آخیش
یک ساعت و نیم با یه موضوع درسی ور رفتم ، بعد چون اینترنت روشن بود ، هی ذهنم پرت می شد بیام کانون.
وقتی اینترنت رو قطع کرد ، ذهنم آروم گرفت ، یک ساعت خوندم مطلب رو.
خوش به حالتون عاشق خان
من که الان باید سرچ بزنم
پای نتم که می شینم یا بازی می کنم یا میام کانون ... البته اینا بهتره چون مورد سوم
اقای الون واریور منظورتونو نگرفتم
شما می تونید از ویژوال سی ++ استفاده کنید برای 64 بیتی
البته 32 بیتی ها رو 64 بیتی کار می کنن اگر چه ممکنه یه ذره اذیت کنن
ولی معمولا مشکلی پیش نمیاد
محیطای دیگه برای سی پلاس پلاس
کد بلاکز- بورلند- ویژوال سی پلاس پلاس
من خودم هم محیط توربو رو اصلا دوست ندارم
پیام بهبودی
«با وجود عشقی که توسط دوستان همدردم به من ابراز میشود، بهانه ای برای احساس تنهایی ندارم.»
مشکل جنسی ما موجب احساس تنهایی میشود. شاید افراد دور ما را بگیرند، اما دیر یا زود مشکلمان فاصله ای را بین ما و حتی نزدیکترین دوستان ما به وجود می آورد. بسیاری از ما به خاطر احساس تنهایی نومیدکننده به انجمن های ترک گروهی جذب میشویم.
اگرچه شاید با احتیاط و تردید به گروههای ترک نزدیک شویم، اما با یک لبخند و «باز هم به گروه (کانون) برگرد» صمیمی از ما استقبال میشود. شاید اولین جایی باشد که در آن پس مدتی طول و دراز احساس میکنیم که از ما استقبال شده است. سایر اعضاء را میبینیم که صحبت میکنند، میخندند. از اینکه آیا ما هم میتوانیم به جزیی از این گروه صمیمی تبدیل شویم، در شگفت هستیم.
الگوی انزوای ما میتواند پیوستن به این گروه را برای ما دشوار سازد. اما در طول زمان به تدریج خود را "جزیی" از این گروه میدانیم، نه "جدا از آن." به زودی وقتی وارد گروه میشویم، احساس راحتی میکنیم. کم کم دوستانی پیدا میکنیم و زندگی ما شروع به تغییر میکند.
ترک گروهی به ما می آموزد که چگونه بر انزوای خود غلبه کنیم. از طریق اولین روابط دوستی خود در گروه، کم کم متوجه میشویم که پیدا کردن دوست مشکل نیست. وقتی درباره خود با دیگران صحبت میکنیم، احساس تعلق پیدا میکنیم.
این روزا حالم بهتره...
دیروز دانشگاهمون به مناسبت زادروز حافظ شب شعر گذاشته بود
شاعر به نام کشورمون هم اومده بود
خیلی خوش گذشت باورم نمیشد اینقد بچه ها طبع شعری بالایی داشته باشن رشته هایی که اصلا ربطی به شعرو ادبیات ندارن
عالی بود
واقعا روحیه گرفتم
سلام دوستان
خوبین ان شاا...؟
نمیدونید چقدر دلم واسه کانون تنگ شده بود داشتم هلاک میشدم
بلاخره امروز اومدم سایت دانشگاه اینجاهم نمیدونم به صفحاتمون دید دارن یا نه ولی دیگه اومدم دیگه
خوندن داستانی ک دارم قسمت قسمت میگذارم رو پیشنهاد میکنم بخونید یه داستان الکی و ساده و سطحی نیست.
دلمم نمیخواد چیزی درباره اش بگم
چون همونطور ک خودم ندونسته خوندمش و دارم ادامه میدمش جذابترش میکنه. حتی خودمم نمیدونم اخرش چی میخواد بشه اما داره خیلی تاثیر میگذاره تا به خدا نزدیکتر شم
آخه کانون قشنگم چطوری میتونستم بدون تو دووم بیارم. بیخیال تمام حرفای پنهون و عیون. تورو عشق است و راهی ک با تو طی خواهم کرد انشالله ب یاری عمه دلخون این روزها حضرت زینب.
قسمت آخر حرفای اتریال خانوم
به اطلاع عزیزای ک پست رو دیدن برسونم ک متاسفانه پست قبلی ناقص ارسال شده بود الان پست ویرایش شد.
لطفا مجددا مشاهده کنید
(1394 مهر 21، 22:32)Alone WarrioR نوشته است: [ -> ]بچه ها یه سوال کامپیوتری دارم
یه جورایی سر این مسئله دهنم مورد عنایت قرار گرفتههه
من ویندوز 7 64 بیتی دارم بعد میخوام c++ بنویسم کامپیایلرش نیست
البته توربو سی ( turbo c++ ) هست ولی مال 32 هست و اونیش هم که داس باکسه چیز جالبی نیست
کسی هست تو این زمنیه راهنمایی کنه چیکار کنم ؟!@
سلام و عرض ادب
از کاپایلر visual studio یا borland استفاده کن .
البته چون ویندوزت 64 بیتی است. اول برنامه همش یه error میده ولی مشکلی نیست.
اگه سوال داری بگو من کمکت کنم.
بالاخره بعد از این همه درس خوندن یه چیزای بلدیم.
سلام
الان از جلسه مصاحبه استخدامی میان...
نمی دونم چه وقت مصاحبه بود ساعت 7 شب...
خدا رو شکر خوب بود... هر چقدر اون قبلی ها خشن بودن اینا مهربون بودن...
من لبخند می زدم، اونا هم هی پاسخ میدادن... خیلی فضای رمانتیکی شده بود...
5 نفر بودن ولی خب دونه دونه سئوال می کردن من دست و پام رو گم نکنم...
همشم صدام می کردن آقای مهندس... دیگه جدی جدی باورم شد مهندسم...
همون اول کاری هم گفتن چقدر خوش خطی...
منم نامردی نکردم هرچی برگه خوشنویسی دم دستم بود زوری زوری بهشون دادم...
هی می گفتن نمی خواد... من می گفتم نه جالبه نگاه کنید! و شروع کردم به سخنرانی در باب خوشنویسی...
خو چیزی واسه رو کردن نداشتم... تنها قابلیت و موفقیت چشمگیر زندگیم همین بود...
بابا دمت گرم رامین!
جوری جدول بندی کردی رسما فکر کردم داشتی مسابقات المیپک رو سطح بندی میکردی!
عجب
چ حوصله ای داشتی پسر!
من ک حتی حوصله نکردم همه رده بندیت رو بخونم!
و چقدر خوب شد خانم خداهمراهشه- اینو دزدیدم!- برگشتن
کلا خوش نداریم کسی بره
راستی عرض ارادت خدمت آ ست مهدی اگه داره میخونه!
دیگه اینکه چقدر خوشحال گشتم (قحطی فعل بود!) از خبری ک آرمین داد
ان شالله خبر استخدام نهاییت
راستی آقا جان این داستانی ک خانم مهر خدا زحمتش رو میکشند میذارند قشنگه حتما بخونید
اقا ارمین ان شالله استخدامیت
راستی دوستان ترک زبان
اگر نرم افزار یا هر چی صوتی برای اموزش ترکی می شناسید معرفی کنید
با تشکر فراوان
ممنون طاهر جان و ممنون می توانم خانم
ان شالله که زندگی همه رو به راه میشه... آخری همه هم من...
بلاتکلیفی خیلی بده... آدم از یه جا به بعد واقعا نمی کشه...
اون قدر خسته ای که دیگه حتا نای فکر کردن به فرصت های پیش روت رو هم نداری...
چشم رو هم میذاری می بینی روزها و ماه ها گذشت و باز هیچ...
---------
رامین پستت پاک شد که...
چرا؟
خوش بحال کسانی که زنجیر نمیزنند!!!
اما زنجیری از پای گرفتاری باز میکنند
سینه نمیزنند!!!!
اما سینه دردمندی را از غم و آه نجات میدهند
اشک نمیریزند! !!!!
اما اشک از چهره انسانی پاک میکنند
سفره نمی اندازند!!!!
اما نان از سفره کسی نمیبرند
آنوقت با افتخار میگویند یااااااا حسین
فرا رسيدن ايام سوگواري را به همه تسليت عرض ميكنم