امروز فرصتی شد و پستهای چند هفته اخیر شبانهروزی رو مطالعه کردم.
خیلی هم سنگین بود.
از وقتی خانم آتریسا اومدن صفحات با سرعت بیشتری به پیش میرن و این کار من رو سخت و سختتر میکنه.
انشاءالله که برقرار باشن و حضورشون مثل همیشه انرژیبخش کانون.
فردا پستهایی که زده شده رو پاسخ میدم.
ببخشید بابت پستهای مرتبط با من که پاسخ داده نشده.
و
گویا در یکی از شبها مرد مجاهد عزیزمون تفال به حافظ و سعدی داشتن.
چقدر هم پرشور بود.
در این حد که شبهای بعد هم متقاضی فال داشتیم.
میاومدن اینجا و درخواست فال میکردن. اما اونی که فال میگرفت دیگه نبود.
مرد مجاهد از همون شب از شبانه روزی رخت بست.
اینکه چی شد و کجا رفت رو کسی نمیدونه.
(گویا کانون هم نبود مدتی
)
این چند بیت تقدیم به مرد مجاهد بزرگوارمون که خیلی عزیزه برام (و برامون) و خدا حفظش کنه برام (و برامون):
نقل قول: او که آمد آن شب فالها گرفت
آتشی در جان ما برپا گرفت
در عجب بودم از آن حال و هوا
که چطور کانون ما غوغا گرفت
آری آن شب من نبودم و چه حیف
شیخ از سرای ما دوری گرفت
میدویدم در پیَش تا دریابم
در کدامین خانه او سکنا گرفت
منزلش پرنور و پربرکت باد
او مجاهد بود و جای در دلها گرفت
مرد مجاهد جان
علیرغم همه سرشلوغیها و دغدغههایی که داری و حتما هم قابل درکه،
ای کاش با توجه به میل و رغبت دوستان کانونیمون فرصت این رو پیدا کنی که هر چند هفته یک بار با تفاهلهات حال کانون رو خوب کنی.
در ادامه میخوام اقرار کنم که من هیچ وقت شعرهایی که مرد مجاهد میذاره رو نمیفهمم.
همیشه تو پستهاش تکههایی از شعر هست که من ازشون سر در نمیارم.
یعنی نگاه کنید میبینید همه پستها رو سپاس زدم اون وسط پست مرد مجاهد رو نزدم. چون نمیدونم چی نوشته.
سپاس من یک جا به این معنی هست که میفهمتت.
یک جا به این معنی که انشالله درست میشه. یک جا همراهیه. یک جا همدلی. یک جا یعنی آفرین. یک جا یعنی غصه نخور.
ولی آدم چیزی رو که اصلا نمیدونه چیه چطور سپاس بزنه؟
هفتهی پیش هم یک ایمیل بهم زده و یک شعر فرستاده که من معنیش رو نمیدونم.
اینترنت هم درست و حسابی جواب نمیده.
داداش من لنگ اونم. مدد برسون.
خلاصه مجاهد جان
اگه یه موقع بهم پیامی دادی و چیزی نوشتی بعد من یه پاسخ دیگه دادم بدون که جریان از کجفهمی و بدفهمی من بوده.
پ.ن 1: همیشه درس ادبیات فارسی رو به سختی پاس میکردم. یکی از بدترین عذابهای درسی که یک انسان زنده تجربه میکنه.
پ.ن 2: پست سوم هم مرد مجاهد شد. شد سهگانه مرد مجاهد. امروز رو در تقویم کانون به نام مرد مجاهد نامگذاری میکنیم.
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد میگذرد وای به حال من و تو...
قرعه امروز به نام من و فردا دگری است
میخورد تیر اجل بر پروبال من و تو...
مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی
گیرم این کل جهان باشد از آن من و تو...
شخصیت سازی برای ترک[url=https://www.ktark.com/Thread-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%B1%DA%A9?pid=501494#pid501494][/url]
(1399 شهريور 27، 22:43)آرمین نوشته است: [ -> ]پ.ن 2: پست سوم هم مرد مجاهد شد. شد سهگانه مرد مجاهد. امروز رو در تقویم کانون به نام مرد مجاهد نامگذاری میکنیم.
حالا که امروز به نام آقای مجاهد هست من فال می خوام
حرف های آقا هومان خیلی جالب و جدیده. امتحانش ضرر نداره.
و این که منم برگشتم ترک کنم. همین دیگه.
سلام به همگی
خوبی کانون اینه که میفهمی چقدر هیچ چی نیستی .. چقدر همه از تو بزرگ منش تر و بهترن
مثلا کانون یه کوه مردونگی داره که اسمش آرمینه
یا یه خواهر بزرگوار داره که یه دریای وسیعه و اسمشون خانم آتریساست .. من از خواهرم عذر میخوام .. امروز دلشون رو شکستم و ذهنش رو آشفته کردم ..
خانم لئا هم یکی از اون شخصیتهای بزرگ و خواهرهای همیشه قابل احترام کانونن که حالا بهانه شد از ایشون هم بنویسن .. (شرمنده ام که امشب ذهنم برای اجابت فرمایشتون روبراه نیست .. واقعا ببخشید .. هر چند افتخاره برای شما و بچه های پاک کانون تفال گرفتن)
.. و به همین ترتیب میشه در وصف همه نوشت .. مثلا همین شمشیر بران و شیر غران عرصه جهاد در راه خدا .. عاشق فاطمه زهرا
بچه ها بنده عذر میخوام از کم کاری و به جا نیوردن مرام کانونی بودنم .. یه چند روزی احتمالا دور باشم از کانون ببینم چه تصمیمی تو ذهنم ته نشین میشه
مخلص داداش هومان و داداش مجاهد
همه تون خیلی بامرام و عشقی هستید به مولا
خب ..
در راستای پست قبلیم من فکرامو کردم
میخوام به یاری خدا کوچیک بچه های کانون بمونم و فعالیتم رو ادامه بدم اینجا .. بشم .. به قول یکی از بچه های قدیمی .. تی کش کانون
بداخلاقیهای زشتم رو ببخشید .. خدا اصلاحم کنه ..
سلام
روز بخیر
خدا رو شکر یه عزیز دل بازگشته. عاشق جان خوش برگشتی.
برادر میری بیرون از کانون به جای ما با کی رفاقت میکنی؟
یعنی بهتر از ما هم هست؟
ما همه دوستت داریم. برقرار باشی انشالله. بچهها بیاین این روزا بیشتر هوای عاشق رو داشته باشیم. دلگرمی و قوت قلبش باشیم.
و
مرد مردان یعنی مرد مجاهد هم تصمیم راسخش رو گرفت و لطف همراهیش رو شامل حالمون میکنه.
دیگه چی بهتر از این؟
این دو رخداد عزیز یه ناهار رو میطلبه. کلید رو از خانم آتریسا قرض گرفتم و خودم مشغول پخت و پز شدم.
کارما مکارانی میپزه. ببین من چی پختم.
جوج و کباب دنده.
بفرمایید:
(1399 شهريور 27، 22:44)موری نوشته است: [ -> ]قرعه امروز به نام من و فردا دگری است
میخورد تیر اجل بر پروبال من و تو...
فکر میکنم معنیش این میشه که دنیا دو روزه و معلوم نیست اجلمون کی باشه.
بیایم این دو روز دنیا رو با هم مهربون باشیم و به جای نگاه خطابین، نگاه محبتبین و خوشبین داشته باشیم.
این چیزایی بود که من دریافتم. احتمالش هست که ربطی به شعر نداشته باشه.
موری جان خودت بیا و توضیحات تکمیلی رو ارائه کن.
راستی موری تو چرا این قدر کمرنگی؟
(1399 شهريور 27، 23:00)،رهگذر، نوشته است: [ -> ]گُفتم به پیری رسمو توبه کنم *** آنقدر جوان مُردو یکی پیر نشد
از کجا معلوم ما پیر شدیدم تونستیم توبه کنیم طبق حدیث دیگه اون زمان در صورت گناه عذری هم پذیرفته نیست
ممنون از کلام عزیزت رهگذر جان.
واقعا از کجا معلوم که تا چند سال پیش میریم و چند سال زندگی میکنیم؟
به داد خودمون برسیم قبل از اینکه دیر بشه.
(1399 شهريور 27، 23:16)هومان نوشته است: [ -> ]چن وقته خبری از شازده نیس
شازده کوشیییی؟؟؟؟؟
رفتم بهش گفتم بیاد اینجا توضیح بده.
امیدوارم یه پاسخ قانعکننده داشته باشه.
شازده جان کامل کامل بنویس.