سلام به همه بچه های گل کانون
ایشالا که امسال سال پاکی و هوشیاری برا هممون باشه
خدا رو شکر برای پاکی امروز
خیلی سر خودم رو شلوغ کردم همش شده استرش زندگیم...نمیدونم خوبه یا بد کاش میشد یه دستی بیاد یه نظمی بده به زندگی من...گاهی فشار زندگی از توانم خارجه این همه مشغله ذهنی
تقویت باور: وسوسه همواره وجود دارند و محو نابود نخواهند شد.
اصولاً وسوسه جزو ماهیت وساختار
مشکل ما می باشد ، و ما همیشه
در گیرودار این مشکل میباشیم .
وسوسه های ما عموماً از لذت جویهای
بی حد و حصرمان سرچشمه میگیرد و
از آنجائیکه لذت طلب و لذت پرست هستیم ، وقتی نسبت به چیزی وسوسه میشویم احساسات ما پر از تمنا میشود در واقع احساسهای ما مثل معده گرسنه ایی میشود
که فقط به خوردن می اندیشد و دیگر هیچ .
هر چند عقلمان میخواهد پایداری کند
اما حس های لذت طلب ما بقدری مشتاق
لذت هستند که از طریق های مختلف
بخصوص افکارمان به عقل و خرد ما هجوم میبرند و افکار بیمار ما با بهانه ها و
دستاویزها عقل را وادار به تمکین میکند ، بنابراین وقتی افکارمان درگیر احساساتمان میشود ذهن ما شروع به تصویرسازی و بزرگنمایی کردن از لذت جنسی را میکند و با تصویرسازیهای خیره کننده ذهنی ،
عقل ما را در شرایط آچمز قرار میدهد و
لذا در چنین شرایطی عقل و دور اندیشی ما کارآیی خود را از دست میدهد.
باید این را باور کنیم که وسوسه همواره وجود دارد و به جای تلاش برای از بین بردن آنها راه مقابله و رهایی از آنها را بیابیم. نقطه امیدبخش این است که با بالا رفتن پاکی وسوسه ها به مرور حملات خفیف تر و کم دامنه تری را در پیش خواهند گرفت و دیگر بر زندگی ما خیمه نخواهند زد.
سلام
صبح تون بخیر
براتون صبحونه آوردم مشتی. لالیگا. بفرمایید:
به به. عجب چیزیه.
نوش جان.
( برادر عاشق بپر دنگ های بچه ها رو جمع کن کانون پول لازمه.
)
سحرخیزی رو از من یاد بگیرید. این چه وضعشه تا لنگ ظهر می خوابید؟
(حالا یه روز من 5 صبح بیدارم.
)
ما که داریم امروز میریم شمال سمت کلاردشت اون طرفا.
اگه جاده پیچید و ما نپیچیدیم یا ما پیچیدیم و اون نپیچید خلاصه حلال کنید.
واقعا حلال کنید ها.
و
تعداد مرگ و میر جاده ای مون در اثر سانحه متاسفانه خیلی زیاد هست. در طول یک هفته چیزی به اندازه مسافرین یک هواپیما کشته داریم.
سالی یه هواپیما سقوط می کنه هزار نفر می زنن تو سرشون. برای پنجاه برابر آدمی که تو جاده کشته میشن چه می کنیم؟ (و اصلا چه میشه کرد؟)
و
چرا این قدر ساکت.
اون هایی که سفر رفتن اندکی تعریف کنن برای سایرین از اونچه که بر دیدگان مبارک گذشت.
(1397 فروردين 8، 18:12)همساده نوشته است: [ -> ] ایشالا که امسال سال پاکی و هوشیاری برا هممون باشه
خدا رو شکر برای پاکی امروز
خیلی سر خودم رو شلوغ کردم همش شده استرش زندگیم...نمیدونم خوبه یا بد کاش میشد یه دستی بیاد یه نظمی بده به زندگی من...گاهی فشار زندگی از توانم خارجه این همه مشغله ذهنی
انشاءالله که واقعا همین طوره باشه.
و
من تجربه ام اینه که باز سرشلوغی خیلی خیلی بهتر از بی کاریه. هزار تا کار داشته باشی و به 10 تاش برسی باز حالت به مراتب بهتر از موقعیه که بیکار باشی و تایم آزاد الکی داشته باشی.
ولی خب زیادی سرشلوغی هم واقعا اذیت کننده است. ذهن رو کلافه می کنه. مثل خود الان من.
تو 10 شب گذشته فکر نمی کنم میانگین 4 ساعت خوابیده باشم. البته همه اش مربوط به سرشلوغی نیست.
خدا به همه ی ما کمک کنه، ارزش گذاری رو یادمون بده، اولویت دهی رو ملکه ذهن مون کنه، راه درست رو پیش پامون بذاره و بهمون توان و قدرت ایستادگی بده.
امشب بیدارم تا 1 مثل همیشه ولی بر خلاف بقیه شبا برای کار بیدار نیستم.......
برای دل خودم.....
یکم موزیک.....
بقیش صحبت با خدا....
فال حافظ...
تازگیا عادت کردم تا مرز گناه برم و برگردم
چه عادت مسخره ایی! و چقدر خطرناک....
خدا نکنه یه لحظه ادم فکرش از کار بیوفته.....
بچه های پنهان و مهمان اجرکم عند الله
آشپزیم افتضاح شده
حالا یا شایدم مواد غذایی دیگه اونا که مصرف می کردم نیست
خلاصه که اصلا راضی نیستم
امشب سوپ درست کردم با ماکارونی که نرم شد متاسفانه
آشپزی بقیه اینجا چطوریاست ؟
(1397 فروردين 12، 19:57)حوا هستم نوشته است: [ -> ]65 مهمان!؟خب شما ها چرا ثبت نام نمیکنید ؟واقعا برام سواله هر بار میام کلی مهمان تو کانونه ولی خیلی کسی این روزا به جمعمون اضافه نمیشه
پ.ن:الان شد 71
یه عضو پنهانم هس خب چرا قایم میشید عضو پنهان زود خودت معرفی کن
من درک میکنم این مهمانها رو. خدایی خیلی هم جرأت میخاد که آدم مدت طولانی ای یه اعتیادی رو داشته باشه و در قدم اول قبول کنه که معتاده. بعد ترسِ خاصی میاد سراغ آدم از اینکه دیگه اون کارو انجام نده. ینی فکر میکنه نمیشه.
____________
حالا بچه ها سوال کلی: اون اول که ثبت نام میکردین توی کانون، چقدر فک میکردین موفق بشین و چند درصد فک میکردین شکست بخورین و دیگه نتونین ترک کنین؟
(1397 فروردين 12، 20:57)می توانم نوشته است: [ -> ]بچه های پنهان و مهمان اجرکم عند الله
آشپزیم افتضاح شده
حالا یا شایدم مواد غذایی دیگه اونا که مصرف می کردم نیست
خلاصه که اصلا راضی نیستم
امشب سوپ درست کردم با ماکارونی که نرم شد متاسفانه
آشپزی بقیه اینجا چطوریاست ؟
فکر کنم یادتون رفته قبلا دقیقا چکار میکردید...مواد تاثیر زیادی ندارن
(1397 فروردين 12، 20:59)rezaKy نوشته است: [ -> ]من درک میکنم این مهمانها رو. خدایی خیلی هم جرأت میخاد که آدم مدت طولانی ای یه اعتیادی رو داشته باشه و در قدم اول قبول کنه که معتاده. بعد ترسِ خاصی میاد سراغ آدم از اینکه دیگه اون کارو انجام نده. ینی فکر میکنه نمیشه.
____________
حالا بچه ها سوال کلی: اون اول که ثبت نام میکردین توی کانون، چقدر فک میکردین موفق بشین و چند درصد فک میکردین شکست بخورین و دیگه نتونین ترک کنین؟
اون موقع فکر میکردم همه دنیام عوض شده که اینجارو پیدا کردم...خیلی سریع اومدم تو....
رضا گفتی منو یاد زمان قدیم انداختی ...
لیست مسابقه ده روزه سال 90 رو پیدا کردم! 7 سال پیش!
1-ادریس/2اردیبهشت/1
2-کلدپلی/3اردیبهشت/0
3-لیبرا /7خرداد/0
4-مجتبی/5 اردیبهشت/0
5- فرمانده/10 اردیبهشت/0
6-روشنایی درون/11ادیبهشت/6
7-ارسلان/15ارديبهشت/0
8-لوکی لوک/17 اردیبهشت/0
9-مسافر کوچولو/18 ارديبهشت/0
10-منصورمصمم/6خرداد/0
11-علی زیبا/20اردیبهشت/0
12-کنستانتین/20اردیبهشت/0
13-باریش مانچو/21اردیبهشت/0
14-همراز/23 اردیبهشت/1
15-حامدحامد/7خرداد/0
16-شیرین/31اردیبهشت/1
17-ماهون/1خرداد /3
18-لاسوتا/27 اردیبهشت/0
19-پایان/18خرداد/3
20- نکرو منسر/ 27 اردیبهشت/0
21-محسن_اراک/28اردیبهشت/0
22-عقیل/3خرداد/1
23-رادان/30اردیبهشت/0
24-تاریک/10خرداد/2
25-رکسانا/18خرداد/3Cry
26- جوس/5 خرداد/1
27-فلور/29اردیبهشت/0
28-برای آخرین بار/3 خرداد/0
29-سامی/5خرداد/0
30-نفس خاک/7خرداد/0
31-اشک/9خرداد/0
32-فريد 2011 فريد/12خرداد/1
33-رضا202 /17 خرداد/2
34-توبه18 / 10خرداد / 0
35-نصر/ 11خرداد / 0
36-پ اچ ایکس پ/ 11خرداد / 0
37-داریوش/12 خرداد/0
38-Ba_dc90 امیر/12خرداد/0
39-آرش/19 خرداد/2
40-پایدار/پایدار/15خرداد/3
41-رضا/15خرداد/0
42- 15 /Zhan2خرداد/0
43- کاتالان / 18خرداد / 1
44-ماینز/18 خرداد/1
45-بهزاد/17خرداد/0
46- معماررها/ 17 خرداد /0
47- مهتاب_آر / 19 خرداد /0
48-حسین/17 خرداد/0
اینجا 2 روز داشتم...
خیلیارو که همون موقع هم نمیشناختم .چون کم میومدن...ازین لیست مسافر کوچولو و کاتالان و رکسانا و منصور رو خوب یادمه....
یادمه با اینترنت دایل اپ میومدم!
خدایا فقط دو روز جمع کرده بودم چقد خوشحال بودم...
یه بار رفتیم توی یاهو مسنجر با رکسانا و یکی دیگه کنفرانس گذاشتیم چقد میخندیدیم.... من که اولین بارم بود خیلی تعجب کرده بودم
سلام
آرمین از کلاردشت باز می گردد.
هر جا که جاده پیچید، ما هم پیچیدیم.
خدا رو شکر به سلامت رفتیم و به سلامت هم برگشتیم.
برگشتنی پلیس راهور جاده رو یک طرفه کرده بود بی دردسر و سریع طی شد مسیر. (راهور جان دوست داریم.
)
جای شما خالی. یکی از روستاهای کلاردشت بودیم.
چقدر سرسبزی و حس شادابی اون خوب بود.
اول که رفتیم هوا گرم بود اما بعد سرد شد. اونم فجیع. زمستونی.
ولی در کل هوا نسبتا گرم بوده این مدت و همین موضوع هم باعث شده بود نهال ها زودتر گل بدن.
چند عکس براتون گرفتم از درخت های میوه.
هلو:
گلابی:
شلیل:
سیب:
یه کلبه دیدم. عاشقش شدم:
لحظه های تان سبز
(1397 فروردين 10، 22:05)درخشنده نوشته است: [ -> ]امشب بیدارم تا 1 مثل همیشه ولی بر خلاف بقیه شبا برای کار بیدار نیستم.......
برای دل خودم.....
یکم موزیک.....
بقیش صحبت با خدا....
فال حافظ...
تازگیا عادت کردم تا مرز گناه برم و برگردم چه عادت مسخره ایی! و چقدر خطرناک....
خدا نکنه یه لحظه ادم فکرش از کار بیوفته.....
درخشنده جان
خیلی خوبه که آدم برای دل خودش کمی خلوت کنه
و انجام بده اون چیزی که حالش رو خوب می کنه.
امیدوارم هر چه زودتر بندهای پاراگرف اول جای عادت بد پاراگراف دوم رو بگیره.
ما باید خیلی بیشتر از این ها هوای خودمون رو داشته باشیم. برای خودمون دل بسوزونیم.
(1397 فروردين 12، 19:57)حوا هستم نوشته است: [ -> ]65 مهمان!؟خب شما ها چرا ثبت نام نمیکنید ؟واقعا برام سواله هر بار میام کلی مهمان تو کانونه ولی خیلی کسی این روزا به جمعمون اضافه نمیشه
پ.ن:الان شد 71
یه عضو پنهانم هس خب چرا قایم میشید عضو پنهان زود خودت معرفی کن
این ها کاربر خجالتی هستن.
بدون ثبت نام و از راه دور کارشون رو پیش می برن.
ولی
خیلی هاشون دنبال چیز دیگه ای هستن و تو سرچ به اینجا میرسن. اصلا هدف ترک خ.ا ندارن که بخوان ثبت نام کنن.
(1397 فروردين 12، 20:57)می توانم نوشته است: [ -> ]آشپزی بقیه اینجا چطوریاست ؟
می توانم خانم باز خوبه شما یه چیزی می پزید حالا یه ذره نرم یا سفت میشه.
من با همون بخش پختش مشکل دارم. نرم و سفتی جای خود.
آشپزی جزء اهداف بلندمدت 10 ساله ام هست که یاد بگیرم. می دونم که موفق میشم. (احتمالا از همسرجان باید یاد بگیرم.
)
(1397 فروردين 12، 20:59)rezaKy نوشته است: [ -> ]حالا بچه ها سوال کلی: اون اول که ثبت نام میکردین توی کانون، چقدر فک میکردین موفق بشین و چند درصد فک میکردین شکست بخورین و دیگه نتونین ترک کنین؟
با توجه به تجربه های قبلی و شناخت از خود قبلیم که به نظرم غیرممکن بود.
ولی وقتی دنیای آدم های اینجا رو دیدم، ته دلم یه اطمینان خیلی خوب بود که موفق میشم. چیزی نزدیک به صد درصد.
آقا رضا خودتون چی ؟
فکر می کنین تاثیر اون باور الیه چقدره ؟
آقای درخشنده آشپزیم هم ضعیف شده
قبلا خیلی دل و دماغ و حواسم خیلی به کار آشپزیم بود
آقا آرمین خوش برگشتین
ایشالا از این خونه ها قسمتتون شه
آقا آرمین چی ها بلدین الان درست کنین ؟
اولش باور نداشتید
خب چقدر زمان برد تا باور کنین می تونین ؟
اثرش چی بود؟
(1397 فروردين 12، 22:42)می توانم نوشته است: [ -> ]آقا آرمین خوش برگشتین
ایشالا از این خونه ها قسمتتون شه
ممنونم از شما.
(1397 فروردين 12، 22:47)می توانم نوشته است: [ -> ]آقا آرمین چی ها بلدین الان درست کنین ؟
تخم مرغ
و دیگر هیچ
شما چه چیزهایی بلدید؟ و اصولا چه چیزی رو خوب درست می کنید؟
نقل قول: اولش باور نداشتید
خب چقدر زمان برد تا باور کنین می تونین ؟
اثرش چی بود؟
من از همون لحظه که اومدم ثبت نام کردم با این باور اومدم که می تونم ترک کنم.
اما این باور بیشتر جنبه ی امید داره و ناشی از مشاهده ی سایر انسان های موفقه.
و
با هر روزی که پاک موندم باورم قوی تر شد.
چون اون امید دیگه جای خودش رو به واقعیت داده بود.
آدم هر چی ببینه موفق تر میشه، باورش هم قوی تر میشه.
یه موقعی عدس پلو ماکارونی و شامی کباب بهترین هام بود
ولی خب یه چیزایی مثل قیمه و قرمه و نیمرو رو انگار هرگز یاد نمیگیرم
اشتبا نخوندین نیمرو
هر طور میپزم از توش سفیده خام در میاد ! اینجام که همه حسااااس
من اولش ظاهرا خوب امیدوار بودم ولی وقتی رفتم بیست روزه و بعد برگشتم ده روزه فهمیدم نه قرار نیست معجزه بشه و بعدش مدتها مهمون ده روزه بودم
(1397 فروردين 12، 20:59)rezaKy نوشته است: [ -> ] (1397 فروردين 12، 19:57)حوا هستم نوشته است: [ -> ]65 مهمان!؟خب شما ها چرا ثبت نام نمیکنید ؟واقعا برام سواله هر بار میام کلی مهمان تو کانونه ولی خیلی کسی این روزا به جمعمون اضافه نمیشه
پ.ن:الان شد 71
یه عضو پنهانم هس خب چرا قایم میشید عضو پنهان زود خودت معرفی کن
من درک میکنم این مهمانها رو. خدایی خیلی هم جرأت میخاد که آدم مدت طولانی ای یه اعتیادی رو داشته باشه و در قدم اول قبول کنه که معتاده. بعد ترسِ خاصی میاد سراغ آدم از اینکه دیگه اون کارو انجام نده. ینی فکر میکنه نمیشه.
____________
حالا بچه ها سوال کلی: اون اول که ثبت نام میکردین توی کانون، چقدر فک میکردین موفق بشین و چند درصد فک میکردین شکست بخورین و دیگه نتونین ترک کنین؟
من اولش زیاد امید نداشتم. ولی یه حس عجیبی داشتم.
مثل یه معجزه بود.
خیلی ناامید بودم، به خدا گفتم که خدایا یه نشونه ای چیزی بهم نشون بده.
توی نت کانون رو پیدا کردم، انگار که گمشده ام رو اینجا پیدا کرده بودم.
هنوز ناامید بودم، اما وقتی دیدم اینجا خیلی ها هستن که ترک کردن، یه سرنگ امید بهم تزریق شد و شروع کردم.
اوایل کانون برام جذابیت داشت. چیزهای تازه، اتفاق های تازه.
کم کم من رو می شناختن، کم کم من می شدم قدیمی، این ها خوشحالم می کرد.....
اما همه ی این جذابیت ها موقتی بودن و کم کم رنگ باختن، اما یه چیزی بود که همیشه من رو به این جا وصل کرد.
من باید ترک کنم.
اگر این نبود، اینقدر اینجا بودنم طول نمی کشید.
راستش من از اولش برای موندن نیومدم، از روز اول گفتم یه ماه دیگه می رم، دو ماه دیگه
امسال دیگه پاک می مونم و می رم.
اما نشد و شکست های پی در پی پام رو این جا بند کرد.
اما مطمئن هستم که من هم می تونم ترک کنم و خلاصه که منتظرش باشید
راستش رو بگم، خ.ا بهم نشون داد که خیلی جاها زیرساخت هام اشتباه هستن.
کلا اصلا جهت زندگیم یه جورایی اشتباه بود....
خ.ا حداقلش بهم نشون داد که یه جای کار می لنگه، یه چیزی درست کار نمی کنه.
امیدوارم که امسال سال آخر کانونی من باشه
شما هم دعا کنید