(1394 تير 28، 11:26)سها نوشته است: [ -> ] (1394 تير 28، 9:53)می توانم نوشته است: [ -> ]آقا مهدی یه واقعیتی هست
دلم نمیاد بهتون بگم
:دی
سلام
منم دلم نمیاد بگم این واقعیت رو :دی
و
جریمه میکنم خودمو.. س روز پست های ک دلم میخواد رو نمیذارم!!!
دعا کنین برای من.
یاعلی.
حالا ميگفتيد..
بالاخره كه بايد با اين واقعيت روبرو شه..
حالا اصلا يه سوالي(تو ذهنم بوده خو چيكار كنم
)..اين فرد مورد بحث الان با همين نام هستن يا اينكه همون آقاي ادمين هسنشون؟!
..شيوه هاي جديد مبارزه با نفس رو شاهد هستييم..چه حرفه اي..
حالا نميشه بياندازيدش اين جريمه رو سه روز ديگه؟عيده ها..
امید فردا
میبینی دادا چطوری با احساسات پاک آدم بازی می کنند
جریمه ای که خدتون تعیین کنین سها خانوم معمولا در جهت تمایلاتتون هست
جریمه رو باید بقیه تعیین کنن
من جریمه میکنم که اولا تو مسابقه نقاشی شرکت کنین
دوما در این سه روز باید هر روز به مسابقه ماهانه جواب بدیدم
سوما باید تو تالار اگر میخوای بخندی دو تا پست بذارید
این جریمه ها خیلی جدیه حتما انجام بدید
دیگه اینکه آقا مهدی بله میتوانید بپرسید
دیگه اینکه آقوی همساده آخه چرا به این خوبی! خوبه که آدم یاد قبلا بیافته مخسوسا من دوست دارم درباره اونا که پاک شدن و رفتن بدونم
دیگه اینکه آقا مجتبی اینا که آواتاری آلانمونه؟! کاش میشد تو این هیستوریا آواتارای قبلا رو هم دید
دیگه چی بگم؟
(1394 تير 27، 21:38)به امید خدا. نوشته است: [ -> ]نقل قول: اقای به امید خدا یا امید فردا یا یکی دیگه یه جایی سخنرانی اقای افشار رو گذاشته بود
این تو تایپیک درددل درخشنده خان گفتش
نخواستم اونجا مزاحم درددل بچه ها شم
اقا معضلی شده ها
فکرشم نمیکردم انقده موجب به اشتباه افتادن بچه ها بشیم...
تلاشم رو بکنم زودتر به اون پاکی مد نظر برسم اسم کاربریم عوض کنم
داداش جون اون رو من که نذاشتم به احتمال قوی امید فردا گذاشته
امید جون لینکش برام تو یادداشت بذار منم برم ببینم
منم الان كه گفتي ديدم..و كاش دقيق ميگفت داداشمون كه بچه ها ميرفتن گوش ميدادن..
بديه تاپيكهايي كه كم رفت و آمده همينه..يه پست مهم هم بدي بين خيل پستهاي تاپيك هاي ديگه گم ميشه..
آقا اين قضيه اشتباه گرفتن رو من ريشه يابي كردم..
..به اين دليل هستش كه من يه مدت نبوودم..و دقيقا همون مدتي كه نبودم داداش به اميد خدا وارد شده بود..در نتيجه الان كه دوباره اومدم كلا قاطي پاتي شده..
آقا اين فايل مورد بحث اينجاست..تاپيك
مقالات پراكنده پيرامون خ.ا
از همه دوستان تقاضا دارم يه نگاش بندازن..به درد دنيا و آخرتشون ميخوره
روش تركشو هم من الان شديدا پيگيرم به كار بگيرم..
آهان
غلط های املایی هم برای شاد سازی آقا مهدیه و هیچ ارذش دیگری نداره
باران خانوم من بچه بودم بهم گفته بودن بچه دزد شلوار کردی می پوشه یا با خودش کیسه داره
بچه رو می اندازه توش یا تو شلوار کردیش قایمش میکنه
به نظرم به ترسای کودکی بها نده ولی شجاعتم به خرج نده راحت پوسته رو غوص کن
من عاشق اون مشه بودم
به نظرم خیلی با مفهوم بود
چرا کانون مثل قبل نیست؟
همش فوقش 3 4 نفر همزمان آنلاینن
سلام باران خانم
به نظر من که اصلا نمیشه با ضمیر ناخودآگاه مقابله کرد. یعنی اصلا نیازی به مقابله نیست.ما با تمرین میتونیم یاد بگیریم که چطور ضمیر ناخودآگاهمونم مدیریت کنیم.یعنی همه آدمها این اختیار مدیریت رو دارن رییس همه جای ذهنشون هستن فقط باید یاد بگیریم از قدرتمون استفاده کنیم.
ذهن و ضمیر ناخودآگاه هم خودش دوست داره بیاد تحت نظر و مدیریت ما اهل مقابله و دعوا نیست.
ذهن طفلی شما میخواد از شما مراقبت کنه. اون نگران حال شماست. شاید باورش سخت باشه ولی مثلا با دیدن یه گربه تو خیابون ذهن شما در میلیونیوم ثانیه در بایگانیش پرسه میزنه و همه چیز رو با زحمت زیاد زیر و رو میکنه تا از شما محافظت کنه اگه تجربه بدی داشتین از یه گربه اون چون میخواد از شما محافظت کنه یه حس بدی رو القا میکنه بهتون.حتی ذهن از این هم فراتر میره تو رویاهای شما میگرده تو چیزهایی که در آینده تصور کردین و در مغزتون بایگانی کردین که آیا یه بچه گربه توش چه نقشی داره. پس ذهن همیشه در حال پرسه زدن هست فقط و فقط واسه خاطر شما.
خوب ذهن ما چون دوست ماست چون جزیی از وجود ماست در این پرسه زدن یه اولویت هایی داره یعنی به ترتیب شروع میکنه مکانهای زیر رو به میگرده گاهی نتیجه ای که میخواد اینقدر واضح هستش که به مکانهای بعدی نمیره و گاهی مجبور میشه همشون رو زیر و رو کنه، واسه همینه ذهن های آشفته همیشه برای آدمهای بی حوصله و خسته هستن، ذهن های مرتب و تمیز برای ادمهای شاد و سرزنده:
1-
خانه یادبود: هر چیزی که مربوط به دستاورد ها و احساسات دلپذیر وابسته به تجربه های خوشایند است.
2-
تالار خوشنامی: پیروزی های مهم کمک های قابل توجه موفقیت های تحسین برانگیز و احترام های متعاقب این موفقیت ها
3-
تالار شرمساری: شبیه یک زباله دانی است.پست ترین اعمال ما در این تالار هستند.نقاط ضعف و اشتباهات بزرگ
4-
گورستان: محل به هم پیوستن شکست ها ناامیدهای عقب نشینی ها و همه احساسات ناخوشایند زندگی
5-
توده هیزم سوزان: محل سوزاندن احساسات غم انگیز تلاش های بی نتیجه ، نتایج رقت انگیز، شکست های تحقیر آمیز، ناامیدی های مطلق
تمام کاری که ما باید بکنیم اینه که سعی کنیم خاطرات و تجربیات بد رو بفرستیم به گورستان و بعدش به توده هیزم سوزان و به جاش یه سری خاطرات خوب و زیبا باز آفرینی کنیمبفرستیم به تالار خوشنامی و یادبود. تالار شرمساری رو هم تبدیل کنیم به کودکستان یعنی خاطرات و تجربیات بد رو فقط به این دلیل نگه داریم که ازشون پند بگیریم.
اینم یه پیام بهبودی:
"
ما در مسیر هوشیاری آموختیم نه تنها نتیجه اعمالمان هستیم بلکه نتیجه افکار و نیاتمان نیز هستیم."
می توانم خانوم
خیلی سوتی املایی دادیا
به جایی اینکه توجیح بیاری که الکی غلط مینویسی برای خوشحالی من
واقعیت رو بپذیر و ی دوره اکابه برو
&&&&&&&&&
کادرها رو زرد کردی اصلا قشنگ نشد
زود تند سریع اصلاحش کن
آقا فرزاد فکر کنم تقصیر موبایلاست
قبلا همه حوالی یه ساعتای خاصی فقط وقت میشد بتونن بیان کانون ولی الان موبایل دارن هر ثانیه وقت خالی داشته باشن میان و زودم میرن
هعی
حالا شما خودت چندمین پستته تو شبانه روزی؟ خودت که ماشالله خیلی کم حرفی
نقل قول: به جایی اینکه توجیح بیاری که الکی غلط مینویسی برای خوشحالی من
واقعیت رو بپذیر و ی دوره اکابه برو
اقا این اکابر مگه نبود؟!!
من تا حالا فکر میکردم اکابره!!!
----------
نقل قول: وای چقدر شرمنده شدم آقای درخشنده
مرسی که منو با یه دوست خوب مقایسه کردید
شرمنده چیه راستشو گفتم(اگه با موبایلید شکلک لبخند!)
----------
تم کانون هم زرد جالبناک نیست! همون آبی خوب بود...سبز مدل لباس جراحا هم قشنگه!
انگار رفتی توی سایای علوم پزشکی
اقا صفحه کلید نمیگیره من چکار کنم؟!
جواب همه ی این کارا توی این پست اقا رامین داده میشه:
نقل قول: این کارا دیگه چیه
چند وقت اکتیو نبودم ، سوتی ندادم ملت به چه فلاکتی افتادن برای گرفتن سوتی
این اکابهی که نوشتید نمیتونه سوتیه تایپی باشه.
ه کجا و
ر کجا!
-------------------
امضام رو از امضای یکی از قدیمیای کانون
دزدیدم!
سلام..
نگفتید این واقعیت چیه که دلتون نمیاد بگید؟!
سلام
یک چند روزی هست که فکر کار و زندگی بدجوری مشوشم کرده
جوری که شبا خوابم نمیبره
روزام که بدتر از اون
ببینید
من تازه دوره لیسانسم تموم شده
و باید تا موقع سربازی که موقعش معلوم نیست کی جور بشه برام (اخه خیر سرمون امریه میخوان برمون دارن) بیکارم
بااینکه یک ماه از فارغ التحصیلی بیشتر نگذشته ولی شدیدا احساس میکنم باید کار کنم
و یک چیزایی تو سرم هست
که نتیجه داد حتما اینجام گزارش میدم
ولی تا اون موقع میخوام از دوستای گلمون که اینجا شاغل هستن
میخوام بپرسم که چکار میکنن
فقط بیان بگن مشغول چه کاری هستن
اینجا نخواستین تو پروفایل بگین
واقعا کمک بزرگی هست
فقط بدونم کسایی که شاغلن
الان مشغول چه کاری ان
همین
و یک سوال دیگه که ذهنم رو درگیر کرده
که البته این یکی فقط صرفا یک کنجکاویه شخصی است
عزیزانی که پیامشون رو میبنددن دقیقا هدفشون از این کار چیه؟
اگه کسی جواب بده ازش سپاس گزار( به قول دیرین دیرین : سپاس گرازم
!!!) خواهم بود
نقل قول: یه دوستی داشتم به اسم ابی.ایشون مثل خیلی وبای دیگه صفحه ی سیاه داشت و همیشه میگفت دنیا داغونه و بدتر میشه....از نمادای
شیطون پرستا استفاده میکرد...خودش سیاه میپوشید همیشه... من خیلی باهاش مخالف بودم....
اما امروز میبینم راست میگفت...
این رو که دیدم یاد یه کاریکاتوری افتادم که میتوانم خانوم تو بخش کارتون و کاریکاتور اپلود کرده بودن
این یکیو میگم:
قضاوتی درباره بقیه ندارم
ولی به شخصه در مورد خودم بین دوتا مرحله اول در نوسان هستم
یه روز مشغول بچه بازی و یه گل دو گل بازی کردن یه روزی ناامیدی و بد وبیراه گفتن به زمین و زمان... همه چیز رو تاریک و سیاه دیدن
ولی
خوش به حال اونایی که میدونن یه روزی خورشیدی از پشت ابر سر خواهد زد
البته فقط دانستن کافی نیست
باید لمس کرد
باید دید
باید چشید...
باز دوباره یه پست طولانی دیگه
باید از این به بعد کار کنم که حرفم رو مختصر و مفید بگم
تم عوض میشه دوباره
فقط بخاطر هدر عید فطر اینطوری شده
آبی میشیم کمی دیگر
رشته ات چیه به امید خدای عزیز ؟