ببین این دلیل مجاب شدن چجوری باید باشه؟
از راهی که بهلول ثابت کردن !
از راهی که دانشمندان اثبات می کنن..زمانی که نظم زمین و کهکشان ها و قوانین حاکم بر اون رو می بینن !
از راهی که علما اثبات میکنن از آیات قرآن !
از راه دنبال کردن نشانه ها
مطمئنم توی زندگیت معجزه دیدی..چیزی که محاله اما اتفاق افتاده !
یه درسی داشتیم که کمی توش درباره ی بدن انسان و علم ژنتیک صحبت میکرد
میگفت تاحالا شما چشم قرمز دیدن؟
دقت کردی چرا اونهایی که مونگولیسم دارن خیلی شبیه همن ؟
دیدن بچه هایی که به دنیا میآن به نسبت پدر و مادرشون با تکنولوژی روز خیلی راحت تر کار میکنن؟
سلام جناب خوشحال (دارم رو ادبیاتم کار میکنم..سخته ها :d )
پیشنهاد من اینکه ملاک همین الانه
توی یه روزنامه رو نگاه کن و سسعت اذان ها رو ببین کین
10 دقیقه - یه ربع قبلش برو وضو بگیر...
اذان تمام شد فشنگی برو سر نماز
یعنی به شیطان مهلت فکر کردنم نده آچ مز میشه
شما میدونی کار خوبیه و باید انجامش بدی
یه عزیزی همیشه میگن..در کار خیر تعلل نکن که شیطان سر گردنه منتظره ..
باران خانوم
راهی رو که بهلول اثبات کرده وجود خدا رو میدونید؟
اگه میدونید بگید
دوستان مننژیت تو شیراز امارش رفته بالا. ولی هنوز در حد شیوع نیست (خدا منه شیوع پیدا نکنه!)
یک انفولانرا هم شایع شده تب شدید و گلاب بروتون وضع مزاجی را کلا بر باد فنا می ده همراه با گرفتگی بینی و ....
خلاصه استان فارسیا حواسشون ب خودشون باشه
شاد باشید
نقل به مضمونه..با زبان خودم میگم
یه آدمی که خدا رو باور نداشت رو به بهلول کرد و گفت چرا چیزی رو که نمی بینی عبادت میکنی ..(مضمون این بود که من تا چیزی رو به چشم نبیننم باور نمیکنم..تا نبینم خدا رو باور نمی کنم که خدایی هست)
بهلول یه سنگ برداشت و زد توی سر طرف و فرار کرد..اونم سرش به شدت در گرفت و خلاصه دوید دنبال بهلول
بهلول رفت دم دارالعماره..اونم گفت خوب جایی گیرت انداختم
خلاصه رفتن پیش قاضی
اون شخص گفت این با سنگ زده به سر من و سرم خیلی درد میکنه
قاضی گفت خوب چرا زدی ؟
بهلول گفت من قبول نمیکنم تا زمانی که اون درد سرش رو به من نشون بده !
من چیزی رو که نبینم باور نمیکنم !!!
طرفم گفت خوب من چوری درد و به تو نشون بدم..!!! یه حسه که درکش میکم اما قابل نشون دادن نیست
بهلول گفت..آها..حالا دیدی هر چیزی که دیده نشه دلیل بر نبودش نیست..خدا رو هم ما درک میکنیم اما به چشم ظاهر نمی تونیم ببینیم
امروز شگفت انگیز درس خوندم
2 ساعت بی وقفه ..
عااااااالی بود
خود را تشویق میکنیم
از تاپیک برنامه ریزی استفاده نمودم
الان وقت صلات ه .. برم و بعدش شعر امروز و حفظ کنم و باقی و دوره..بعد از ناهار دوباره شروع کنم
امروز یه چیزی یاد گرفتم
در میان سختی ها موفقیت ها آرمیده اند
ما رفتیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
عاشقان وقت نماز است اذان می گویند (شایدم از آن می گویند کی میدونه :d )
(1391 بهمن 8، 1:47)hesam313 نوشته است: [ -> ]بچه ها من یه سوال دارم
از پرسیدنش شرم دارم ولی ذهنمو در گیر کرده
سوالم اینه:
میدونم خدا وجود داره ولی انگار یقین ندارم
یه حس مبهمیه
کسی میتونه وجود خدارو اثبات کنه؟
از پرسیدن این سوال از خدا شرم دارم
ولی...انگار وقتی بفهممش ایمانم بیشتر میشه و خیلی از کارامو بهتر انجام میدم
اثبات خدا از طریق نظم جهانو میدونم ولی بازم انگار قانع نمیشم شایدم درست اثبات نمیکنم!!
کمک!!
سلام حسام جان.
این که سوالتو پرسیدی خیلی خوبه، چون خیلیا شهامت پرسیدن ابهاماتی که شاید تا آخر عمر تو ذهنشون باشه رو ندارن و خب انتظار هم دارن که ره به سرمنزل مقصود هم ببرن.
اما حسام، من فک می کنم آدم باید سوالشو از متخصصش بپرسه، نمیشه آدم از یه مدرس حوزه علمیه یه سوال درمورد طراحی مکانیزم انتقال نیرو در هواپیماهای عمود پرواز بپرسه! ، یا از یه مهندس در مورد لقی و اختلال در کار دریچه میترال قلب بدن انسان سوال کنه یا از یه پزشک درمورد اثبات تقدم وجود بر ماهیت بوسیله تطبیق آراء شیخ اشراق و ملاصدرا بپرسه.
حالا الحمدلله بچه های اینجا اهل مطالعه هستن، اما صرف اینکه فلانی یه دو تا کتاب تو این زمینه خونده یا من بر فرض یه چیزایی راجع بهش شنیدم یا فلانی یه چیزایی میدونه، نمیتونه واقعا اون جواب درست و مستدل و استوار و قانع کننده ای برای تو باشه.
حالا پیشنهاد من :
من اولین کاری که بهت پیشنهاد می کنم مطالعه است. و اونم خوندن نه هر کتابی، خوندن کتابای درست درمون از دانشمندان و فلاسفه بزرگ.
من برای این کار دوتا کتاب بسیار بزرگ بهت پیشنهاد می کنم:
1-حکمت المتعالیه فی الاسفار الاربعه ؛ از صدرالمتألهین
2-شواهد الرّبوبیه ؛ بازم از ملاصدرا
ملاصدرا هنرش خلق ایمان استوار است ... « دکتر نادر ابراهیمی »
البته کتابای شیخ اشراق و همچنین کتابای محی الدین ابن عربی هم واقعا بی نظیره و دل و جان انسان رو به پرواز درمیاره، مثل فصوص الحکم، فتوحات مکیّه و ...
و کتاب هایی از این قبیل از امثال این انسان های بزرگ که واقعاً به رستگاری رسیده اند ...
دومین کار بهت فکر کردن رو پیشنهاد میکنم. اینکه هر وقت بیکار شدی بشینی در مورد اون چیزایی که مطالعه کردی عمیقاً فکر کنی، تعقل و تأمل ...
در مجموع:
1-
مطالعه ی قرآن علی الخصوص همراه با تفسیر المیزان علامه، تفسیر المیزان واقعاً عالیه
2-
مطالعه کتاب های بزرگ
3-
تفکر و تعقل در باب هر آنچه می خوانی ...
موفق باشی
عه
امضام کو ؟
سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برگاته
حال و احوال همگی خوبه ان شاالله؟
معمولا نمیدونم چرا کسی که یه مدت تو کانون غیبت می کنه دلش برا همه تنگ میشه ولی هیچ کی دلش برا اون تنگ نمیشه...شما هم این حس رو تجریه کردین؟
جناب حسین سلام
ادم باید خودش خودش رو فراموش نکنه وگرنه باقی همه بهانس
اقا به من میگن اسپمر بزرگ
منم از کانون میرم که یکی از اسپمراتون کم بشه
دارلینگ خانم کجا ؟:smiley-yell:
پس به اسپم هایی که بخندیم ؟
(1391 بهمن 8، 16:16)darling نوشته است: [ -> ]درد هایی در زندگی هست که مثل خوره روح را در انزوا می خورد
و می تراشد ... آدم نمی تواند این درد ها را به کسی بگوید ....
همه از مرگ می ترسند و من از زندگی سمج خود...
.... و گاهی تنها مرگ است که حقیقت می گوید....
یه موقع هست که یه اتفاقی میوفته اصلا توقعش رو نداری بدجوری جا میخوری...
یعنی مثلا ابول اونجوری میشه که الان شده...
ولی یه موقع هایی هست که یه چیزی میبینی که کلا اصلا میخوای مخ رو بزنی تو دیفال!
من الان نمی دونم چی شده ها... انشاءلله که همه چیز خوب باشه ولی... خدایی از دارلینگ خانم توقع نمیرفت که صادق هدایت بنویسه اونم تو عارفانه/عاشقانه!!!
و از ابول انتظار این نبود که اونجوری بشه...
ابول کجایی انقد مخفی نیا... بیا ببینیمت... دلمون تنگ شده واسه آبدارچی کانون...
خدایا هرچی خیره انشالله...
(1391 بهمن 8، 17:27)آرشام نوشته است: [ -> ] (1391 بهمن 8، 16:16)darling نوشته است: [ -> ]درد هایی در زندگی هست که مثل خوره روح را در انزوا می خورد
و می تراشد ... آدم نمی تواند این درد ها را به کسی بگوید ....
همه از مرگ می ترسند و من از زندگی سمج خود...
.... و گاهی تنها مرگ است که حقیقت می گوید....
یه موقع هست که یه اتفاقی میوفته اصلا توقعش رو نداری بدجوری جا میخوری...
یعنی مثلا ابول اونجوری میشه که الان شده...
ولی یه موقع هایی هست که یه چیزی میبینی که کلا اصلا میخوای مخ رو بزنی تو دیفال!
من الان نمی دونم چی شده ها... انشاءلله که همه چیز خوب باشه ولی... خدایی از دارلینگ خانم توقع نمیرفت که صادق هدایت بنویسه اونم تو عارفانه/عاشقانه!!!
و از ابول انتظار این نبود که اونجوری بشه... ابول کجایی انقد مخفی نیا... بیا ببینیمت... دلمون تنگ شده واسه آبدارچی کانون...
خدایا هرچی خیره انشالله...
میدونی داداش شاعر نمیگه ها ، دارلینگ میگه :
اونی که گریه میکنه یه درد داره ولی اونی که میخنده هزارویه درد داره
ههههههههههههههی روزگار.....