سلام
(1402 آبان 16، 22:55)آرمین نوشته است: [ -> ]مهدوی تو چه کردی؟ تو چه کردی؟ این پیتزای میگو رو فقط باید نگاه کرد. دست گلت درد نکنه. طعمشم خیلی خوب بود. بقیه غذاها هم ناخنک زدم کیفیتشون مناسب بود. فقط ممکنه بگی تهیه این غذاها از کدوم بودجه تأمین شده؟ من کلید فقط به یک نفر داده بودم. حقوق مدیریتی هم که خودم هر ماه میدم میدونم چقدره. با بلیتهایی که میفروشی این هزینهها تأمین میشه؟ به جز تاج قبلا به شخص دیگهای هم بلیت فروختی؟ احساس میکنم یه سری بازارها تو کانون شکل گرفته که من ازش بیخبرم.
نوش جان داداش
میگن هرچی گردش مالی بیشتر باشه، سود بیشتره؛ منم پولامو گذاشتم تو چرخ و فلک تا گردش کنن و رشد کنن
از اونجایی که مدیریت فعلی معروف به پاکدستیه، به بیت المال دست نزدم
مثلاً خانم مهرخدا به نام خانم یاقوت و با چک های خانم زینبی تشریف آوردن برای دریافت 6 عدد وام ناقابل
منم گفتم فعلاً اوضاع مالی روال نیست میتونن درخواست و چک ها رو پیش خودمون نگه دارن تا شرایط بهتر بشه و خبرشون کنم.
یعنی قد چارده پونزده تا وام از خانم زینبی چک گرفته بودن
منم دیگه چون شما تأکید داشتید روی پاکدستی، ازشون اصلاً استفاده نکردم
حتی سفرهای تحقیقاتی که به شمال و کیش رفتم هم از جیب خودم بود. فکرشو بکن حتی دوره های آموزشی مدیریت توی همین کشور همسایه مون ترکیه رو هم به خاطر محدودیت های مالی نتونستم برم
به هر حال خدا روزی رسونه؛ یه بار با فروش بلیت، یه بار با قرعه کشی یه بار هم با بردن پولامون به گردش
نقل قول: از همین جا اعلام میکنم هر گونه خرید و فروش، هر گونه داد و ستد و هرگونه خدمترسانی به واسطه کانون و بدون اجازه کتبی از مدیریت کل کانون غیرقانونی هست. سهم اینجانب باید مشخص باشه.
یعنی اون مهری که از امضای شما درست کردم رو باید تحویل بدم؟
مهر اثر انگشت چی؟
شناسه های بیومتریک چطور؟
(1402 آبان 17، 21:34)عارفه نوشته است: [ -> ]سلام آقایون (=هم آقایون هم خانوما )
رفتم تو تاپیک کتاب از شنبه چشمم به جمال آقای بنفش افتاد اینجوری شدم
گفتم اینجا حتما سور و ساتی به پایت ولی خبری نیست
یعنی جای دیگه خبریه؟!
نمی دونم
اشکال نداره هنوزم برای هدیه دادن دیر نشده
.
.
.
من نمیدونم کی قراره پاییز بیاد؟!
هر سال این موقع دیگه کولرها رو خاموش میکنیم ولی چرا هنوز اینقدر گرمه و مجبوریم زیر باد کولر بشینیم؟
شهر ما پر از دود و گرد و غبار شده که با ترکیب شدنش با شرجی و رطوبت قشنگ همشون میچسبن به آدم؛ پس این بارون های پاییزی کجان؟
الآن اگه یه کشاورز جنوبی اینجا باشه با داس تیکه تیکه ام میکنه
آخه فصل برداشت برنجه و اگه بارون بزنه دیگه کمباین نمیتونه بره تو زمین
.
.
.
دو روزه والده خانم ناخوش احوالتر از همیشه، نمیتونن سر تنور بایستن و نون بپزن؛ این شد که دو روزه داریم نونمون رو از بیرون تهیه میکنیم
طعم این نون ها با نون خونگی زمین تا آسمون فرق داره.
این نون ها به سختی جویده میشه ولی نون خونگی تو دهن آب میشه.
این نون ها بوی خاصی ندارن ولی بوی نون خونگی موقع پخته شدن تا بیرون خونه میرسه.
این نون ها همه یک شکل و یک اندازه و یک رنگن ولی نون هایی که والده خانم میپزن به شکل و اندازه دلخواه متغیرن.
وقتی بچه بودم، آخرین خونه خمیر که کوچولوتر از بقیه بود رو برای من میپختن و منی که تا الآن هم عاشق اون نون کوچولوها هستم.
نون های نونوایی هم یک نعمت بزرگن، اما نون هایی که والده خانم میپزن صدها نعمتن که با رحمت خدا عجین و به دست عشق زمینی اون پخته شدن