سلااااااااااااااااام
تواین اوضاع قاریشمیش سایت میخوام یه لینکی براتون بذارم فقط برید کلیپا دانلود کنید ببیند و کلی بخندید وسط خنده هاتونم یادی از فقیر بیچاره هایی مثل من کنین
http://www.aparat.com/dirindirin
البته نمیدونم شاید خودتون پیگیر هستید شایدم از تی وی میبینید. ماکه تو خوابگاهیم و از نعمت تی وی محروم شایدم منعوم(= ینی نعمت داده شده!!!!)
ولی انصافا درست میگن ادم تا ی نعمتی از دست نده قدرش نمیدونه ها. من که دوسه روزی نبودم ولی وقتی دیروز که برگشتم و سر زدم سایت دیدم بالا نمییاد کلی ناراحت شدم و حتی ترس برم داشت نکنه پام بلغزه.
راستیییی خوش برگشتم
. یکم خودمونو تحویل بگیریم شما که منو نمیشناسید
خب بسه دیگه.
اگه عمری بود و حالی بود و وقتی هم در کنار اینا بود میام یه کوچولو از اونجایی که بودم براتون میگم
سلام
اقا این چه وضعشه
بعد کلی اومدیم پست زدیم همشو ترکوندن اصلا من میرم به سازمان ملل شکایت میکنم
الان من چه بدونم بعد پست من چه پست هایی زده شد و ترکید؟
بله گویا برا تولد بنده مهمان ویژه اومده
خانوم مدونا
سلام
عيب نداره
پدر جد مي شيد يادتون مي ره
من از خیر سوتی ها گذشتم ، ولی اون دو نفری که به من اعتبار داده بودند و حالا اعتباری که داده بودن پریده خودشون با پای خودشون بیان ، به من اعتبار بدن ،
آخه شما نمی دونی بعد از عمری یه اعتبار بگیری بعد بپره ، آدم دوست داره کلش رو بکوبه تو دیوار
عملی اجراش کردم
(1394 ارديبهشت 16، 20:11)Alireza 68 نوشته است: [ -> ]سلام
اقا این چه وضعشه
بعد کلی اومدیم پست زدیم همشو ترکوندن اصلا من میرم به سازمان ملل شکایت میکنم
الان من چه بدونم بعد پست من چه پست هایی زده شد و ترکید؟
ناراحتی نداره که ، اصلا کانون رو همین چیزاش قشنگ کرده
من فقط یادمه شما توی یه پست (که بحثش در مورد ازدواج بود) به برادر رامین گفته بودی
ژان وار ژان ، که درستش ژان وال ژان.
سلام
یعنی من اینقدر معتاد کانون بودم؟؟
یه بدن دردی داشتم این دو روزه که نگو
این روزها گرفتار یه مشکل عاطفی نسبت به یه بنده خدایی هستم ، بچه ها برام دعا کنین که خدا این مساله رو برام تموم کنه
بی زحمت برام 3 تا امن یجیب بخونین ، تو نمازاتون هم دعا کنین .
خدایا برام تمومش کن ، توانشو ندارم ، من بنده ی ضعیفی ام ، خواهش میکنم این امتحان رو از من بردار
التماس دعا
مشارکت همساده
مشکل من تو ترک کردن دو چیزه:
1- خیالپردازی راجع به لغزشهای قبلی
2-ولی دومی خیلی خیلی مهمتره دوستان من هیچ راهی برای فرار از استرس فرار از غم فرار از ترس فرار از خشم فرار از خودکم بینی فرار از هر موقعیت تنش زا فرار از رنجش جر شهوترانی بلد نیستم.یعنی واسه اینکه ذهنو از موارد استرس زا و ناراحت کننده خالی کنم شروع میکنم به خیالبافی و دست ورزی و سریع میرم سمت موبایل و چت...
یعنی واسه لذت و تفریح و نیاز بدنی واقعا نیست.فقط فرار از واقعیت ها
همساده خيلي قويه
حتما موفق مي شه
خب ديگه اين كارا رو بايد خودمون كنيم اگر كسي يادمون نداده وقتشه خودمون ياد بگيريم
من يه مشكلي داشتم وقتي بهم حرف مي زدن خيلي عصبي و ناراحت مي شدم تا اينكه بچه هاي كانون گفتن نشنيده بگير سعي كن تصور كني دارن با يكي ديگه حرف مي زنن و اين واقعا روش خوبي بود و هنوزم دارم تمرينش مي كنم
اثر داره
حالا بايد همه جمع شيم روش هاي ارام شدن در برابر تنش كه قبلا استفاده كرديم و موفقيت اميز بوده بگيم تا ياد بگيريم و ياد بديم
سلام
میتوانم خانم
من با موبایل نمیتونم پ.پ بدم
یه نگاه به پروفایلتون بندازین، قسمت Bio
(1394 ارديبهشت 17، 10:43)همساده نوشته است: [ -> ]مشارکت همساده
مشکل من تو ترک کردن دو چیزه:
1- خیالپردازی راجع به لغزشهای قبلی
2-ولی دومی خیلی خیلی مهمتره دوستان من هیچ راهی برای فرار از استرس فرار از غم فرار از ترس فرار از خشم فرار از خودکم بینی فرار از هر موقعیت تنش زا فرار از رنجش جر شهوترانی بلد نیستم.یعنی واسه اینکه ذهنو از موارد استرس زا و ناراحت کننده خالی کنم شروع میکنم به خیالبافی و دست ورزی و سریع میرم سمت موبایل و چت...
یعنی واسه لذت و تفریح و نیاز بدنی واقعا نیست.فقط فرار از واقعیت ها
داداش همساده؛
بنظرم بهترین راه، حرف زدنه. خودمم دارم تمرین میکنم و واقعا هم جواب داده.
من دل مشغولی هامو قبلا میریختم تو خودم ولی الان راهشو یاد گرفتم، اونایی که بتونم رو به خونواده میگم و اونایی رو که قابل مطرح کردن تو خانواده نباشه توی گروه رهروان.
اونایی رو هم که نتونم به هیچ کس بگم، به خدا میگم. خودتم خوندی مشارکتامو، من همشونو بدون هیچ خجالت و ترسی نوشتم.
عاقبتش و اینکه در موردم چی فکر میکنن رو گذاشتم کنار، چون برام مهم نیست و چیزی که در اولویته اینه که هر چی تو کله م هست رو بریزم بیرون، همین.
با تمرین کردن درست میشه، فقط یادت باشه، دوست نه. به دوست هر چیزی رو نگو که بد میبینی. امیدوارم بدردت بخوره
من وقتی در موقعیت های تنش زام همه حرفامو مینویسم
اینجوری هم موقعیت رو بهتر میسنجم هم اینکه واقعا تخیله روحی میشم و آرامش میگیرم
بعضی وقتا هم یه تفالی به حافظ میزنم
به خاطر استرس ازمون فردا داشتم میمردم! دیگه میخواستم برم سمتش! مامانمو راضی کردم که نرم ازمون...
قبول کرد ولی یهو دستمو دید که دوباره با خطکش حسابشو رسیده بودم! یه چک آبدار خوردم ازش!
الانم در خدمت شمام
چک خوردن و سردرد و بدبختی شرف داره به اینکه شیطون بندازت زمین و زیر پاهاش لهت کنه!
شب همگی بخیر...
سلام
من با خودم مشکل دارم با واقعیت های زندگیم
با خانواده م با همه چی
نمی تونم شرایطو عوض کنم
کم آوردم و بی قرار
قلبم تیر می کشه چند هفته ست
هر کاری می کنم آروم نمی شم
آرامش با من بیگانه ست