاید بپرسید خب چرا نمیری دکتر یا چرا حالا که انقد جدی شده به کسی نمیگی
مشکل منم دقیقا همینجاست
چون توخانواده ما غیر از بابابزرگم که بالای 70 ساله ومشکل قلبی داره (اونم تو سن پیری مشکل ساز شده براش)دیگه بقیه سالمن ونمیشه گفت ارثیه
اخه یه ادم 22 ساله که نه اهل سیگار ومواده نه سابقه خانوادگی داره چرا باید مشکل قلبی پیدا کنه؟
میترسم عنوان کنم
واقعا میترسم برم دنبالش
از ابرو ریزی بعدش میترسم
اگه واقعا مشکل ازهمونی باشه که من فکر میکنم وکسی بفهمه چی کار کنم؟
چه خاکی به سرم بریزم
خدایا خیلی خوبه که ستار العیوبی وتا حالا آبروم رو نبردی جایی
همینجوری ادامه بده لطفا!
دو خط اخرش خیلی بامزه بود. همینجوری ادامه بده لطفا.
ولی واقعا ممکنه چنین مشکلی پیش بیاد؟
نقل قول: ولی واقعا ممکنه چنین مشکلی پیش بیاد؟
بله برادر عزیزم سرباز الله در این باره از منظر پزشکی توضیحات کاملی دادند
این پست
و
این پست
فکر کنم پستی در رابطه با همین موضوع داشتند ولی متاسفانه پیدا نکردم
(1401 ارديبهشت 1، 21:17)silent scream نوشته است: [ -> ] (1395 دي 4، 21:17)یوسف نوشته است: [ -> ]یه موردی هست که نزدیک دوساله به کسی نگفتم ومیخام اینجا بگم چون بدجوری فکرمو درگیر کرده و رفته رو اعصابم
اوایل سال 94 بود که حس کردم قلبم یه مشکلی داره
بعضی وقتا یه سوزش خفیفی داشت
اول جدی نگرفتم گفتم شاید از معده یا یه جای دیگه باشه
اما با گذشت زمان فهمیدم کمتر که نمیشه هیچی همینجوری ادامه داره و ول کن نیست
یکی دوبار با خانواده درمیون گذاشتم و یه جوری برخورد کردن که انگار میخوام جلب توجه کنم یا الکی دارم یه موضوعی رو بزرگ میکنم
شایدم دوست نداشتن قبول کنن پسر بیست سالشون مشکل اینجوری داره
ازونجا بود که دیگه پشت دستمو داغ کردم که بخوام به کسی حرفی ازش بزنم
تقریبا یک سال ونیم شده ازون موقع.
الانم هر ازگاهی میاد سراغم دردش ولی خودم یه جوری حل وفصلش میکنم
اگه توخونه باشم میرم یه گوشه کناری که کسی نبینه ونفهمه
اگه بیرون باشم یه جایی پیدا میکنم که تو دید نباشم اگرهم تو یه مهمونی یا جمعی که نشه ازش فرار کرد باشم با هر بدبختی شده دردشو تحمل میکنم
میدونید حقیقتش اینه که دارم به این نتیجه میرسم این یکی از عوارض خودارضاییه
چند وقت پیش یه جایی میخوندم که موقع خ.ا چون فشار خون وضربان قلب خیلی میره بالا,اگه زیاد تکرار بشه ممکنه به قلب وعروق اسیب برسونه
خب منم اگه جای اون قلب بودم وهفته ای شیش هفت بار اونم توی یه دوره ده یازده ساله انقد فشار بالام میومد دیگه کم میاوردم!
شاید بپرسید خب چرا نمیری دکتر یا چرا حالا که انقد جدی شده به کسی نمیگی
مشکل منم دقیقا همینجاست
چون توخانواده ما غیر از بابابزرگم که بالای 70 ساله ومشکل قلبی داره (اونم تو سن پیری مشکل ساز شده براش)دیگه بقیه سالمن ونمیشه گفت ارثیه
اخه یه ادم 22 ساله که نه اهل سیگار ومواده نه سابقه خانوادگی داره چرا باید مشکل قلبی پیدا کنه؟
میترسم عنوان کنم
واقعا میترسم برم دنبالش
از ابرو ریزی بعدش میترسم
اگه واقعا مشکل ازهمونی باشه که من فکر میکنم وکسی بفهمه چی کار کنم؟
چه خاکی به سرم بریزم
خدایا خیلی خوبه که ستار العیوبی وتا حالا آبروم رو نبردی جایی
همینجوری ادامه بده لطفا!
دو خط اخرش خیلی بامزه بود. همینجوری ادامه بده لطفا.
ولی واقعا ممکنه چنین مشکلی پیش بیاد؟
سلام
دقیقا نمیدونم مشکل این با مشکل من یکی هست یا ن ولی من هم بعضی وقتا قلبم درد سوزناکی میگیره و تا وقتی درده تموم نشه نمیتونم درست نفس بکشم و وقتی برای چند ثانیه دم و بازدم رو قط میکنم درست میشه. البته این اواخر خیلی کم برام پیش اومده مثلا تو 6 ماه اخیر شاید یکی یا دوبار
ولی خب حالا نمیدونم این به خ.ا ربط داره یا نه
البته اینم بگم آمار پاکیم رفته بالا و وقتی لغزش میکنم سریالی نمیشم
ولی فکر کنم ربطی ربطی به خ.ا نداره چون یبار رفتم دکتر (البته اون موقع هنوز مبتلا به این گناه نشده بودم و همین مشکل قلب رو هم داشتم) و دکتر فقط گفت مایعات بیشتر مصرف کن
بالاخره حضرت حافظ طلبید
دوستان جاتون خالی پیش به سوی شیراز
(1401 ارديبهشت 2، 8:12)(آرین) نوشته است: [ -> ]ولی فکر کنم ربطی ربطی به خ.ا نداره چون یبار رفتم دکتر (البته اون موقع هنوز مبتلا به این گناه نشده بودم و همین مشکل قلب رو هم داشتم) و دکتر فقط گفت مایعات بیشتر مصرف کن
داداش الان اوضاع بهتره؟؟؟
چرا دوباره دکتر نمیری داداش جان؟
مراقب سلامتی باش عزیز دل
(1401 ارديبهشت 2، 9:24)New fighter نوشته است: [ -> ]بالاخره حضرت حافظ طلبید
دوستان جاتون خالی پیش به سوی شیراز
به به داداش گلم به سلامتی
دادا سوغاتی ما یادت نره
یه کیلو رطب مخصوص برامون بیار ماه رمضونم هست میچسبه
جا داره یه شعر از حافظ مهمونت کنم دااداش رفتی اون جا بخونی
گل بیخار میسر نشود در بستان
گل بیخار جهان مردم نیکو سیرند
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
بهمون سر بزن داداش
فدای تو باب الحوائج عزیز
فعلا علی الحساب
این فالوده را بزار یخچال واسه افطار