سلام رفقا
خیلی سریع میرم سر اصل مطلب
به کمک تون نیاز دارم
.....
موضوع از این قرره که قصد دارم ازدواج کنم
معذرت میخوام که از اول توضیح نمیدم
اما روی انتخابم مطمئن هستم
بقیه جنبه ها هم به امید خدا حله ... البته از طرف من
....
و اما مشکل ..
هنوز نتونستم باهاش در میون بذارم
لطفا درک کنید ..
من شخصی نیستم که با جنس مخالف برخورد زیاد داشته باشم
تمایل و تلاش خودم هم همین بوده ...
از همین جهت برام سخته .. نمیدونم چطور بیان کنم که بهترین روش باشه
*بماند که چ قدر طول کشید تا باور کنم عاشق شدم
....
نکته : ترم تموم شد .. هم رشته نیستیم .. فکر نمیکنم دیگه کلاس با هم داشته باشیم
فقط روز امتحان مونده (میتونم حرف بزنم باهاش ) .. دانشگاه ما جوریه که احتمالش خیلی کمه دوباره حتی ببینمش توی یونی
چون دانشجو زیاده ..
........
چی بگم که برداشت بدی نکنه یا ناراحت نشه ؟
خیلی استرس آوره
پ.ن: اینکه میگم استرس، من خیلی خیلی کم استرس میگیرم .. در نتیجه وقتی میگم خیلی ، یعنی خیلی
پ.ن : تصمیمم ظاهری و بیفکر نیست .. کلی تحقیق و مطالعه و مراحل دیگه طی شده
(1397 دي 8، 23:40)سالِک نوشته است: [ -> ]سلام رفقا
خیلی سریع میرم سر اصل مطلب
به کمک تون نیاز دارم
.....
موضوع از این قرره که قصد دارم ازدواج کنم
معذرت میخوام که از اول توضیح نمیدم
اما روی انتخابم مطمئن هستم
بقیه جنبه ها هم به امید خدا حله ... البته از طرف من
....
و اما مشکل ..
هنوز نتونستم باهاش در میون بذارم
لطفا درک کنید ..
من شخصی نیستم که با جنس مخالف برخورد زیاد داشته باشم
تمایل و تلاش خودم هم همین بوده ...
از همین جهت برام سخته .. نمیدونم چطور بیان کنم که بهترین روش باشه
*بماند که چ قدر طول کشید تا باور کنم عاشق شدم
....
نکته : ترم تموم شد .. هم رشته نیستیم .. فکر نمیکنم دیگه کلاس با هم داشته باشیم
فقط روز امتحان مونده (میتونم حرف بزنم باهاش ) .. دانشگاه ما جوریه که احتمالش خیلی کمه دوباره حتی ببینمش توی یونی
چون دانشجو زیاده ..
پ.ن : تصمیمم ظاهری و بیفکر نیست .. کلی تحقیق و مطالعه و مراحل دیگه طی شده
سلام سالک جان
به نظر من اصلا عجله نکن.
یه نکته ی اساسی که بهش رسیدم
قبل از ازدواج خوبه که عشق باشه
اما مهم تر از اون این هست که ازدواج کاملا عقلانی باشه
عشق و عاشقی های قبل از ازدواج، سر دو ماه از بین می ره
اون ازدواجی که ماندگاره که بعد از ازدواج عشق و محبت بین طرفین بوجود بیاد.
پس عقل و عقل و عقل بعدش عشق
**********
به نظرم عجله نکن، نگران گم کردن طرف نباش.
اگر اسم یا آدرسی از فرد داشته باشی راحت می تونی پیداش کنی.
یا توی گروهی عضو باشی که طرف هم عضوه یا ...
معمولا هم توی دانشگاه کسایی هستن که کمک می کنن که دانشجوها ازدواج کنن. باید پیداشون کنی
توی معاونت دانشجویی ها و نهاد ها و ....
**********
حرف من همون هست که قبلا هم گفتم.
قبل از هر چیز با خانواده ات مطرح کن.
حتی قبل از این که به طرف بگی....
ببین اون ها چه راهکاری رو جلو پات می ذارن.
اون ها مطمئن ترین افراد هستن که خیر و صلاح تو رو می خوان. بیشتر از هر کس دیگه ای
یک اقدام نسنجیده در این مرحله، حتی ممکنه باعث بشه که دختره رو هم از دست بدی
(1397 دي 8، 23:48)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ] (1397 دي 8، 23:40)سالِک نوشته است: [ -> ]سلام رفقا
خیلی سریع میرم سر اصل مطلب
به کمک تون نیاز دارم
.....
موضوع از این قرره که قصد دارم ازدواج کنم
معذرت میخوام که از اول توضیح نمیدم
اما روی انتخابم مطمئن هستم
بقیه جنبه ها هم به امید خدا حله ... البته از طرف من
....
و اما مشکل ..
هنوز نتونستم باهاش در میون بذارم
لطفا درک کنید ..
من شخصی نیستم که با جنس مخالف برخورد زیاد داشته باشم
تمایل و تلاش خودم هم همین بوده ...
از همین جهت برام سخته .. نمیدونم چطور بیان کنم که بهترین روش باشه
*بماند که چ قدر طول کشید تا باور کنم عاشق شدم
....
نکته : ترم تموم شد .. هم رشته نیستیم .. فکر نمیکنم دیگه کلاس با هم داشته باشیم
فقط روز امتحان مونده (میتونم حرف بزنم باهاش ) .. دانشگاه ما جوریه که احتمالش خیلی کمه دوباره حتی ببینمش توی یونی
چون دانشجو زیاده ..
پ.ن : تصمیمم ظاهری و بیفکر نیست .. کلی تحقیق و مطالعه و مراحل دیگه طی شده
سلام سالک جان
به نظر من اصلا عجله نکن.
یه نکته ی اساسی که بهش رسیدم
قبل از ازدواج خوبه که عشق باشه
اما مهم تر از اون این هست که ازدواج کاملا عقلانی باشه
عشق و عاشقی های قبل از ازدواج، سر دو ماه از بین می ره
اون ازدواجی که ماندگاره که بعد از ازدواج عشق و محبت بین طرفین بوجود بیاد.
پس عقل و عقل و عقل بعدش عشق
**********
به نظرم عجله نکن، نگران گم کردن طرف نباش.
اگر اسم یا آدرسی از فرد داشته باشی راحت می تونی پیداش کنی.
یا توی گروهی عضو باشی که طرف هم عضوه یا ...
معمولا هم توی دانشگاه کسایی هستن که کمک می کنن که دانشجوها ازدواج کنن. باید پیداشون کنی
توی معاونت دانشجویی ها و نهاد ها و ....
**********
حرف من همون هست که قبلا هم گفتم.
قبل از هر چیز با خانواده ات مطرح کن.
حتی قبل از این که به طرف بگی....
ببین اون ها چه راهکاری رو جلو پات می ذارن.
اون ها مطمئن ترین افراد هستن که خیر و صلاح تو رو می خوان. بیشتر از هر کس دیگه ای
یک اقدام نسنجیده در این مرحله، حتی ممکنه باعث بشه که دختره رو هم از دست بدی
ممنونم عاشق جان
...
با خانواده فعلا مطرح نکردم و تا از رضایتش مطمئن نشم هم خبری نمیدم (چون پروسه طولانی داره)
تحقیقات هم هست
..
با حرف اولت موافق نیستم تقریبا
چون نمونه های زیادی خلاف بر این دیدم ، کلا نمیشه قطعی نظر داد
..
گروه که ... بهتره بگم بیخیال (دانشجو زیاده و از این حرفا ... )
شاید از طریق نهادی اقدام کنم
اونم سخته
...
در کل ، ممنونم
سلام دوستان امشب دلم خیلی گرفته بود هوس کردم بیام به کانون سر بزنم این مدتی که کانون نمیومدم شرایطم بد و بدتر شده و تقریبا هر رو یا یک روز در میون این کار رو انجام میدم دلیلشم استرس و ترس از اینده و فشار های روانی هست من در گذشته خیلی ادم موفقی بودم و همیشه مورد تحسین بقیه بودم و هر کاری که شروع میکردم به بهترین نحو ممکن انجامش میدادم ۷ سال از عمرمو سمپاد درس خوندم و کلا ادم مغروری بودم و استعداد خوبی هم داشتم شاید همین غرور کار دستم داد من تو زندگیم هیچی کم نداشتم خداروشکر هم از لحاظ خانوادگی و همه چیز ولی قدر هیچ کدومو ندونستم و با گناه همشو از دست دادم که حقم بوده.
الان به جایی رسیدم که مدت هاست یه موفقیت کوچیک تو زندگیم نداشتم قبلا روابط اجتماعیم خیلی خوب بود الاناعتماد به نفسم به صفر رسیده حتی تو دانشگاه یا خیابون که راه میرم همش سرم پایینه دوست ندارم تو ایینه نگاه کنم سر چیزای خیلی ساده یا حرف یه غریبه اونو توذهنم اب و تاب میدم و خودخوری میکنم خیلی زود رنج شدم ...الان که میینم از دوستام و رفیقام یجورایی عقب افتادم منو داغون میکنه بهشون حسودی نمیکنم دلم واسه خودم میسوزه که چقدر فرصت سوزوندم و گند زدم تو زندگیم راستشو بخاید من هیچ وقت فکر نمیکردم تو این سن تو همچین شرایط و جایگاهی باشم تو گذشته گیر کردم و بشدت ترس از اینده دارم و این فکرا مدام ذهنمو میخوره تنها پناهم این مواقع خ ا هستش من به جایی رسیدم که دقیقا میدونم و به یقین رسیدم که این کار واسم ضرر داره و هر چی بدبختی میکشم از این گناهه ولی انگار هیچ غلطی نمیتونم بکنم...
من ادمی نیستم که مدام چسناله کنم و غر بزنم و از همچین ادمایی بدم میاد فقط حرف دلمو زدم که یذره خالی بشم ...
بسه ... دهه
دیگه پست نذارید تو شبانه
..
توجه رو از مطلب اصلی منحرف نکنید (این که من مثل چی تو گل گیر کردم و این داستانا)
پ.ن: تنکس ا لات
ای دونت نوو دیس سابجکت ، اکسکیوز میی
پ.ن:تنکیو وری ماچ
نقل قول: (دیروز، 23:40)سالِک نوشته است:
سلام رفقا
خیلی سریع میرم سر اصل مطلب
به کمک تون نیاز دارم
.....
موضوع از این قرره که قصد دارم ازدواج کنم
معذرت میخوام که از اول توضیح نمیدم
اما روی انتخابم مطمئن هستم
بقیه جنبه ها هم به امید خدا حله ... البته از طرف من
....
و اما مشکل ..
هنوز نتونستم باهاش در میون بذارم
لطفا درک کنید ..
من شخصی نیستم که با جنس مخالف برخورد زیاد داشته باشم
تمایل و تلاش خودم هم همین بوده ...
از همین جهت برام سخته .. نمیدونم چطور بیان کنم که بهترین روش باشه
*بماند که چ قدر طول کشید تا باور کنم عاشق شدم
....
نکته : ترم تموم شد .. هم رشته نیستیم .. فکر نمیکنم دیگه کلاس با هم داشته باشیم
فقط روز امتحان مونده (میتونم حرف بزنم باهاش ) .. دانشگاه ما جوریه که احتمالش خیلی کمه دوباره حتی ببینمش توی یونی
چون دانشجو زیاده ..
........
چی بگم که برداشت بدی نکنه یا ناراحت نشه ؟
خیلی استرس آوره
پ.ن: اینکه میگم استرس، من خیلی خیلی کم استرس میگیرم .. در نتیجه وقتی میگم خیلی ، یعنی خیلی
پ.ن : تصمیمم ظاهری و بیفکر نیست .. کلی تحقیق و مطالعه و مراحل دیگه طی شده
خب سالک عزیز
چند موضوع مهم رو باید مطرح کنم باهات
شاید در موقعیت هایی مشابه موقیت شما بودم قبلا پس کامل حستو درک میکنم
اما مسئله ازدواج اینقدر مهم و تاثیرگذاره که باید کاملا با عقل و منطق تصمیم گرفت
1- آیا از درون اینقدر قوی هستی که بتونی یک خانواده رو اداره کنی ؟
مهمترین مسئه برای ما کامل شدن فرایند ترک هستش
بعد از اون مسئله بالغ شدن فکر شما
و بعد از همه اونها مسئله شغل هستش
2- چه ملاک هایی برای انتخاب داشتی که بعد از بررسی اونها به این نتیجه رسیدی که بهترین انتخاب رو داشتی
چقدر با اون نفر مقابل مسائل اجتماعی مختلف رو مطرح کردی که به این نتیجه برسی که مورد تاییده ؟
زیاد نمیخوام مسئله رو پیچیده کنم برات اما
همین الان احساستو بذار زیر پات
و با عقلت برو سراغ این مسئله
اگر جدی هستی برای این کار باید اول شناختت رو کامل کنی نسبت به طرف مقابلت
شما حتی نمیدونی کدوم دانشکده درس میخونه و اگر نشونه اش رو گم کنی دیگه نمیتونی پیداش کنی
پس یعنی شناخت کامل نداری رفیق
شما باهاشون در مورد یه بحث دیگه برو صحبت کن تا بتونی به شناخت برسی
اینطوری خیلی بهتره تا اینکه چشم بسته عمل کنی
شما چند نفر از دوستان ایشون رو میشناسی ؟
(1397 دي 8، 23:40)سالِک نوشته است: [ -> ]سلام رفقا
خیلی سریع میرم سر اصل مطلب
به کمک تون نیاز دارم
.....
موضوع از این قرره که قصد دارم ازدواج کنم
معذرت میخوام که از اول توضیح نمیدم
اما روی انتخابم مطمئن هستم
بقیه جنبه ها هم به امید خدا حله ... البته از طرف من
....
و اما مشکل ..
هنوز نتونستم باهاش در میون بذارم
لطفا درک کنید ..
من شخصی نیستم که با جنس مخالف برخورد زیاد داشته باشم
تمایل و تلاش خودم هم همین بوده ...
از همین جهت برام سخته .. نمیدونم چطور بیان کنم که بهترین روش باشه
*بماند که چ قدر طول کشید تا باور کنم عاشق شدم
....
نکته : ترم تموم شد .. هم رشته نیستیم .. فکر نمیکنم دیگه کلاس با هم داشته باشیم
فقط روز امتحان مونده (میتونم حرف بزنم باهاش ) .. دانشگاه ما جوریه که احتمالش خیلی کمه دوباره حتی ببینمش توی یونی
چون دانشجو زیاده ..
........
چی بگم که برداشت بدی نکنه یا ناراحت نشه ؟
خیلی استرس آوره
پ.ن: اینکه میگم استرس، من خیلی خیلی کم استرس میگیرم .. در نتیجه وقتی میگم خیلی ، یعنی خیلی
پ.ن : تصمیمم ظاهری و بیفکر نیست .. کلی تحقیق و مطالعه و مراحل دیگه طی شده
سلام
پرسیدید که چطور به ایشون بگید که برداشت بدی نکنن
من نظر شخصی خودم رو میگم تشخیص درست و غلطش با خودتون
به نظر من اول باید یه کوچولو از طرف شناخت داشته باشین که بدونین بهتره به چه روشی بهشون نزدیک بشید
اگه فکر می کنید آشنایی به روش سنتی رو ایشون نمی پسندند بهتره تمام شجاعتتون رو جمع کنید در یک فرصت مناسب خیلی محترمانه ازشون فرصت آشنایی بخواید.
اما اگه فکر می کنید سنتی بهتر نتیجه میده حتما از یه واسطه ی کاملا موجه بخواید که با ایشون صحبت کنند که ترجیحا خانم باشد نه اینکه یکی از دوستان پسرتون رو بفرستید
ای کاش در طول ترم یه تلاشی برای برقراری رابطه به عنوان هم کلاسی می کردید این شکلی کارتون راحت تر بود
می دونم سنتون زیاد نیست اگه همه ی جوانب رو سنجیدید و آمادگی کامل برای ازدواج را دارید حتما شانس خودتون رو امتحان کنید اما عجله نکنید.
انشاءالله هر چی به صلاحتون هست براتون رقم بخوره
.....................
علی آقا من چندباری پستتون رو خوندم ولی متوجه نشدم (فکر کنم اون لحظه یکم خسته و گیج بودم)
الان متوجه شدم که یکی از نقاشی های ارزشمندتون رو تو مسابقه شرکت دادید
انشاءالله که هم نقاشی تون اول میشه و هم صحیح و سالم بهتون برمی گردونند
اما تو این مدرسه ها اصلا بعید نیست که بهتون ندنش
(این الان ابراز همدردی بود )
سلام به یک روش خوب برای کسب در آمد رسیدم
پرورش عقرب و گرفتن سم آن