سلام
ایر حسین جان تبریک میگم
ان شاء الله که خوشبختو سعادتمند باشین
ازدواج تو سن کم واقعا نعمته، هردو طرف قابلیت انعطاف و هم سنخ شدن بیشتری دارن، توقعات هم کمتره
ان شاء الله باهم همه جانبه پیشرفت کنیدو برید سمت خدا
و باز باران...
چه برفی اومد امروز...
اساسی لذت زیادی بردیم
دیروز داشتم به مامان میگفتم آرزو به دلم موند یه روز استراحت کنم....
امروز خدا برام خواست از ساعت نزدیک 11 در استراحت به سر می برم
الان دیگه گفتم بسه...پاشو چهارتا شکل لااقل بکش
راستی من یه مشکل پیدا کردم
فلش که به سیستمم میزنم خودکار بازش میکنه
کسی میدونه چجوری میتونم کاری کنم که اول اسکن کنه بعد بازش کنه!!!
10 روز مونده تا اینکه 11امین روز بشه عید...
عید واژه ی خوشگلیه...
اینجا هم مسابقات مختلف راه افتاده...
داستانهای ادمای دیگه خوبه...واستانهای ما هم خوبه..
چندروز پش...وسوسه اومد...یواش یواش..
انگار همیشه هست..دقیقا وقتی فکر میکنی نیست..سر و کلش پیدا میشه
وقتی فکر میکنی راه و پیدا کردی..یهو میگه بینگو...من اینجام!!!
سوال ام یادتونه!!
ما مثل قوم لوطیم؟!؟!
همتون گفتید ما داریم تلاش میکنیم..میخوایم ...تلاش میکنیم...شکست می خوریم اما باز تلاش میکنیم...پس نیستیم!!
حالا چی میشه که تو خلوتتون..تو پروفایلاتون...میگن نمیشه..نمیتونم!!!
میشه..اما سخته..خیلی هم سخته...
خدایا خودت کمکمون کن
سلام به همه
من همچنان حالم بده و خودمم نمیتونم خودمودرک کنم
امروز همش الکی اضطراب داشتم
بگذریم.....
عید دوست دارم
و امسال خیلی خوشحال ترم چون میخوایم بریم شیراز
شیرازدوست دارم
بالاخره یه رگم شیرازیه دیگه،حس میکنم دارم میرم وطن....حالا خوبه بار سومه تو عمرم دارم میرما
راستی تبریک میگم به آقا دوماد
ان شاالله خوشبخت باشین
شیرینی هم دوست دارم
کانون و بچه هاشم دوست دارم
(1393 اسفند 18، 0:12)درخشنده نوشته است: [ -> ]
درخشنده جان حرف منم همینه دیگه. ببین شما مثلا ورزش می کنی ، سخته و عین رنج می مونه. اما چی می شه که شما انجامش می دی.
شما برای یه لذت بالاتر این کار رو انجام می دی. مثلا فکر می کنی اگر بدنت قوی بشه تو مسابقات اول می شی و ...
اگر این کار شما هیچ فایده ای نداشت بازم این رنج رو قبول می کردی؟ نه دیگه.
پس رنج هست ، فقط شما فراموشش کردی.
اصل حرف من هم همین بود. دنیا پر از رنجه. ما زمانی می تونیم این رنج های خودمون رو فراموش کنیم که یه دلیل بالاتری برای این کار داشته باشیم. اون دلیل خداست برادر من.
امام حسین چطور راضی شد ، پسرش شهید بشود؟ این رنج نبود؟ بله خیلی هم رنج بود ، اما امام حسین به خاطر خداوند این رنج را دوست داشت. نه این که رنج را تحمل کند ، بلکه این رنج را با اشتیاق پذیرفت. این دو خیلی تفاوت دارن.
چون تحمل کردن مهم نیست ، چطور تحمل کردن مهمه. گاهی من پول ندارم و مجبورم گرسنگی رو تحمل کنم ، ناراضی هم هستم ، زمین و زمان رو هم فحش می دم.
اما یه وقت هست من گرسنگی را تحمل می کنم در حالی که رضایت کامل دارم و خوش حالم دارم کاری انجام می دهم که رضایت خدا در آن هست.
یه کتاب که چه عرض کنم. قرن هاست که عرفا در این مورد حرف زده اند و کتاب نوشته اند. مطلب کافی برای آگاهی وجود دارد ، اما عمل کم و نادر است.
..................................................
من یه پست از آقای همساده و مرد مجاهد دیدم در مورد همین موضوع. سر فرصت مطالعشون می کنم.
سخته باران
من ودم گاهی خیلی عذاب می کشم
و واقعا ارزوی مرگ میکنم
(1393 اسفند 17، 23:35)مرد مجاهد نوشته است: [ -> ]داداش به نظرم خودت یه جورایی گفتی
برخی میخوان سختی ها و بدبختی ها و... رو بندازن گردن حکومت و حاکمیت و جامعه و آدمای گرگ و اینا؛
من اصلا در مقام دفاع یا تهاجم از شرایط جامعه و حکومت و ... نیستم
چیزی که میبینم اینه که داریم بد زندگی میکنیم
حالا شرایط اقتصادی هر جوری هم که باشه، سبک زندگیمون به درد نخوره یه مقداری!
به همه ی عزیزان دل توصیه میکنم حتما این گفتگو با دکتر سریع القلم رو بخونن و اگه خواستن نقد و بررسیش کنن:
اما اینکه دلیل جامعه شناسانه اش و در مقیاس کلی چیه رو نمیدونم
شاید ناشکریم
شاید نابلدیم و بر میگرده به ضعف آموزش ... که به نظرم این آموزش خیلی مهمه ... مثال: این قیمت بنزین گرون و گرونتر شد ... الگوی استفاده ی بهینه ی مردم از ماشینشون چقدر تغییر کرد؟
شاید دلیل دیگه اش برداشت های کاریکاتوری و غلط از دین باشه ...
در قرآن میخونیم (فقط ترجمه رو اوردم، از آقای مکارمه ترجمه)
و در راه خدا جهاد کنید ، و حقّ جهادش را ادا نمایید! او شما را برگزید ، و در دین ( اسلام ) کار سنگین و سختی بر شما قرار ندارد از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید خداوند شما را در کتابهای پیشین و در این کتاب آسمانی «مسلمان» نامید ، تا پیامبر گواه بر شما باشد ، و شما گواهان بر مردم! پس نماز را برپا دارید ، و زکات را بدهید ، و به خدا تمسّک جویید ، که او مولا و سرپرست شماست! چه مولای خوب ، و چه یاور شایسته ای!
خودت که اهل علوم پایه ای (ما هم یه دستی بر آتش داشتیم )
اهل قضیه و حکم کلی و قانون هستی
وقتی خداوند این قانون کلی رو بیان میکنه؛ اونم کجا؟ جایی که قبلش جهاد رو گفته، اونم چه جهادی؟ حق جهاد!
که دیگه از نظر ما سخت ترین کارهاست جهاد کردن اونم حق جهاد،
بعدش میفرماید کار سنگین و سختی بر شما قرار نداد.
پس باید شیشه های عینکمون رو تمیز کنیم.
در جهاد جق جهاد بعدش میگه کار سختی قرار نداد
این بچه بازیها روزمره که پفک نمکیه!
وقتی با این دید به جزییات احکام و اتفاقات نگاه کنیم
همون چیزای یه کوچولو سخت و کاملا سخت از دید ما هم، به چشممون آسون میاد
واقعا هم آسونن ... آسونی ان ... آسون کننده اند ... جاده صاف کنن شاید به تعبیر ناقص عقل ناقصتر من.
اما بعضیامون امروز طوری از دین میگیم، یا طوری دین داری میکنیم که دین برای یه ناظر بیرونی میشه یه چیزی تو مایه ی زهر مار!
یه پدیده ی مخالف فطرت! با یه مجموعه فکرها و کارهای جزمی و طاقت فرسا!
همون احکام اسلام رو هم بد عمل میکنیم و هم بد تفسیر میکنیم.
تازه بعضی وقتا هم که یه چیزایی به اسلام و احکام میبندیم که معلوم نیست از کجا در اوردیم ... احکام تو رساله هست دیگه ... نه جلو بیفتیم نه عقب بیفتیم ... بعضیا از این ور بعضیا از اون ور ... آدم با خودش میگه ما چقدر مرجع تقلید تو کشور داشتیم نمیدونستیم.
راحت برچسب میزنیم به خاطر یه اشتباه یه نفر و ... .
و پیش خودمون هم فکر میکنیم داریم جون میدیم چارتا کار ساده ی مذهبی انجام میدیم ...
شاید چون کلا ما رو تکلیف محور و نمره محور بار اوردین ... نمیدونم!
و از این دست حرفها
آقا من تمام حرف های شما رو قبول دارم. اما نظر من اینه که شما اصل موضوع رو نگفتین.
من فکر می کنم ، مسئله بنیادی تره و بر می گرده به شناختمون از خودمون و دنیای اطرافمون.
به نظرم ما نمی دونیم اصلا واسه چی به این دنیا اومدیم.
(بعضی از دوستان خرده می گیرن که بنده دارم از مسئله ترک دور می شم (الکی ، مثلا ، همه دارن به پستای من توجه می کنن و فیدبک می دن
) آقا حرف من اینه ما تا کاملا خودمون ، دنیامون و هدفمون رو درست نشناسیم نمی تونیم ترک کنیم. حداقلش اینه که شناخت ما از خودمون خیلی میتونه به ما کمک تو این راه کمک کنه)
چند سوال. ما برای چی به این دنیا اومدیم؟ آیا اومدیم که چند روزی در این جا خوش بگذرانیم و بعدش برویم در بهشت خوش بگذرانیم؟ آیا ما اومدیم در این دنیا قله های موفقیت رو طی کنیم؟ یا نه ما اومدیم رنج بکشیم و بعدش برویم در جهنم رنج بکشیم؟
آقا من گیج شدم خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
من که دیگه نمی کشم.
می تی آره سخته...
خیلی هم سخت...
چون سخته باید بگیم بی خیال!!!
امیرحسین جان تبریک....شاهنامه آخرش خوشه همینه!
ـــــــــــــ
نقل قول: چاکریم سهیل خان عزیز. خوبی برادر؟
هادی جان مخلصیم...بلاد کفر هستی مردم رو ب صراط مستقیم هدایت کن....با کانون اینا رو آشنا کن....ترویج زبان فارسی هم هست!...
نقل قول: چند سوال. ما برای چی به این دنیا اومدیم؟ آیا اومدیم که چند روزی در این جا خوش بگذرانیم و بعدش برویم در بهشت خوش بگذرانیم؟ آیا ما اومدیم در این دنیا قله های موفقیت رو طی کنیم؟ یا نه ما اومدیم رنج بکشیم و بعدش برویم در جهنم رنج بکشیم؟
بپرم وسط!...
البته جواب ندارم ...ولی یه نظر دارم....
به این قضیه فک کنی خیلی اذیت میشی....تا 120 سالگیت هم جوابی که قشنگ قانعت کنه واسش پیدا نمیکنی...
من به این نتیجه رسیدم که من وجود که دارم....خودمو که میبینم ....به چشمام هم اعتماد دارم...و این همه چیز عجیب غریبی که تو دنیا هست هم منو میبره تو فکر و به عظمت این دنیا و فلان و بیسار پی میبرم....پس میرسم به این که حتما یه خبرایی هست!!....حالا اینکه من درست و حسابی نمیتونم چراشو بفهمم نمیتونم تکذیبش کنم.....مثالی که پیامبر میزنه و میگه مثله این دنیا به اون دنیا مثل رحم مادر به این دنیاست و تا وقتی که وارد این دنیا نشدی هیچ خبری ازش نداری هم جالب توجهه....
یه چیز دیگه ای هم از حضرت علی یه جا میخوندم که داستان این بود که حضرت داشت جواب یه بابایی رو میداد که نمیخواست قبول کنه اون دنیا و خدا و این داستانا واقعیه......هر چی حضرت علی جواب قانع کننده میاورد اون بابا قبول نمیکرد.....
آخر سر حضرت علی گفت یا تو درست میگی و این داستانا وجود نداره و جفتمون بالاخره میمیریم و در این شرایط جفتمون چیزی رو از دست ندادیم و یا من درست میگم و اون دنیا وجود داره و در این شرایط تو خیلی چیزا رو از دست دادی!..
من همین یکی دو تا داستان واسم قانع کننده ست....و خیلی خودمو درگیر این چراها نمیکنم ک چرا من بوجود اومدمو این داستانا....چون گفتن بعد مرگ جواب این چراها داده میشه....فقط باید صبر کرد تا وقتش برسه!....الان فقط باید از فرصتی ک داریم استفاده کنیم...
من ام خیلی دنبال جواب سوالم بودم که چرا ما اصلا به وجود اومدیم؟
بهم میگفتن برای بندگی خدا همینطور که تو قرآنم اومده
به خودم میگفتم خب بندگیو پرستش خدارو کنیم که آخرش چی بشه؟ چه سودی به حال ما داره؟ به کجا میرسیم؟
قبلا برام سخت بود پذیرش این حرف
ولی به صفات خدا مثل بی نیازی به ما و حکیم بودنش که نگاه کردم به خودم میگفتم خب حتما یه چیزی تو این هست که من از درکش عاجزم، تا لمسش نکنم و بهش نرسم نمیفهممش
امیرحسین جون مبارک باشه
ایشالا خوشبخت بشی داداش
بچه ها من از همین الان بگم من اگه ازدواج کنم اصلا نمیام بگم توو کانون
.
.
.
.
.
.
.
.
آخه خجانت میتشممممممم ^_^
خخخخخخخخخخخ
سلام
باز هم ممنون از تبریک هاتون...
اقا سه تا مطلب!
یکی اینکه، بالاخره منهمزننگرفتم. ...
... تبریکاتتون رو همینجا بهم بگید، ملاحظه میکنم.
بقیه پسرای کانون هم بجنبن که مبادا از من عقب نیفتن و گرنه مجبور میشیم یه بار دیگه امیرحسینو زن بدیم که توازن ازدواج دختر و پسرای کانون حفظ بشه.:smily man:
دوم اینکه، امشبی که داره میاد انشاالله عازم مشهدم.
انشاالله دعاگو باشم ... و لایق باشم یه زیارت امین الله از طرف بکس کانون بخونم.
سوم اینکه،انشاالله پنج شنبه ی هفته ی بعد به کانون برمیگردم ... این دوران پسا کنکوری، اتلاف وقت خونم رو برده بالا و باید کانون اومدنم رو با بهره وری بالا و هدفمندی داشته باشم.
تا هم از کانون اومدنم سود ببرم و برای خودم و دیگران مفید باشه (آیکون حرفای با کلاس)
و هم اتلاف وقت نشه
خداحافظیش تو این پست.
چارشنبه سوری هم بچه های خوبی باشید و بشینید فیلم ببینید تو خونه.
یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی.
دیگه حرفی ندارم.
در مورد سوال عاشق در مورد هدف خلقت هم: همین خوب باشیم و اینا دیگه ... فقرمون رو هم حس کنیم خوبه و دیگه عبادت منجر به معرفتم که عالیه.
یه دبل چکم بکنم ...
نه دیگه حرفی نمونده.
خداحافظ
آقامتچکر...خیلی پاسخ قشنگ و قانع کننده ای یود ....خیلی وقت بود این پاسخ در گوشه های ناآخود آگاه ذهنم بود و به آن توجه نمی کردم که الان خوب تو ذهنم ثبت شد.