مشارکت شادن:
شهوت افکار و احساساتی غیرمنطقی و افراطی است که ما را به سوءاستفاده از خود، دیگران و اشیاء برای رسیدن به نیت های خودخواهانه و مخربمان وادار می کند.
شهوت یک وسواس فکری و اشتغال دائم به افکار جنسی است
ما ناچار به سمت شهوت کشیده می شویم و بارها و بارها لذت کوتاه مدتی را به بهای دردهای طولانی مدت می خریم.
هرچه بیشتر شهوترانی می کنیم، تلاش برای کنترل با توقف شهوت با واکنش مغز روبرو می شود که الان توقع تحریک دارد و بدون آن احساس محرومیت می کند این اجبار وسواس فکری را شدیدتر می کند. با وجود این آگاهی در حال رشد که به دردسر افتاده ایم باز هم به موقعیت ریل قطار باز می گردیم.
پ.ن: دوست همدردی عجز در مقابل شهوت رو اینطوری توصیف کرد: (موقعیت ریل قطار)
اتومبیل من بر روی قطار متوقف شده و روشن نمی شود. من در داخل ماشین گیر کرده ام و درها و پنجره ها باز نمی شوند. نمی توانم از ماشین خارج شوم. قطاری در حال نزدیک شدن است. من برای متوقف کردن قطار یا خروج از ماشین و نجات خودم قدرتی ندارم. چیزی که من قدرت انجامش را ندارم چیست؟ شهوت همان قطاری است که با سرعت به سمت من می آید.
ضمن تشکر از مشارکت شادن
خب این اقا رضا کتابم نوشته آره؟ یعنی اسم فامیلشم مردم می دونن؟ پدر زنش مشکلی نداره؟
جدا پرسیدم ها
ولی تحمل جوابشو ندارم مگر اینکه پاسخ سوال دوم خیر باشه
در ادامه...
آقای عاشق کیس بعدی؟؟؟؟ ها؟؟؟؟ چی؟؟؟
زود تند سریع خودش با پای خودش بیاد اعتراف کنه
چرا دوست دارید رنگی بشید؟
مسئولیتش خیلی زیاده ها!
بعدا نگی نگفتی
باید روزی 100 هزار تومن به حساب آقا آرمین واریز کنین
آقا رامین تیم فقط پاس همدان
همین و بس
پ.ن هنوز وجود داره؟
بابابزرگ جناب خان؟
کی هست؟
ما سابق بر این فقط یه بابابزرگ علیرضا 68 داشتیم
(1397 آذر 23، 11:48)می توانم نوشته است: [ -> ]بابابزرگ جناب خان؟
کی هست؟
ما سابق بر این فقط یه بابابزرگ علیرضا 68 داشتیم
آره یادش بخیر علیرضا 68 بابا بزرگ نسل ما بود
یعنی بابابزرگ نسل جدید جناب خانه
چه شود! جناب خان بیا از خودت دفاع کن
نگفتید مورد بعدی کیه؟
سلام
برنامه عوض شد ..
میترسم از دست بدمش
نمیشه دو سال صبر کنم
دعا کنید برام
پشت سرم چه حرفایی زده شده
احساس مهم بودن بهم دست داده
چرا مشکوک میزنم؟ چی شده مگه؟
تا دیرو بابا هم نبودم الان بابابزرگ شدم یهو؟
با این تفاسیر علیرضا68 پدرجد کانون محسوب میشن
سلام به همگی
دوستان دقت کردید از وقتی علی ناشناخته دوباره اومده کانون، یه صفای دیگه به اینجا داده؟ به افتخارش.
علی برای ما هم بگو چطور به صلح درونی رسیدی. ما هم دوست داریم بهش برسیم اما هی راهش رو عوض می کنه.
(1397 آذر 23، 11:17)می توانم نوشته است: [ -> ]چرا دوست دارید رنگی بشید؟
مسئولیتش خیلی زیاده ها!
بعدا نگی نگفتی
باید روزی 100 هزار تومن به حساب آقا آرمین واریز کنین
البته این نکته رو باید بگم این 100 هزار تومن فقط برای ماه اول هست.
ماه های بعد با نرخ رشد 15 درصد افزایش می کنه.
ضمناً بعضی مدیریت ها مثل ارشد، هزینه های خاص خودش رو داره که فکر می کنم اینجا عنوان نشه بهتره.
خانم می توانم
اون دوست تون که در شرف ازدواج بود چی شد؟ رو شما هم تاثیرات مثبت گذاشت؟
(1397 آذر 22، 23:44)رامین. نوشته است: [ -> ]دوستش قبول نکرد . یبار دیگه به قصد کشت افتادن به جون هم . تا اینکه دوستش پخش زمین شد بالاخره زیر شکنجه قبول کرد که گل استقلال درست بوده
منم تو این سن بودم همین شکلی بودم ولی کمی هدفمند تر .
ما همدیگه رو میزدیم ولی نه سر فوتبال . این دعوای ما یه بازی خیلی لطیف و دوستانه ی محلی بود به اسم تپیگ دوییشی .
کی میدونه تپیگ دوییشی چیه؟؟؟
رامین باور کن این یکی رو دیگه گوگل هم پاسخگو نبود.
راستش رو بگو. تو بیشتر می زدی یا می خوردی؟
(1397 آذر 23، 23:18)سالِک نوشته است: [ -> ]سلام
برنامه عوض شد ..
میترسم از دست بدمش
نمیشه دو سال صبر کنم
دعا کنید برام
امیدوارم بهترین ها برات رخ بده.
(1397 آذر 24، 1:36)جناب خان :) نوشته است: [ -> ]چرا مشکوک میزنم؟ چی شده مگه؟
تا دیرو بابا هم نبودم الان بابابزرگ شدم یهو؟
داداش چند وقتیه رنگ و رخسارت عوض شده.
دیگه بعد این همه مدت اگه این چیزا رو نفهمیم که دیگه هیچی دیگه.
خودت بیا و با زبون خوش تعریف کن ماجرا رو.
(1397 آذر 23، 11:50)آقای اراده نوشته است: [ -> ]آره یادش بخیر علیرضا 68 بابا بزرگ نسل ما بود
نسل به نسل بابابزرگ ها تغییر پیدا می کنن.
فکر کن اون زمانی که علی ناشناخته بابابزرگ میشه.
پ.ن: من برم یه فیلم سینمایی ببینم.
فیلم خونم اومده پایین.
هر جوری سعی می کنم نمی تونم با این جور آدما کنار بیام
دهنشو باز می کنه و هر کلانی ازش بیرون میاد
اینه که همون روزا باهش قطع رابطه کردم
فقط در حد همون همکار
(1397 آذر 25، 21:08)می توانم نوشته است: [ -> ]هر جوری سعی می کنم نمی تونم با این جور آدما کنار بیام
دهنشو باز می کنه و هر کلانی ازش بیرون میاد
اینه که همون روزا باهش قطع رابطه کردم
فقط در حد همون همکار
بعضی ها رو باید در حد همونـــــــــ .... نگه داشته
مثلا
در حد همون یه سلام
در حد همون یه همکار
در حد همون یه دوست ساده
.
.
.
خونسرد باید بود
یک لبخند
اما
هوشیار
کانونیا کجااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان ؟
خانم میتوانم
کاکو ممد
عاشق
رامین
قاصدک
آرمین
سالک
حامد ها
مجاهد
پیروز
جناب خان
خانم شادن
خانم چیکا
خانم مهراسا
خانم مهر خدا
خانم q
خانم شادن
و
همه کانونیا از قلم نندازم کسی رو
من که خانم کیو رو نمی شناسم
ولی من همین حوالی ام
ممنون از دعاهایی که برای این ناچیز کردید
(1397 آذر 26، 10:30)آقای اراده نوشته است: [ -> ]کانونیا کجااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان ؟
خانم میتوانم
کاکو ممد
عاشق
رامین
قاصدک
آرمین
سالک
حامد ها
مجاهد
پیروز
جناب خان
خانم شادن
خانم چیکا
خانم مهراسا
خانم مهر خدا
خانم q
خانم شادن
و
همه کانونیا از قلم نندازم کسی رو
منم اینجام
زیر سایه ی شما .....
یک سوال برای اهل کانون:
وقتی خ.ا رو ترک کردی، چه کارهایی انجام می دی؟
دنیای بدون خ.ا برای شما چه رنگیه؟ چه فرقی با حالتون می کنه؟
بعد از ترک، چه برنامه و کارهایی رو دنبال می کنی؟
از این دست سوال ها، خودتون هم می تونید سوال رو عوض کنید و بهش جواب بدید.