(1394 آبان 26، 22:31)تـــواب نوشته است: [ -> ]قلبم داره از جا کنده می شه
یه بی قراری افتاد تو جونم
فکر می کنم چیزی شبیه عشقه
اما کسی نیست که مهرش ب دلم باشه
یعنی هست اما وصالی نیست و مدتهاست تموم شده
اما از اونم نیست
قلبم داره از جا کنده می شه
داداش هرچی که هست، خوب یا بد، میگذره
چیزی که مهمه پاکیته
حواست خیلی بهش باشه
به قول همساده شهوت مرموزه و از هر راهی میتونه وارد شه
پ ن: اگه اعلام وضعیت آخر هفته ت سبز نباشه...
بله
کاش می تونستم حرف دلمو بگم
الان مجبورم سرکوب کنم خودمو
چه می شه کرد ؟
وقتی کاری از دست بر نمیاد
جناب خان از بابت پاکی خیالت راحت
سرم از درد داره منفجر می شه :(
راستی صدامم خوبه ...اهنگ های عاشقونه هم خیلی می خونم عاشق که باشی دیگه اینه ....قلبتم تیکه پاره...
چند وقت پیش قرار بود یه اهنگ بدم بیرون به اهنگ ساز textامو دادم هزینه اهنگ سازی رو که بم گفت جا زدم
.
.
.
ولی هیچ صدایی بهتر از صوت قران نیست بدون شک.
سلام به همگی
آقا من دچار یه توهم فلسفی شدم ...
نکنه روح از کالبدم جدا شده و
فی الواقع
اینکه غوقا میکند من نیستم؟!
آخه در دو پست تقریبا اخیرم، هیشکی منو دوس نداشت
یه بار که در مورد "روی ماه خداوند رو ببوس" مصطفی مستور نوشتم، هیچکی نگفت آفرین چه پسر کتاب خونی ... کلاس چندمی عمو؟
دیروز هم که در مورد نماز نوشتم، هیچکس جامه ندرید و گریبان چاک نزد و به صحرا نبردش آه سوزانش رو؛
الان منو همه میبینن؟ یا من از این نشئه ی مادی منخلع شدم، خودم خبر ندارم؟
این جوری هم بامزه میشه ها
میای به بچه ها سر میزنی،
بهشون لبخند میزنی
آی دی خصوصی میذاری تو پروفایلت
آدرس وبلاگتو میدی
هیچکی نمیفهمه
سلام کسی می دونه بلوتوث لپ تاپ acer رو چجوری میشه فعال کرد؟
هر کاری میکنم درست نمیشه
بارون هم گرفته چترمم نیاوردم
لطفا کسی اگه میدونه کمک کنه ممنون
برادر پسر رها تو اورژانسه پسرا بدویید کمکش کنید.اگه نیازه ببریدشون توی رهروان. زوددددددددددددددددددددددددد
بدجور مریض شدم...نشستم اینو کشیدم!
(1394 آبان 27، 10:47)مهدییار نوشته است: [ -> ]سلام به همگی
آقا من دچار یه توهم فلسفی شدم ...
نکنه روح از کالبدم جدا شده و
فی الواقع
اینکه غوقا میکند من نیستم؟!
آخه در دو پست تقریبا اخیرم، هیشکی منو دوس نداشت
یه بار که در مورد "روی ماه خداوند رو ببوس" مصطفی مستور نوشتم، هیچکی نگفت آفرین چه پسر کتاب خونی ... کلاس چندمی عمو؟
دیروز هم که در مورد نماز نوشتم، هیچکس جامه ندرید و گریبان چاک نزد و به صحرا نبردش آه سوزانش رو؛
الان منو همه میبینن؟ یا من از این نشئه ی مادی منخلع شدم، خودم خبر ندارم؟
این جوری هم بامزه میشه ها
میای به بچه ها سر میزنی،
بهشون لبخند میزنی
آی دی خصوصی میذاری تو پروفایلت
آدرس وبلاگتو میدی
هیچکی نمیفهمه
سلام ,
شما؟
به جا نمیارم؟
فکر کنم همون منخلع باشی
.
.
.
عجب کلمهای منخلع! تاحالا نشنیده بودم جالب بود
داداش این کتابه که گفتی رو یه مدت پیش خوندم, جو خاصی داشت واقعاً, به نظر بنده هم خیلی عالی بود.
حتی جوگیر شدم روش,
ولی وقتی یکی دوتا کتابای دیگهی این نویسنده رو خوندم, به نظرم به اندازه اولی قابل توجه نبود.
داداش جون،
فکر کردی که من الان باورم شد که منخلع نشدم؟
از کجا معلوم شما هم مثل من منخلع نشده باشی؟
اتفاقا منم جوگیر شدم روش و به دوستم گفتم یکی از دو کتاب دیگه ی ایشون که تو عنوان یکیش نوید و نگار داره اون یکی هم گنجشک رو بیاره
الان به جوونا توصیه میکنی که راه شما رو نرن؟
زدی ما رو اندکی از جومون منخلع کردی
"ستاد جا انداختن واژه ی منخلع"
اصلاً بعید نیست,
فکر کنم باید به ما لقب دو منخلع کانون رو بدن.
اینم عکس یادگاری دیروز انداختیم:
در مورد کتابا هم نه داداش زیاد منخلع نشو,
ولی ...گنجشک... رو خوندم واقعاً متوسط بود
(برخلاف اسمش)
در کل خوبه ولی روی ماه خدا واقعاً خیلی بهتره.
راستی آخر کی از این حالت تجردت منخلع میشی؟ یا کلاً نمیخوای منخلع بشی؟