ممنون آقا هادی. حرفاتونو کاملا قبول دارم.
ممنونم به یاد حق عزیز. دیگه نمیخوام به اون آقا فکر کنم. و فقط میخوام به این خاستگاره فکر کنم تا ببینم میتونم یه عمر باهاش زندگی کنم یا نه.
ممنون آقای رند. بله بزرگترا خیلی مهم هستن. رضایت خونواده مهم ترین چیزه.
ممنونم هپی جون.
درسته من خیلی فرصت دارم. ولی اصلا دلم نمیخواد اسم این آقا روم باشه و بعد یه مدت تازه بشیم محرم هم. ریسکش خیلی بالاس. البته به این آقا مطمئنم چون بنده خدا الان 3ساله منتظره و الانم خیلی عجله داره اگه به اونا باشه تا آخر تابستون من رفتم به خونه ی بخت.
من برای ازدواج آماده ام. مشکلی با این موضوع ندارم. حتی مطمئنم بعد ازدواج خیلی بهتر میتونم درس بخونم. چون الان با این شرایط باید هم نگران خونوادم باشم. هم درسم. هم واکنش اون آقا نسبت به تصمیمی من. هم رفت و آمدهای این خاستگارم. هم حرفای خاستگارای دیگه. هم دردای جسمیم.
دلم میخواد تکلیف زندگیم معلوم شه. خیلی وقته از این بلا تکلیفی خسته ام ولی فقط بخاطر کسی که دوسش داشتم. میگم داشتم چون دیگه نمیخوام دوسش داشته باشم. تا الانو طاقت آوردم.
امسال نهایی رو گند زدم چون آرامش فکری نداشتم.
همه چیو درنظر گرفتم یعنی چی؟
خوب من قراره چند جلسه ای با این آقا حرف بزنم اگه جوابم مثبت بود میگم که احتمال زیاد هم همینطوره. و باید به اون آقایی که دوسش داشتم بگم که دارم ازدواج میکنم و بره سراغ زندگیش.
ولی نمیدونم دقیقا کی باید بگم. چه جوری باید بگم.
یکی از دوستام که بهش گفتم میخوام با این خاستگاره حرف بزنم گفت به اون آقا میگه موضوع رو تا ببینه اون چی میگه به بدبختی راضیش کردم فعلا حرفی نزنه.
اگه به مامان بابام باشه که تا کنکور همینجوری همه روهوا هستن. ولی اگه جوابم مثبت باشه به پسره میگم تا یه کاری کنه حداقل نامزد باشیم اسممون تو شناسنامه هم باشه تا منم با خیال راحت درسمو بخونم بدون هیچ دغدغه فکری و نگرانی ای.
ممنونم دارلینگ جون. بله کاملا درسته من میخوام یه انتخاب عاقلانه داشته باشم. چون حرف یه عمر زندگیه. وقتی بهش فکر میکنم نمیتونم خودمو راضی کنم که چشم بسته جواب بدم.
اما دیگه تقریبا تا حدودی تونستم پسرا رو بشناسم.
با یه جلسه حرف زدن واقعا نمیشه نظر داد چون همش نیم ساعت بود که اونم اولش نمیدونست چی بگه بنده خدا و هول کرده بود بعدشم که من نمیدونستم باید چه سوالایی بپرسم.
جدی اقای لاکی بوی !!!!! پس خوش به حال دختره. اما من مطمئنم اون بدون من خوش و خوبه.
این من بودم که 3ماه تمام با یادش زندگیمو گذروندم. خودم نخواستم فراموشش کنم و خواستم منتظرش بمونم. اما دیگه نمیخوام. ما با ازدواجمون 3تا خونواده رو بهم میریزیم. من هرگز چنین چیزی رو نمیخوام.
نقل قول: در مورد جمله ی دوم کلا بهتره بگم جامعه ی اطراف ما بی نهایت نامرده مگه اینکه خلافش ثابت بشه دخترام کم ندارن زیاد از پسرا.
بله آقا هادی نامردی دخترو پسر نداره ولی در پسرا بیشتره.
خواهر همین آقایی که دوسش داشتم یه جماعتی رو سرکار گذاشته.
مامانم میگفت پدر پسره گفته که یه عروسی میگیرم براشون چند شبانه روز آخه تک پسره.
حالا یکی بیاد به داد ما برسه. کی میره این همه راهو.
ولی جدا پسره تمام شرایطش عالیه من تا الان چشممو روی همه ی اینا بسته بودم.
و اینکه مشوقم برای درس خوندنه و این برای من خیلی مهمه وه میشه اینو میخواستم.
فقط باید ببینم از نظر اخلاقیات بهم میایم یانه.
که اینم با چند جلسه حل میشه.
میمونه فهمیدن اون آقا و واکنشش که نمیدونم. فقط امیدوارم عاقلانه رفتار کنه و مثل بعضی ها دیوونه بازی در نیاره. آخه یه مدته کشت و کشتار واسه جواب رد شنیدن تو شهرمون زیاد شده. طرف بهش دختر ندادن رفته بابای دختره رو کشته. یا یکی دیگه رفته اول دختره رو کشته بعدشم خودشو.
بلا به دور
خدا از این آدما نصیبه هیچ کس نکنه.