(1400 مرداد 4، 19:46)alone heart نوشته است: [ -> ]نقل قول: ساعت ۲۰/۲۰ هست ، نمیدونم خرافات یا هرچی ..ولی من ب این معتقدم وقتی ساعت اینطوری میشه ،یعنی اعداد تکراری کنار هم قرار میگیرن یکی بهم فکر میکنه
--------------
جالبه منم هر روز هی میبنیم
16:16
14:14
01:01
10:10
11:11
12:12
15:15
17:17
18:18
00:00
اینایی که گفتم هر روز میبینم
نمیدونم چه قانونیه ولی هر وقت به یک چیزی زیاد فکر میکنی همش جلو چشمت میاد،
من مدت چند ماه بود همش عدد ۷۷ به طریق مختلف جلو چشمم ظاهر میشد، الان چند ساله که رمز کامپیوترم عدد ۷ هست، رمز برنامه های موبایلم عدد ۷۷۷۷ هست،
یا اینکه مدتی به فرانسه فکر میکردم، به طرز عجیب و غریبی هر روز پرچم فرانسه جلوشمم ظاهر میشد، خیلی عجیب و غریب، اکثرش برای حاشین های در حال حرکت بود که روی گلگیر یا رکاب یا چراغ و ... این پرچم رو چسبونده بودن، اکثرا ناخودآگاه یک هو جلوم ظاهر میشد، یک بار گفتم این بار دیگه محاله چون حواسم هست، یک دفعه حدود ۱۰ ثانیه بعد یک ماشین از جلوم رد شد که پرچم فرانسه رو روی بدنش دیدم، کتابی به نام "ندای درون فراخوان نهایی شما"" هست که میگه این چیزها اتفاقی نیست و داره شما رو فراخوانی میکنه، الان مشغول یادگیری زبان فرانسه هستم و خیلی کیف میکنم. حس میکنم همه چیز دورو برم داره هماهنگ با هم اتفاق میفته و دارم به مسیر زیبای هدایت میشم.
یک روز هم که از حمام دراومده بودم فکرم خیلی مشغول بود، داشتم به یک مساله برنامه نویسی فکر میکردم که چطوری حل اش کنم، همزمان میگفتم خدایا یعنی آخرش چی میشه، به دیوار گچی روبرو خیره شده بودم، بعد لازم بود برای حل اون مساله با انگشتم به صورت فرضی یک سری شکل رسم کنم که روی هوا نمیشد تجسم کرد، رفتم جلو همینطوری که سرم خیس بود با انگشتم روی همون دیوار رو به رو مشغول ترسیم شکل فرضی با دستم شدم، دیوار تمیز بود ولی یک دفعه دیدم یک نوشته ای با مداد که یادم نمیاد کی نوشته بودم و بعدش کاملا پاکش کرده بودم که اثری ازش نمونه بزور یک چیزیایی ازش مونده بود، یعنی اگر این اتفاق نمیفتاد و فکر درگیر مساله نمیشد محال بود من اون نوشته رو ببینم، حالا فکر میکنی چی نوشته بودم : نوشته ای که خیلی خیلی کم رنگ بود به سختی خونده میشد "پایان راه شیرین است، انشالله"
مدتیه که دلم خیلی شکسته از خدا یک چیزهایی خواستم، تا الان که به طرز اعجاب آوری داره همه چیز درست میشه. خیلی عجیبه واقعاً. تازه یک چیزهای عجیب ترم هست که اینجا فرصتش نیست شرح بدم.
اینجا سید نداریم بریم پروفایلش عید دیدنی، عیدی بگیریم؟!
با رعایت پروتکل
دنیای عجیبی شده
مردم شهر بر اساس حرف عده ای به سرعت قضاوت میکنن
نقل قول: چی شده؟
والا بحث سیاسی هست که نمیشه مطرحش کرد
نقل قول: فعلا که خشک سالیه
هیچکس اعلام موجودیت نکرد
اشکالی نداره چون سید ها رنگ سبز میپوشن از مدیر های سبز پوش عیدی میگیرم
یاقوت جان باید بیام یه دوره فشرده پیشت اطلاعات و ارتباطات بگذرونم
سها جان رو میدونستم
زینبی و آقای مجاهد رو نمیدونستم
عزیزم انشالله که همیشه سلامت باشی و تندرست و عاقبت بخیر
درستشم همینه
(1400 مرداد 7، 1:59)خانوم لبخند نوشته است: [ -> ]یاقوت جان باید بیام یه دوره فشرده پیشت اطلاعات و ارتباطات بگذرونم
سها جان رو میدونستم
زینبی و آقای مجاهد رو نمیدونستم
عزیزم انشالله که همیشه سلامت باشی و تندرست و عاقبت بخیر
درستشم همینه
دیگه الکی نمیگیم ک بانک خبری کانون
ی چند نفرم هستند ک دیگه چون از غایبان هستند اسم نبردم
انشالله سالم و سلامت باشن
---------
پس فردا روز خاصیه برام
کاش خوب بگذره
چرا محدودیت شکلک داریم
اگه از کاربرای قدیمی که من میشناسم بگو
در گوشم بگو به کسی نمیگم
(1400 مرداد 7، 2:11)خانوم لبخند نوشته است: [ -> ]چرا محدودیت شکلک داریم
اگه از کاربرای قدیمی که من میشناسم بگو در گوشم بگو به کسی نمیگم
محدودیت شکلک ؟؟؟
آهان میخوای از کنجکاوی من و شکنجه کنی؟؟؟
ولی دیدی قبلا گفتم ی قدیمی میاد ک همه منتظرشن فرداش پیداش شد؟؟؟
ب من اعتماد کن
من از خیلی چیزها خبر دارم
اقای ضربتی مثلا
دیگه نمیان کانون