(1400 آذر 2، 14:20)AtrisA نوشته است: [ -> ]اینم ناهار امروز ب حساب مدیر کل ک مدت طولانی ای هست از بیف استتتراگانوووفشون خبری نیست یا فسنجون و اینا رفتم اسم مدیر و دادم براتون ناهار گرفتم
سلام
دست شما درد نکنه.
ناهار به نظر ناهار خوبی بود
حیف که من دیر رسیدم. ظرفها هم مونده بود نشسته.
خودم شستمشون.
غذا با نام من اما بدون من. چگونه میشود آیا؟
عکس غذا رو دیدم یاد غذای دستهجمعی افتادم.
الان دو ماهه که به خاطر رژیم غذاییم انفرادی غذا میخورم.
اومدم بگم محروم بودم از غذا خوردن همراه خانواده.
بعد یادم افتاد که خب همچین محرومیت هم نبوده. همینکه تو این دو ماه اعصابخردیهای سر میز ناهار و شام رو تجربه نکردم واقعا خوب بوده.
این بخشش میچربیده به اون دورهمیه. هر دوش رو که باهم نمیشه داشت.
کلا تو زندگی همه چیز رو نمیشه باهم داشت. مدام باید از یکی به خاطر دیگری بگذری و مدام باید سبک سنگین کنی کدومو نگه داری و کدومو از دست بدی.
البته تو گفتنش ساده است؛ تو عمل که آدم میافته، لنگ میزنه.
خیلی وقتها هم باورش نداریم. اعتقاد قلبی نسبت بهش نداریم. معلومه که انجامش هم نمیدیم.
مثلا برنامه میریزیم که به حول و قوه الهی از فردا 3 ساعت درس بخونیم. 3 ساعت درس خوندن رو میخوایم به دست بیاریم. اما مشخص نمیکنیم که در عوض چی میخوایم از دست بدیم. از سهم یه چیزی تو زندگیمون باید کم کنیم که به اون یکی اضافه کنیم. چه 3 ساعتی رو میخوایم از دست بدیم؟ 3 ساعت از شبکههای اجتماعی میخوایم کم کنیم؟ 3 ساعت از تلویزیون دیدن؟ 3 ساعت از فیلم دیدن؟ 3 ساعت از تو خیابون چرخیدن؟ از چی؟
توی پاکی هم دقیقا همین مدلی مصداق داره.
و باید دقیق و موشکافانه خودمون رو بررسی کنیم که چی رو باید حاضر شیم از دست بدیم تا به جاش پاکی رو بهدست بیاریم؟
تا از دست ندیم، چیزی هم بهدست نمیاریم.
شبکههای اجتماعیمون رو باید از دست بدیم؟ دوستهای بدمون رو باید از دست بدیم؟ قندشکن و محتواهای بدمون رو باید از دست بدیم؟ تا دیر وقت بیدار موندن رو باید از دست بدیم؟ تنبلی و وقت تلف کردن و خشم و غر زدن و وسواس و استرس و افسردگی رو باید از دست بدیم؟
از دست دادن خیلی سخته. هر مدلش. حتی بدترین چیزهایی که به هیچ دردمون نمیخورن هم از دست دادنشون سخته.
مغزی که از افسردگی کردن مدام پاداش گرفته، راحت نیست تغییر دادنش.
کسی که به پاداش ناشی از خشم خو گرفته، راحت نیست تغییر عادت دادنش.
ساعتها پرسه زدن بیهدف تو نت راحت نیست ترک کردنش.
ساده نیست دل کندن از محتوای مستهجنی که سلول به سلول مغز رو احاطه کرده.
اما باید مرد بود و تغییر داد؛ هر چی رو که باید تغییر داد.
همه چیز رو نمیشه باهم داشت.
تا از دست ندیم، چیزی به دست نمیاریم.