(1396 دي 20، 23:01)زینبی نوشته است: [ -> ]میگما ی مسئله ی مهم ذهن منو درگیر کرده کسی میتونه بیاد راهنماییم کنه
این جمله رو به فارسی برگردونین
سَن گال دی یَ دی یَ
سلام خانم زینبی
حالتون چطوره
آخرین باری که کانون بودم پست های شما رو خوندم در جدال یک انتخاب بزرگ بودین
حافظه رو حال می کنید
این چیزی که میگید فک نکنم ترجمه برگردان داشته باشه
شاید معادل فارسی بشه براش پیدا کرد که البته در حال حاضر چیزی به خاطرم نمیرسه
و این که در مورد زادگاه منم اشتباه فکر نکرده بودین
(1396 دي 21، 0:20)می توانم نوشته است: [ -> ]سلام آقا طاهر
خوبین ؟ ما همین یه آقا طاهر رو داریم چطور از دل برود ؟
چه خبر ؟ فکر کنم سرباز شده بودید ؟
درود بر بانوی توانای کانون
خدارو شکر خوبم
آره سرباز بودم و همچنان هستم
البته دیگه رسیده به 5درصد آخرش
شما چه خبر؟
اوضاع کار و بار چطوره؟
دفاع کردین؟
شهر ما اخبارش رو شنیدم امسال زمستان نداشت
فکر کنم همه جا همین طور بوده باشه
حتی شهر شما که همسایه شهر ما هست
اینجایی که الان هستم زمستان نداشتنش برای مردمانش عادیه و سال های سال همین طور بوده
اما این که امسال حتی سرد سیر ترین شهر های ما هم از برف و باران بی بهره بودن نگران کننده هست
(1396 دي 21، 0:22)طاهر نوشته است: [ -> ] (1396 دي 20، 23:01)زینبی نوشته است: [ -> ]میگما ی مسئله ی مهم ذهن منو درگیر کرده کسی میتونه بیاد راهنماییم کنه
این جمله رو به فارسی برگردونین
سَن گال دی یَ دی یَ
سلام خانم زینبی
حالتون چطوره
آخرین باری که کانون بودم پست های شما رو خوندم در جدال یک انتخاب بزرگ بودین
حافظه رو حال می کنید
این چیزی که میگید فک نکنم ترجمه برگردان داشته باشه
شاید معادل فارسی بشه براش پیدا کرد که البته در حال حاضر چیزی به خاطرم نمیرسه
و این که در مورد زادگاه منم اشتباه فکر نکرده بودین
سلام طاهرخان،الحمدالله
خوش برگشتین
کدوم انتخاب؟
دخترا بیشتر درجریانن من حافظه ام خیلی یاری ام نمیکنه
ترجمه فارسی نداره که جالبه
شما
خودتون ترجمه کنین میبینین چی میشه
البته رامین خان معادل فارسیش رو خیلی خوب گفتن
اینم از مزایای پنهون بودن که کل امار کانون به دست میاد
به سلامتی آقا طاهر
تبریک می گم
یه مرحله مهم رو رد کردین و دیگه آخراشه
خیر باشه
راستش آره ایمجا هم خبری از برف و باران نبود
خیلی می ترسیم همه
نگرانیم
چرا اوضاع خوب نیست
قبل از اینکه برید سربازی هم می گفتید که شرایط مناسب نیست
که سعی می کنم تو حال خوب بیام کانون
که ما رو قابل نیم دونین تو درد دل کردن
راستی بچه ها برای علی اقا و خانواده شون دعا می کنین دیگه ؟ زیادتر دعا کنین
(1396 دي 21، 0:40)زینبی نوشته است: [ -> ]سلام طاهرخان،الحمدالله
خوش برگشتین
کدوم انتخاب؟دخترا بیشتر درجریانن من حافظه ام خیلی یاری ام نمیکنه
ترجمه فارسی نداره که جالبه شما
خودتون ترجمه کنین میبینین چی میشه
البته رامین خان معادل فارسیش رو خیلی خوب گفتن
اینم از مزایای پنهون بودن که کل امار کانون به دست میاد
والا تا اونجا که یادم میاد شما زیاد تو کار زینت و غلام و هاجر و این جور چیزها بودین
اون انتخاب بزرگ هم از این مقوله ها بود
من هر چقد تلاش کردم به فارسی برش گردونم نشد
حالا شما هم معادل فارسیش رو به ما بگید و هم ترجمه اش رو
(1396 دي 21، 0:41)می توانم نوشته است: [ -> ]به سلامتی آقا طاهر
چرا اوضاع خوب نیست
قبل از اینکه برید سربازی هم می گفتید که شرایط مناسب نیست
که سعی می کنم تو حال خوب بیام کانون
که ما رو قابل نیم دونین تو درد دل کردن
نفرمایید
بچه های کانون و از جمله شما جزو قابل ترین خلایق روزگار هستن و هستید
اما حال و روزگار ما هم بیشتر از اینکه قابل درد دل کردن و بازگو کردن باشه به گذشت زمان احتیاج داره تا برخی از صدمات جبران بشن
آدم در زندگی گاهی یک تصمیماتی میگیره که شاید خیلی درست نباشن و راه انسان رو به بیراهه ببرن
لذا نیاز هست یک زمانی رو برای خودش بذاره و در مورد کارهایی که کرده فکر کنه
برخی ها جلوی ضرر رو زودتر میگیرن و از به وجود اومدن خسارت های بزرگ جلوگیری می کنن
برخی ها هم نه
الان بیشتر به گذشته فکر میکنم و مسیری که اومدم
لطف دارید شما
خوبه اینکه فکر می کنین
امیدوارم همه زخما ترمیم بشه و شرایط زندگی تون خوب شه
[quote pid='406650' dateline='1515620002']
والا تا اونجا که یادم میاد شما زیاد تو کار زینت و غلام و هاجر و این جور چیزها بودین
اون انتخاب بزرگ هم از این مقوله ها بود
من هر چقد تلاش کردم به فارسی برش گردونم نشد
حالا شما هم معادل فارسیش رو به ما بگید و هم ترجمه اش رو
خداروشکر خیرپیش اومد
این دو جمله رو از پروفایلم کپی میکنم:
تو درحال حرف زدن بمون
حالا تا صبح بشین حرف بزن
وبالوالدین احسانا
پ.ن:از اونجایی که استفاده ی من از کانون یا افراطه یا تفریط واز وقتیم که بعد چندماه اومدم افراط کردم تو فکرم یکمم تفریط کنم جبران شه
شب بخیر
[/quote]
به به طاهر عزیز.. از دل نروی طاهر گر محو شوی از دید.
اتفاقا سر ثبت نام مسابقات گروهی این دوره بود که فک کردم گفتم عهه طاهر نیست...
خلاصه برادر اینجا برای خوب کردنِ حالِ بد هست. مگه کانون فقط مال وقتیه حال اوکی باشه؟
راجب اون خارج از کانونم گفته بودم که کانال تلگرامی بزنیم( گروه نه ها) و جوونای درگیر خودارضایی رو به کانون راهنمایی کنیم. هیچ ارتباطی خارج از کانون شکل نمیگیره فقط هدایتشون میکنیم اینجا. حالا نظرت چیه داداش؟
سلام
اهم اهم.. سها هستم یک مدیر ک هنوز مدیر..
رفقا بحث شبکه های اجتماعی چ وطنی چ خارجی رو نکنین..
قبل از ما ازمودن این راه رو و جواب نگرفتن.. اگه هنر کنیم چراغ کانون رو روشن و پر نور نگه داریم و البته مفید و تو مسیر راست باشه چراغمون.. خیلی عالی میشه..
و
خیلی ارادت..
یاعلز.
سلام
باد آمد و بوی عنبر آورد
عجب از دیدن شما خانوم خانما
سلام ب روی ماهت..
اره عجب...
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم(استعاره از حاجی) آورد در این دیر خراب آبادم
سایه طوبی و دلجویی حور و لب حو
به هوای سر کوی تو (حاجی رو میگم) برفت از یادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست(کانون و بچه هاش)
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم(غم دوری از کانون و سایر علایقی ک ب تناسب باید دور بشم ازش)
میخورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم(حاجی!)
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک
ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم(دعام کنین...)
اینم فال من و کانون...
یاعلی.
به به
دست شما درد نکنه
چقدر به جا بود این شعره و فالت و نیتت
به حاجی درباره کانون گفتی ؟ قبلا می گفتی باید بهش بگم اینا بچه هامن
بازم می تونی بیای یا یه سر اومدی و معلوم نیست دیگه کی بیای ؟
دوستم داشته باش
همیشه دوستت دارم..حتی وقتی میخوای سر ب تنم نباشه...
اره گفتم بهش.. میدونه جسته و گریخته.. اما خب عملا زمانی نمیمونه ک مفصل باشم کانون..
درس هم دارم میخونم..
مقدمات زندگی هم هست..
ی بوم و دو هوا بودن دورانی ک توش هستم رو هم اضافه کن..
ب علاوه ی اختلافاتی ک کم کم خودشو نشون میده و باید کلی انرژی بذاری تا طبق اعتقاداتت و اخلاقیات راست و ریسشون کنی و ب تعادل برسی..
جسم لاجون و جام بلاهایی ک فراوان میرسد.. اشتباهاتی ک کردم و کارایی ک انجام ندادم الان ب شدت خودشونو نشون میدن..
تا قبل اینا مثه ی برکه زلال و گل منگولی بودم ک بلبل چهچه میزد و قناری نغمه میخود و بربط رقص کنان میگدشت از کنارم..
حالا یکی تمام گل و لایی ک ته برکه بوده رو همزده.. تازه فهمیدم چ عجوبه ای بودم خبر نداشتم..
تعادل برقرار کردن بین چیزی ک میگفتم هستم و چیزی ک واقعا هستم و چیزی ک باید باشم و دوست دارم ک باشم خیلی سخته..
اینه ک زمان کم هم میاد..
اگر نه ک نیستم اما یادش اینجاست(یاد کانون در قلب من)
ارادت..
یاعلی.
من هرگز نخواهم خواست که تو سر به تنت نباشه ؛ حتی بعد از اختلافات شدید سیاسی و نظری
بیشتر کانون بیا
برای خودتم لازمه
درستم بخون روزی یه ذره ، جهیزم کم کم می خری
فقط نمی تونم سها رو بعد از هم زدن برکه ش تصور کنم
(1396 دي 21، 21:22)سها نوشته است: [ -> ]سلام
اهم اهم.. سها هستم یک مدیر ک هنوز مدیر..
رفقا بحث شبکه های اجتماعی چ وطنی چ خارجی رو نکنین..
قبل از ما ازمودن این راه رو و جواب نگرفتن.. اگه هنر کنیم چراغ کانون رو روشن و پر نور نگه داریم و البته مفید و تو مسیر راست باشه چراغمون.. خیلی عالی میشه..
و
خیلی ارادت..
یاعلز.
سلام سها خانوم. بله یادمون هست که "هنوز" مدیر هستین. بیشتر به ما سر بزنین سها خانوم. خیلی جای
یه مدیر فعال جدیداً بدجور حس میشه..
الان داریم روی رنکینگ CEO سایت با یکی از کاربرا کار میکنیم. به هر حال کانون نیازمند دیده شدن هست. سرپرست و حامی هم خداروشکر داریم.
پیروز و سربلند باشین