1394 تير 19، 19:09
خیلی عجله داشتم یکی جلومو گرفت ، کارگر ساختمون بود، اهل کشور افغانستان ، حدود 30 سالش بود سواد خوندن نداشت گوشیش رو گرفت سمتم و ازم خواهش کرد یه sms براش بنویسم و برای کسی ارسال کنم
گفتم چی بنویسم ؟ گفت بنویس چرا جوابمو نمیدی .
فقط به فکر این بودم سریع براش بنویسم و برم در همین حین نوشتن به شوخی برگشتم بهش گفتم زیدته؟
گفت آره .
تعجب کردم یکم . پرسیدم کیه؟ گفت یه دختر ایرانی فلان جای شهر
ناراحت شدم ، پیش خودم گفتم اینجا اومده برای کار یا چشم چرونی . گفتم یکم بمونم باهاش حرف بزنم ببینم فازش چیه
یکم با هم حرف زدیم فهمیدم دنبال دختری میگرده اینجا برای ازدواج .
بهش میگم خب برو کشور خودتون دختر بگیر . میگه اونجا زن دارم ! روم نمیشه باهاش حرف بزنم ، دوساله نامزد کردیم روم نمیشه برم خونه پدر زنم !
میگفت افغانستان دختر رو از پدر دختر میخرن . اومده بود ایران کلی کار کرده بود و دو سال پیش 50 میلیون جمع کرده برده داده پدر عروس خانوم و با دختره نامزد کرده ولی چون روش نمیشه بره زنش رو از خونه پدرزنش بیاره ، اومده یبار دیگه پول جمع کنه که بتونه بره یه دختر دیگه بگیره !
کلی هم ناراحت بود که دختره خوب گرون شده ! دو سال پیش 50 میلیون دختر گرفته بودم الان شده حدود 100 میلیون !
قصد داشت با این دختره ایرانی ازدواج کنه که نیازی به اینهمه خرج ها نباشه !
دلم برای زنش سوخت ، دوساله چشم به راهه که شوهرش میاد دنبالش ....
چند بار بهش گفتم برو پیش زنت چشم به راهته ، گفت زنم رو فقط یبار موقع خواستگاری دیدم روم نمیشه دیگه برم !
میگم دلت برای زنت نمیسوزه حداقل واسه خودت بسوزه . حداقل دلت واسه پولت بسوزه 50 میلیون پول دادی ! فقط تنها چیزی که میگفت همین بود ... روم نمیشه .
نمیدونم ... جاش نیستم بتونم قضاوتش کنم . فقط من دلم برای زنش میسوخت . دختری که روش اسم گذاشته و گرفتش الان بعد دو سال روش نمیشه که براش مرد باشه .
یه ربعی با هم حرف زدیم ، ولی آخرش هم نفهمیدم فازش چیه ... فقط همینو فهمیدم که روش نمیشه .
گفتم چی بنویسم ؟ گفت بنویس چرا جوابمو نمیدی .
فقط به فکر این بودم سریع براش بنویسم و برم در همین حین نوشتن به شوخی برگشتم بهش گفتم زیدته؟
گفت آره .
تعجب کردم یکم . پرسیدم کیه؟ گفت یه دختر ایرانی فلان جای شهر
ناراحت شدم ، پیش خودم گفتم اینجا اومده برای کار یا چشم چرونی . گفتم یکم بمونم باهاش حرف بزنم ببینم فازش چیه
یکم با هم حرف زدیم فهمیدم دنبال دختری میگرده اینجا برای ازدواج .
بهش میگم خب برو کشور خودتون دختر بگیر . میگه اونجا زن دارم ! روم نمیشه باهاش حرف بزنم ، دوساله نامزد کردیم روم نمیشه برم خونه پدر زنم !
میگفت افغانستان دختر رو از پدر دختر میخرن . اومده بود ایران کلی کار کرده بود و دو سال پیش 50 میلیون جمع کرده برده داده پدر عروس خانوم و با دختره نامزد کرده ولی چون روش نمیشه بره زنش رو از خونه پدرزنش بیاره ، اومده یبار دیگه پول جمع کنه که بتونه بره یه دختر دیگه بگیره !
کلی هم ناراحت بود که دختره خوب گرون شده ! دو سال پیش 50 میلیون دختر گرفته بودم الان شده حدود 100 میلیون !
قصد داشت با این دختره ایرانی ازدواج کنه که نیازی به اینهمه خرج ها نباشه !
دلم برای زنش سوخت ، دوساله چشم به راهه که شوهرش میاد دنبالش ....
چند بار بهش گفتم برو پیش زنت چشم به راهته ، گفت زنم رو فقط یبار موقع خواستگاری دیدم روم نمیشه دیگه برم !
میگم دلت برای زنت نمیسوزه حداقل واسه خودت بسوزه . حداقل دلت واسه پولت بسوزه 50 میلیون پول دادی ! فقط تنها چیزی که میگفت همین بود ... روم نمیشه .
نمیدونم ... جاش نیستم بتونم قضاوتش کنم . فقط من دلم برای زنش میسوخت . دختری که روش اسم گذاشته و گرفتش الان بعد دو سال روش نمیشه که براش مرد باشه .
یه ربعی با هم حرف زدیم ، ولی آخرش هم نفهمیدم فازش چیه ... فقط همینو فهمیدم که روش نمیشه .