(1399 دي 15، 1:36)ALI1377 نوشته است: [ -> ]بچه ها نمیشه
دیگه خسته شدم
یه کاربگیدبرای اینکه خلاص بشم از شرش که من نکرده باشم...
مطمئن باشید هرکاری بگید من کردم
به خدا خسته ام....
احساس میکنم اگه من وجود نداشتم بهتر بود....
انگار نمیتونم پس خودم بر بیام...
دلم میخوادگریه کنم ولی نمیشه
کاش زودتر اومده بودیم و نرفته بودین
امیدوارم حالتون خوب خوب باشه
منم حالم بسی بد یود
ترجمه صوتی سوره مریم را گوش دادم بسی آروم شدم
میخواهید شما هم امتحان کنین
یه چند روزه میخوام یه چیزی بگم هی فرصت نمیشه
من عضوای کم سن و سال کانون رو که میبینم اینقدر ذوووق میکنم ..چقدر ماشاالله پخته و سنجیده و با ادبن
آقامهدی منتظر، مولانا و .. خدا حفظتون کنه چقدر شماها مایه امیدید
من ی خواهرزاده 14ساله دارم متاسفانه پدر مادرش اینقد این بچه رو کنترل کردن اینقدر به ریز و درشت کاراش ایراد گرفتن که این بچه عصبی شده تمام وقتش پای گوشه تازگیم فن پیج ی خواننده پاپ شده کل خونوادش شکارن از دستش .. اعتمادبنفسش خیلی ضعیف شده مدام گیر میده به صورتش به رنگ پوستش به لباساش و هی میگه خاله من دماغمو عمل کنم خوب میشم؟ موهامو کراتین کنم قشنگ میشه؟
وسط بحران بلوغه و میبینم که چقدر داره اذیت میشه چقدر هی خودشو با بقیه مقایسه میکنه چقدر همه بهش انتقاد میکنن هی امر و نهی میکنن بهش .. بچه قاطی کرده و خیلی لجباز و عصبی شده
دامادمون اصرار داره چادر بپوشه اینم قبول نمیکنه میگه تو مدرسمون (که از مدارس خاصم هستن) هیشکی چادری نیس من نمیخوام بد تیپ باشم
ی وقتا میاد اینجا پیش من میمونه مکالماتشو با دوستاش میشنوم این رو اون کراش داره این با فلانی رل زده ی اصطلاحاتی
تنها با من میونه اش خوبه حالا به من ماموریت دادن بیارمش پیش خودم راضیش کنم ببرمش چادر بخرم براش
میگم خواهر من چه اصراریه آخه شما اینقدر دارید با بچه لج می کنید و به زور میخواید چادر سرش کنید میگه باید بپوشه بزرگ شده دیگه
متاسفانه خواهرم اینا با خانواده های مذهبی هم فکر ارتباطی ندارن و کلا با فامیل درجه یک پدری و مادر (خواهر و برادر خودمو و شوهرش) ارتباط دارن تو خونواده شوهرشم چادر ی جورایی اجباره که هر جا بتونن از زیرش در میرن یا مثلا چادر میپوشن نماز نمیخونن روزه نمیگیرن
تو خونواده منم ک این خواهرزاده بزرگترینشونه و مابقی نوادگان کوچیکن
حالا من موندم این وسط، هم نگران آینده این بچه ام با رفتاری که خواهرمو شوهرش دارن میکنن و دوستایی ک داره هم نمیدونم چطور میتونم کمکش کنم ک از منم نبره
خلاصه که من از دیدن این نوجوونای کانون که اینقدر پخته عمل می کنند خیلی خوشم میاد خدا شمارو برای پدر مادرتون حفظ کنه
پ.ن:
تربیت بچه چقدر مقوله پیچیده ایه
سلام بانو شادن
امیدوارم حالتون خیلی خوب باشه
راستشو بخوایید در مورد خواهرزاده شما(عذرخواهی میکنم که دخالت میکنم) به نظرم سعی کنید بیشتر باهاشون رفیق شید
میدونم بیشتر با شما رابطه شون خوبه اما سعی کنید بیشتر بهشون نزدیک شید
توی اینجور مواقع و متناسب با گفته شما که فرمودین اعتماد به نفسشون پاییه؛ ایشون تبدیل به یه الگو برداری بالقوه و بالفعل میشن!
یعنی همونطور که دیدین خیلی از دوستانشون الگوبرداری کردن و چون اونا چادر سرشون نمیکنن؛ ایشون هم این کار میکنن؛ پس اگر شما تبدیل به الگوشون توی مسئله حجاب بشید، قطعاً تأثیرگذار خواهد بود
اجبار والدین گاهی نابودگره
شاید بهتره بیشتر با خونواده شون صحبت کنید
هدف خوبه اما راهش مشکل داره
شما فرمودین که بعضیا هستن که چادر سرشون میکنن اما نماز نمیخونن
و این برای خواهرزاده تون خیلی خطرناکه چون علاوه بر ایجاد تنفر از برخی مسائل مثبت؛ بحث روانیش هم هست
اعتماد به نفس به شدت پایین، فرار از جمع خانوادگی و اعتماد به غریبه ها، نداشتن هدف محدد و سرگردانی توی دریای سؤالات "آیا این درسته یا غلطه؟ من کیم؟! دارم چیکار میکنم؟! چرا اینطوری شد؟!" که نتیجه ای جز افسردگی شدید و آسیب های بد دیگه نداره
برای بچههای کانون هم باهاتون موافقم
اینقدر خوبن که که آدم ذوق میکنه
اختیار دارید من اینجا نوشتم که همفکری کنم با دوستان..
واقعیتش من دیروزم کلی با خواهرم حرف زدم اما دیدم فایده نداره پدر مادر که هماهنگ نباشن بچه آسیبشو میبینه
متاسفانه داماد ما اعتقادی به ارتباطات خانوادگی نداره و جز با برادر و خواهر خودش و یکی دوتا از خواهربرادرای من با کسی رفت و آمد نمیکنه و حتی در مقطعی میخواست ارتباطشو با خانواده ما هم قطع کنه ..خانوادگی اهل ارتباط نیستند و همین الان مشکل ساز شده خواهرزاده من دخترعموهاشو میبینه که آرایش دارن نمازم تق و لق دارن چادری هم هستن ...
از مدل حجاب من خوشش میاد از سلیقه من تو لباس خریدن و بخاطر همینم الان بعد کلی اصرار باباشو راضی کرده ک با خاله که بنده باشم بیاد خرید
از دیشب پروتکل های خرید توسط خواهر به سمت بنده روانه شدن کوتاه نباشه گل و گشاد نباشه رنگی رنگی و پاره پوره نباشه
عرضم اینه بچه باید محیط پیرامونشم طوری باشه که باعث اصلاحش بشه بچه رو تو ی محیط بسته بار بیاری بعدم از بچه 4 ساله تا 14 ساله بهش گوشی بدی با اینترنت بدون محدودیت بابا مامانم هر دو شاغل باشن ارتباط اجتماعی تقویت کننده اعتقادات هم نداشته باشی خروجیش مگه چیزی بهتر از این میخواد بشه؟
الان خواهرزاده 5 ساله و 10 ساله من که خواهر برادر این دخترن هر دو گوشی دارن متصل به اینترنت ..مادره میگه نه باباهه میگه آره
یه جا بچه رو اینقد محدووود میکنن ک راه نفسش بسته میشه ی جا اینقددددر آزاد میذارنش ک از اون ور بوم میفته.. منتهی الیه آرزوم اینه ی زن خونه دار بشم :
نظرم اینطوری هم مادر هم خونواده آرامش دارن هم بچه ها سرو سامون دارن ... ای کاش وضعیت اقتصادی طوری بود که نیاز نبود زن و مرد با هم بدون برای امرار معاش..
واقعا به این نتیجه رسیدم قبل تربیت بچه ادم خودش باید تربیت بشه چون بچه هامون دقیقا شبیه خودمون میشن ..شبیه شبیه..
زنده باشید
راستش بنده نظرم اینه که فعلاً روی خواهرزاده تون تمرکز کنید و اجازه بدید راحت تر باشن(خیلی سخته چون خونواده چیز دیگه ای هم میخوان باید تعادل رو نگه داشت)
بعد که حسابی بهتون اعتماد کردن و احساس امنیت کردن میتونید خواسته خودتون و تا حدودی خواسته خونواده ایشون رو در قالب پیشنهاد دوستانه بگید، البته نه اینطور که بفهمن چون خونواده شون ازتون خواستن اینجوری بگید
در همین حال با خواهرتون هم بیشتر صحبت کنید؛ به طوری که اثر کنه و یکم کوتاه بیان؛ با بچه 14 ساله نمیشه مثل یه آدم 25 ساله رفتار کرد
الحق که مسئولیت خطیری دارید
نقل قول: بچه هامون دقیقا شبیه خودمون میشن ..شبیه شبیه..
گاهی وقتا خیلی بدتر
کاش بعضی خونواده ها با بچشون مثل یه انسان رفتار میکردن نه یک ربات!
سلام
خانم شادن راستش منم از این موارد زیاد می بینم ولی شما به نظرم در قدم اول به عنوان یه دوست و بعد به عنوان یه خاله بهتره تلاش کنید که با آموزش درست فکر کردن به این شخص، کلیشه ها رو از ذهن این شخص بردارید تا بتونه مستقل فکر کنه و مستقل تصمیم بگیره ،قدم اول اینه که در برابر هر عقیده ای،فکری،موقعیتی و رفتاری از خودش بپرسه چرا؟چرا باید تبعیت کرد؟چرا باید تقلید کرد؟چرا باید انجام داد؟ و کلی چرای دیگه که شما بهتر از من بلدید، این پرسشها کمک می کنه فرد با یک نگرش و تفکر انتقادی به اطرافش نگاه کنه (هر چند برخی با این نقطه نظر و نوع نگرش،مخالف هستن چون اون رو تلاشی در مخالفت با پیش برد اهداف و عقایدشون و بعضا منافعشون می دونن) در گام بعد شما باید تلاش کنید که خواهرزادتون بتونه به این پرسش ها پاسخ منطقی بده(فارغ از هر عقیده ی متعصبانه ای) اگه پاسخ منطقی به پرسش ها داده بشه و بعد به کمک شما، تصمیماتی که می گیره مطابق با پاسخ هاش باشه،به این شکل خواهرزادتون میتونه به یک کنش و واکنش قابل اعتماد در برابر هر موقعیتی دست پیدا کنه.
پ.ن:امیدوارم چیزهایی که گفتم براتون مفید واقع بشه.
سلام
شادن خانم من نظرم اینه که تلاش کنید با خواهر زادتون یه دوست واقعی باشید.
خود این دوستی اثرش رو توی بلند مدت میذاره.
خیلی ممنونم از دوستان.. فعلا سعیم اینه باهاش دوست باشم و وقتی باهاش صحبت میکنم خودمو تا سرحد ی نوجوون ۱۴ساله بیارم و کنارش باشم تا حداقل حس نکنه کسی درکش نمیکنه و دوسش نداره ...
خانم شادن ، نظر من اینه شما 2 تا مسئولیت دارید
1-ما باید جوری با بچه ها طی کنیم که هوشمندانه تصمیم بگیرن
2-وقتی هوشمندانه تصمیم گرفتنو بشون یاد دادیم ، به تصمیماتشون احترام بذاریم
شما باید در مرتبه اول تصمیم گیری هوشمندانه رو به خواهر زادتون یاد بدید که بتونه بدون دیدن کناری هاش و با استفاده از منطقش تصمیم بگیره، حالا این تصمیم میتونه چادر باشه یا نباشه
اگه کسی هوشمندانه تصمیم بگیره در تمام ابعاد زندگیش موفق میشه . عین اینه که به جای ماهی ، ماهیگیری رو بش یاد دادید
و در مرتبه دوم خانوادشو راضی کنید به تصمیمش احترام بذارند و به اونا بفهمونید که دخترشون بزرگ شده، هوشمندانه تصمیم میگره و اونا هم باید به تصمیماتش احترام بذارن
اگه این 2 کار رو انجام بدید ، خروجی 100 درصد مثبته و چه چادر بپوشه چه نپوشه مسئله برد برده چون یادگرفته با منطق و استدلال تصمیماتشو بگیره
کسی کارتون soul رو دیده که تازه اومده؟
شنیدم خیلی باحاله
(1399 دي 17، 9:05)هومان نوشته است: [ -> ]کسی کارتون soul رو دیده که تازه اومده؟
شنیدم خیلی باحاله
همونی که خانوم کانونی معرفیش کردن ؟
منم شنیدم،
فلسفی هم هست یکم
انیمیشنه به تناسخم ربط داره
یعنی داستانش بر اون اساسه