1398 بهمن 8، 17:43
اگر تو فاطمه نبودي با آن عظمت دست نیافتنی و من هم حسن نبودم با این قلب رقیق و دل شکستنی، باز هم سفارش تو مادر-گریه نکردن- عملی نبود. اگر من تنها یک فرزند بودم- هر فرزندي- و تو تنها یک مادر بودي- هر مادري- در حال ارتحال، باز هم به دل نمیشد گفت که نسوز و به چشم نمیشد گفت که آرام بگیر و اشک مریز. چه رسد به این که تو فقط یک مادر نیستی، تو فاطمهاي! تو زهراي اطهري! تو نزدیکترین و بیواسطهترین بازماندهي منزل و مهبط وحیاي! تو محب و محبوب خدا و پیامبري!
چه کسی عشق خدا و پیامبر را نسبت به تو نمیداند؟ کم مانده بود، پیامبر به بلال بگوید: «بالاي ماذنه که رفتی بعد از هر اذان به صداي بلند اعلام کن که محمد (ص) فاطمه را دوست دارد، دوست داشتنی الهی و تکوینی، دوست داشتنی سنتی و تشریعی.»
اینچنین بود عشق مشهور پیامبر به تو. و عشق تو به پیامبر شهرهتر آنچنان که لقب «امابیها» گرفتی و آنچنان که بعد از ارتحال پیامبر هیچ کس خندهي تو را ندید و در عوض، گریستنات، دشمن را به ستوه آورد. ما از آنجا که پیش از تولد، ظهور یافتهایم و پس از وفات نیز، ادامه حیات میدهیم، من رنجهاي تو را به خاطر پیامبر، حتی پیش از تولدم دیدهام. من اگر چه در سال سوم هجرت به دنیا آمدم، اما رنجهاي تو را پیش از هجرت و پس از آن بوضوح دیدم، به همین دلیل به تو حق میدادم که پس از رحلت پیامبر، آنچنان غریبانه و جگر سوز در بیت الاحزان، ضجه بزنی و فغان کنی.
تو زنی هستی که امامت بشر در مقابل تو زانو میزند، تو همسر و مادر رهبري خلایقی. و آنچه هماکنون از دست ما میرود چنین عظمتی است، نه ما که جا دارد جهان بر این مصیبت گریه کند. جا دارد کوهها در این اندوه متلاشی شود. بیآنکه بخواهم، شعرهایی که تو در سوگ پیامبر میخواندي در ذهنم تداعی میشود: «اَنَّ حُزْنی عَلَیْکَ حُزْنٌ جَدید وَ فُوادي وَ اللَّهِ صَبٌّ عَنید کُل یَوْمٍ یِزیدُ فیه شجونی وَ اکْتِأبی عَلَیْکَ لَیْسَ یَبید. نَفْسی عَلیْ زَفَراتِها مَحْبُوسۀ یا لَیْتَها خَرَجت مَعَ الزفّرات لاخَیْرَ بَعْدَكَ فِی الْحَیاةِ و اِنَّما اَبکی مَخافۀ اَنْ تَطُولَ حَیاتی. اینها زبان حال ماست مادر! وقتی دست ما را میگرفتی، به مزار پیامبر میبردي، در کنار قبر او مینشستی و این شعرها را زمزمه میکردي، ضجه میزدي و ما را میگریاندي، ما چگونه میتوانستیم تصور کنیم که همان شعرها، زبان حال ما بشود بر بالین احتضار تو؟! خدایا چه سخت است از دست دادن مادري که عصارهي خوبی هاست.
پ ن:متن بالا قسمتی از کتاب زیبای کشتی پهلو گرفته هستش.
شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) رو تسلیت میگم ب دوستان عزیز: )
چه کسی عشق خدا و پیامبر را نسبت به تو نمیداند؟ کم مانده بود، پیامبر به بلال بگوید: «بالاي ماذنه که رفتی بعد از هر اذان به صداي بلند اعلام کن که محمد (ص) فاطمه را دوست دارد، دوست داشتنی الهی و تکوینی، دوست داشتنی سنتی و تشریعی.»
اینچنین بود عشق مشهور پیامبر به تو. و عشق تو به پیامبر شهرهتر آنچنان که لقب «امابیها» گرفتی و آنچنان که بعد از ارتحال پیامبر هیچ کس خندهي تو را ندید و در عوض، گریستنات، دشمن را به ستوه آورد. ما از آنجا که پیش از تولد، ظهور یافتهایم و پس از وفات نیز، ادامه حیات میدهیم، من رنجهاي تو را به خاطر پیامبر، حتی پیش از تولدم دیدهام. من اگر چه در سال سوم هجرت به دنیا آمدم، اما رنجهاي تو را پیش از هجرت و پس از آن بوضوح دیدم، به همین دلیل به تو حق میدادم که پس از رحلت پیامبر، آنچنان غریبانه و جگر سوز در بیت الاحزان، ضجه بزنی و فغان کنی.
تو زنی هستی که امامت بشر در مقابل تو زانو میزند، تو همسر و مادر رهبري خلایقی. و آنچه هماکنون از دست ما میرود چنین عظمتی است، نه ما که جا دارد جهان بر این مصیبت گریه کند. جا دارد کوهها در این اندوه متلاشی شود. بیآنکه بخواهم، شعرهایی که تو در سوگ پیامبر میخواندي در ذهنم تداعی میشود: «اَنَّ حُزْنی عَلَیْکَ حُزْنٌ جَدید وَ فُوادي وَ اللَّهِ صَبٌّ عَنید کُل یَوْمٍ یِزیدُ فیه شجونی وَ اکْتِأبی عَلَیْکَ لَیْسَ یَبید. نَفْسی عَلیْ زَفَراتِها مَحْبُوسۀ یا لَیْتَها خَرَجت مَعَ الزفّرات لاخَیْرَ بَعْدَكَ فِی الْحَیاةِ و اِنَّما اَبکی مَخافۀ اَنْ تَطُولَ حَیاتی. اینها زبان حال ماست مادر! وقتی دست ما را میگرفتی، به مزار پیامبر میبردي، در کنار قبر او مینشستی و این شعرها را زمزمه میکردي، ضجه میزدي و ما را میگریاندي، ما چگونه میتوانستیم تصور کنیم که همان شعرها، زبان حال ما بشود بر بالین احتضار تو؟! خدایا چه سخت است از دست دادن مادري که عصارهي خوبی هاست.
پ ن:متن بالا قسمتی از کتاب زیبای کشتی پهلو گرفته هستش.
شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) رو تسلیت میگم ب دوستان عزیز: )