سلام
ببخشید جفت پا می پرم وسط بحث تون.
اومدم بگم که من از سفر برگشتم. دیگه نگران من نباشید.
شیراز خیلی شهر خوبیه. آدماشم همین طور. لحجه شون هم عالی.
لحن آروم و آرامش وجودی شون که دیگه حرف نداره.
سه روزی که شیراز بودیم خیلی خوش گذشت.
سفر هوایی هم خیلی باحال بود. حس شهربازی داشتم با ترن هایی که بالا پایین میره دل آدم میریزه.
اون جا استاد خوبی هم داشتیم. یه خانم پرحوصله که هر چقدر دوست داشتی برات توضیح میداد و می تونستی ازش سئوال بپرسی.
جمع کاری خوبی دور همدیگه بودن. از همین اندک برخوردها هم معلوم بود چقدر هوای هم رو دارن.
معاون ما برخلاف چیزی که سر کار ازش دیده بودیم، خیلی خوش مشرب بود.
خیلی که چه عرض کنم یه چیزی اون ورتر.
به اندازه ی سهمیه سالانه ام، تو این سه روز خندیدم.
خنده و شوخی جای خود. جدیت کار هم جای خود.
بچه ها مدام می گفتن ما ازت می ترسیم.
اونم هی می گفت مگه من شاخ و دم دارم؟ مگه دیوم؟
محل اقامت تون یه جای مرتفع بالای شیراز بود.
اینجا:
خاطره انگیزترین بخش سفر برای من شبی بود که همه مون رو جمع کرد تو هوای آزاد.
به یکی از بچه ها گفته بود فالوده بگیره و بیاره.
برامون تا ساعت 3 حرف زد.
اینکه از بین تمام همکاران، هر کدوم مون رو برای چی آورده. انتظارش از ما چیه. تجربیاتش از 28 سال سابقه اش. از تمام پیشنهاداتی که بهش شده و رد کرده. از تمام تلاش هایی که کرده و نتیجه گرفته. از تمام اشتباه هایی که کرده و درس گرفته.
دیروز برامون تو تلگرام نوشت:
نقل قول: 1) نه گفتن
2) استقبال از انتقاد
3) خوش بینی
4) عدم ترس از شکست
5) توانایی تمرکز بر هدف
و امروز لفت داد.
به اندازه ی کافی برامون حرف زد.
دیگه وقت عمله.