(1398 شهريور 6، 18:08)آرمین نوشته است: [ -> ]سلام
خانم ترلان خوش اومدید.
نقل قول: دقت چندم هم اینکه فعالیت مدیر کل افزایش پیدا کرده!!!شگفتا دلیلش چ میتونه باشه ب نظرتون؟؟البته فعالیت ک همیشه دارن منظورم اینه ک تو شبانه پست زدن بعد از مدت طولانی بله ما این چنین ذره بین ب دست دقت داریم
این سطح از ذره بینی فوق العاده است.
و
نگید از بودجه کانون و آشپزخونه اش.
کفگیر تهِ دیگه.
و
خداییش غذای اختصاصی آبی ها ناجوان مردانه است. دل من نیز خواست.
و
ساعت ۷:۳۰ تایم مشاوره دارم. لباس پوشیده ام آماده. این بار می خوام زود راه بیافتم که با آرامش به مقصد برسم.
من همیشه رو تایم هام حساسم. اما از اون طرف همیشه هم یه جوری میرم که سر ساعت می رسم و نه یک دقیقه زودتر.
رو به اصلاحم.
دفعه پیش گفت باید مستقل بشم.
این سری مستندات جمع کردم در خصوص لغو این موضوع.
کی غذا بپزه؟ کی لباس بشوره و اتو کنه؟ کی پیگیر تعمیرات خونه شه؟ کی خرید کنه؟ من برم تو صف گوشت بایستم؟
آقا آرمین با این حساب شما بدهی فراوانی ب من و همکار گرامی آقای اراده دارین
ما مدت هاست از جیبمون برای ناهار و شام کانون خرج میکنیم
چی میشه این حساب کتاب ما؟
دلتون خواست واقعا؟
هدفم اصلا همین بود
اقا تا کی ما رنگ سبز و اعتبارهای فراوان شما رو ببینیم و دلمون بسوزه؟؟
بالاخره باید ی جور انتقام بگیریم دیگه
با این حساب من احساس میکنم شما فقط اتو کشیده میرین سر کار و برمیگردین
تعمیرات خونه ک وظیفه ی پسرای خونست حتما
(1398 شهريور 6، 18:58)chakavak نوشته است: [ -> ]سلام دوستان،نظرتون راجع به مرگ خودخواسته چیه؟
پ.ن:خواهشا فارغ از هر نوع نگاهی که ادیان به مسئله دارن پاسخ بدین و اینکه از همه جنبه ها به مسئله فکر کنید.سپاس
من هیچکدوم از جواب هارو نخوندم اول این و بگم و ب عنوان یکی از کوچیک های کانون میخوام نظرم و بگم
وقتی کلمه ی مرگ خودخواسته رو دیدم اولین چیزی ک ب ذهنم رسید این بود:چند سال پیش یکی از آشناها برادرش ب خاطر کنکور خود کشی کرد و الانم ک چندین سال از مرگش میگذره هنوزم نتونستن فراموشش کنن..
ب طور جدی هیچوقت بهش فکر نکردم،برام بی معنیه.اما اینجور برام ب نظر میاد ک یکی ک در مقابل همه چیز شکست خورده ب ته رسیده ،عاجز از حل مشکلاته و خسته ست میره خودکشی میکنه ولی چ در انتظارشه؟خب ک چ؟؟قطعا آینده خوبی در انتظارش نیست و اینه ک خودکشی بی معنی میشه..اگر ی دنیای تهی بعد از خ کشی بود قطعا همه میرفتن سراغش اما ترس از مجازاتش منع میکنه.
کسانی هم ک میرن سراغش ضعیف و عاجز و نادان هستند.اینکه تو خودت و ناچار ببینی و برسی ب خودکشی ی وضعیت کاملا وحشتناک و ناراحت کننده ای هست.
نمیدونم برای خودمم سواله..آدم از فردای خودش خبر نداره..نمیدونم چ میشه ک آدم ها میرن سراغش و نمیتونم درکش کنم.شایدم حق دارن ...شایدم ندارن...
ولی در کل من طرفدارش نیستم.ن برای آیندم و آرزوهام و تجربه هایی ک میخوام داشته باشم..بله این ها ی واقعیت هستند ک من میخوام سفر کنم،عاشق شم،با آدم های بیشتری آشنا شم،تجربه کسب کنم،مزه های جدید ،بچه،میانسالی،پیری،نوه،موفقیت ها..ولی خب آدم ها گاهی تو موقعیتی قرار میگیرن ک همه ی این ها براشون بی ارزش میشه و میتونن خ کشی کنن..
من برای این نمیرم سراغش چون نفس برادرم و خواهرمم چون من ب چشم دیدم ک نباشم پدر و مادرم زندگیشون فلج میشه.زندگی اون ها فلج شه زندگی اطرافیان اون ها فلج میشه و اون جمله ی معروف ک من بمیرم ی شهر میمیره و این اون چیزی نیست ک من میخواستم با مرگم بهش برسم.
من با مرگ میخوام خودم و راحت کنم اما با مرگ من همه چیز ب هم میریره.پس چ؟
نتیجه میشه که :فکرشم نکنیم
سعی کنیم آدم ارزشمندی باشیم ک وقتی ب مرگ طبیعی مردیم چندتا دعا و صلوات پشتمون باشه ن ناراحتی و افسوس ب خاطر خودکشی
پ ن:چند سال پیش دوست برادرم صبح رفته بودآرایشگاه و موهاش و درست کرده بودن و اینا و بعدشم رفته بود عکس انداخته بود تو عکاسی با لباس سیاه و تهشم خود کشی کرده بود و برادر دوقلوش داشت میمرد از ناراحتی!
چ شد؟الان تو خاطر هیچکس نیست ک اون مرده!جز برادرش
پ ن:باز من زیاد حرف زدم.