ما یه دبیرفیزیک داریم؛ واقعا احساس شاخ بودن داره.
فکر میکنه چون شریف درس خونده خیلی ادم خفن و گنگیه و هی یادآوری میکنه من محصل دانشگاه صنعتی شریفم.. یعنی تا 7 8 جلسه اول، هرررر جلسه یادآوری میکرد از اونجایی که من رتبه 109 کنکور سراسری و 12 ارشد و شریف درس خوندم، پس..(یه چیز کاملا بی ربط)
در حد که مطمئنم اگه درحالت موت باشن و بگن آخرین حرفت چیه؛ میگه من صنعتی شریف درس خوندم..
(یه چیزی توی مایههای من دانشجوی پزشکی هستمن.)
و کلا کلاسشون قوانین خاص خودشو داره، نباید توی برگت یادداشت برداری کنی وقتی تدریس میکنن، یا حتی وقتی دارن خاطره تعریف میکنن باید سراپاگوش باشی و به هیچوجه توی برگت چیزی ننویسی و با کسی صحبت نکنی..
مثلا من عادت دارم وقتی توی فکر میرم یا بیکارم توی برگه خط خطی کنم.. دفعه دوم که برگه رو از دستم کشید چنان آبروریزی درآورد..
یا اصلا نباید به گوشیتون دست بزنید. مگر اینکه اولیا باشن.. و یادآوری کردن که وقتی با لبخند به گوشی خیره میشی، قطعا اولیا نیست و بهتره گوشیتو بزادی تو جیبت چون گوشی گرون شده و اینا..
و همیشه هم دانشآموزا رو به اسم کوچیک صدا میزنن.. یه بار ردیف اول نشسته بودم. اومدن نزدیک گفتن اسمت چیه؟ گفتم شادی. دستشونو گذاشتن روی ریششون و با تمرکز گفتن : شااادی.. من یه خاطره دارم از شادی بعدا بگو برات تعریف کنم. من اینجوری بودم که الان واقعا چرا باید خاطره شما از شادی برای من مهم باشه..؟
دفعه بعد که پرسیدن و گفتم شادی گفتن ما توی دانشگاه شریفمون یه همکلاسی داشتیم اسمش شادی بود. یه بلایی سرش اوردم که وسط کلاس بلندشد بهم گفت عوضییی..
حالا من نمیدونم از کی تا حالا شنیدن این واژه افتخار شده که این دبیر ما چندین بار این خاطره رو تعریف کردن.
توی دلمم داشتم میگفتم، حالا اون شادی فقط گفت عوضی، منو اذیت کنی دایره لغاتم اینقدر محدود نیست ها
امروز سر کلاس شدیدا گیر داده بودن بهم، اول اومدن ماشین حسابمو گرفتن و بردن، بعد اومدن برگه حل سوالمو چک کردن و گفتن بیا بنویسش پای تخته.. و گی دادت چرا تبدیل واحد میکنی (درصورای که مشکلی نداشت و جواب نهایی هم درست در میومد.
)
تقریبا آخرهای کلاس بود که برادرم تماس گرفت و من جواب دادم.. عذرخواهی کردم و بلندشدم.
داشتم صحبت میکردم دیدم از کلاس صدای داد و هوار میاد.. قطع کردن رفتم توی کلاس دیدم گفتن نیا توو برو بیرون.
با تعجب خیره شده بودم ک چیمیگه این یکی
نباید گوشی و جواب پیدادی و اینا.. منم گفتم خانوادم بودن، مادرم قم نیستن و پدرم دورهن و برادرم تماس گرفته بودن و مجبور بودم جواب بدم. (یعنی حتی خودشم گفته بود میتونید جواب اولیا رو بدید..)
دیدم کوتاه نمیاد و میگه دیگه نیا تو کلاس من و این حرفا.. ینی یه داد و هواری راه انداخته بود که من هیچ، مننگاه! . گفتم خب شما که داشتین تخته رو پاک میکردید، انتظار ندارین که از نحوه تخته پاک کردنتون جزوه بنویسم و نکته برداری کنم. رفتم وسایلمو جمع کردم زدم بیرون. همین که زدم ییرون طبق معمول اینقدر جواب به ذهنم رسید که میتونستم بگم و نگفتم.
دخترا گفتن وقتی رفتی داد زد این اگه پسر بود (فلان بلا رو سرش میاوردم.) اگه تهران بود میدونستمچیکار کنم. و شدیدا امپر سوزونده بود..
رفتمپایین به مسئولشون بگم بابا ینی چی اخه این مسخره بازیا چیه؟! دیدم مسئولش نیست. به قول بچهها همیشه نیستش جز مواقعی که میخواد ازمون پول بگیره.
الان موندم اهمیت ندم و بازم برم سرکلاسشون ؛ یا با مسئولش صحبت کنم پولم رو پس یدن برم یه جای دیگه ثبتنام کنم...
کلا اوضاع قمر در عقربیه...
ولی خدایی ؛ هیچی از ادب و مودب بودن قشنگ تر نیست.. هیچ دانشگاه و مدرکی نمیتونه شمارو معتبر کنه تا زمانی که اخلاق نداشته باشین..
و در نهایت از دبیرفیزیکمون متنفرم.