انگار امروز کلا روز سختیه
بیاید همینجا ی مسابقه ای چیزی راه بندازیم جمعه ام هست اکثرا بیکاریم لااقل سایتهای دیگه نریم همینجا باشیم حواسمونم به هم هست
وقت به خیر خدمت همتون...
حدودا سه چهار روزه میخوام بیام پیاما و پستاتونو بخونم اما نمیتونستم بیام .
الانم که اومدم جدا نمیخوام فاز منفی بدم . ولی هنوز که هنوزه توی چمنزار !یا بهتره بگم, توی لجنزار خ.ا سیر میکنم! .....
هر روز ترک و دوباره اسارتی که همتون میدونین!
کلا هرچقدر فکر میکنم که چطور ترک کنم به این نتیجه میرسم که با فکر کردن به این موضوع بیشتر غرق میشم!
این روزا دارم کتاب درسی میخونم فشارها هم هر روز زیاد و زیادتر میشه از هر نظر....اما به هر حال باید امسال به خاطر درجا نزدن با گذشته ی خودم بجنگم.....
بچه ها من برم گوشی پدر گرامی رو پس بدم که میخادش!
فعلا روزگارتون خوش تا بعد!
حرکت به سوی کار بر روی نواقص دیگر
با شگفتی تمام دریافتم که ریشۀ مشکل من بههیچوجه شهوت نبوده است؛ بلکه شهوت، تنها یکی دیگر از علائم بیماری روحانی یعنی نگرشهای ناسالم من است. شهوت تنها یکی دیگر از نمودهای این نیروی عظیم منفی درون من بود که باید از هر راهی که بود خود را بروز میداد. بهمحضاینکه شهوت کنار میرفت، رنجش جای آن را میگرفت، سپس ترس و بعد هم قضاوت. درست مثل جلوگیری از نشتی یک سد بود. زمانیکه درحال پرکردن یک سوراخ هستی، از یک جای دیگر نشتی میدهد؛ زیرا مقدار عظیمی آب، پشت سد وجود دارد و فشار آن باعث متلاشیشدن سد، از ضعیفترین نقطۀ آن میشود.
من درک نمیکردم اساس بودن انسان بر داشتن انتخاب آزاد است. خدا نمیخواهد امکان سقوط را در من از بین ببرد؛ او میخواهد من آزادانه انتخاب کنم که سقوط نکنم.
من در تمام مدت با حالتی پرهیزکارانه دعا میکردم: «خدایا، لطفا آن را از من دور کن!». اما قلب درونم با افسوس ناله میکرد: «نمیخواهم آن را رها کنم»
این یک نوع باور به خدا، بدون رهاکردن بود. این باور هیچ فایدهای برای من نداشت. من هرگز از شهوت نگذشته بودم.
امروز میلاده به وسوسه خوراک ندیم خودش میره
(1396 مرداد 13، 14:23)زینبی نوشته است: [ -> ]انگار امروز کلا روز سختیه
بیاید همینجا ی مسابقه ای چیزی راه بندازیم جمعه ام هست اکثرا بیکاریم لااقل سایتهای دیگه نریم همینجا باشیم حواسمونم به هم هست
اینم یه معما: جواب بدین جایزه بگیرین
یک مرد کور در جزیره ای غیر مسکونی به تنهایی به مدت یک روز زندانی شده است.
در جیب وی چهار قرص است که دو تا سفید و دو تا قرمز هستند.
قرص ها بجز در رنگ، از نظر ظاهری کاملا مشابه هستند.
مرد باید یک قرص سفید و یک قرص قرمز بخورد و گرنه خواهد مرد. اگر دو قرص هم رنگ بخورد هم خواهد مرد.
اما ترتیب خوردن قرص مهم نیست.
سوال: چه کار کند تا فردا که زمان آزادیش فرا می رسد زنده بماند؟
این چشم داره که
قرصها هم تو جیبش نیست رو زمینه
من فکر کردم جوابی نیافتم اگه روزبه یا رامین طرح کرده بود میگفتم سرکاریه ولی شازده مردم آزار نیس
عکسه هم مال معماس؟
ان شاالله چهارتا قرص رو با هم بخوره بمیره
نه خانم زینبی عکس خاطرات شکست عشقی رابینسون کروزوئه س
سرکاری نیس خواهر زاده من جانور آبهای شوره حلش کرد. منطقی میاد جوابش البته نمیدونم درسته یا نه ولی نمیگم تا مزه ش از بین نره
اون خواهرزاده اتون رو ی سر هدایتش کنید بیاد پروفایل من
قول میدم جایزه رو نصف کنیم
ی نصف از هر قرص رو بخوره چی؟
بله باید از هر قرص نصفشو بخوره, پس عروسی چی شد ؟
اگه درسته شازه خان جایزه امو بدین
بقیه هم اعتبار بدن
چشمم خشک شد به اعتبارام 9رو مخمه ده نمیشه رند شه
عروسی میخایین؟
برید عروسهارو پیدا کنید عروسی
که بدون عروس نمیشه
حوصلم سر رفته. چقدر تنهایی بده اونم روز جمعه
دلم سیب زمینی سرخ کرده خواست
زینبی برو سرخ کن بیار دور همی بخوریم . بدو گلی
چی؟
من برم سیب زمینی سرخ کنم؟
لطفا بازم معما بگید,خیلی خوبه