مدت ها بود فکر می کردم چشمام ضعیف شده....ولی دکتر که می رفتم می گفت شماره ی چشمات همونه
امروز فهمیدم چشمام ضعیف نشده....سوی چشمام کم شده...نور چشمام کم شده
خدا از سر تقصیراتم بگذره....
نمیدانم عزیز دعا میکنم حال مادرتون خوب بشه
تا دل تو هم شاد بشه
این رو توی ی وبلاگی دیدم امیدوارم که انجام بشه
این زندگی گذراست...
نه غمش پایدارست
و نه خوشی اش
به کوله بارت نگاه کن، که چگونه پرش کرده ای
ســــاده ســـاده میگم :
نوروزتون مبارک باشه
خواهش نوشت سال92♣
1_ موقع تحویل سال برای همه مریض ها بخصوص بیماران سرطانی دعا کنید
بارالها …
“زخم”ها ، “رحم” میخواهند …
فقط این دو نقطه را بردار …
2_ بیاد تمام پدران و مادرانی باشیم که بجای اینکه پیش بچه و نوه هاش باشه تو خونه سالمندان چشم به راه هست
شرمنده می کند فرزند را ، دعای خیر پدر و مادر ،
در کنج خانه ی سالمندان ...
3_ بیاد پدرانی باشیم که تو این روزای عید شرمنده زن و بچشون دارن میشن ، بیاد بچه هایی که تو این روزا لباس نو که هیچ لباس کهنشون رو دارن پینه میزنن برای پوشیدن!
خدایا من پر از توام
اینان به تهی دستی من نگاه میکنند و میگویند هیچ نداری
نمیبینند که من تورا دارم
4_ فرج آقا امام زمان (عج)
دعا پشت دعا برای آمدنت
گناه پشت گناه برای نیامدنت،
دل درگیر میان این دو انتخاب!
کدام آخر؟ آمدنت یا نیامدنت...
5_ خدا رو تو همه زندگیتون احساس کنید
خودی که به درد "خدا" نخورد ...
بی خود است ...
خدا را در شکستن اراده ها دیدم ...
خود را خط می زنم ...
تا هر چه هست خدا باشد ...
"و من یتوکل علی الله ، فهو حسبه"
همین که "خدا" هست کافی است
هفت سینم سین سیمای او را کم دارد :(
خدای من!
شکرت خدا جون،
از سال 86 به این طرف، نشده بود که هم خونه باشیم و هم خانواده کامل جمع باشن موقع تحویل سال؛
خدایا!
این سال رو برای هممون مبارک قرار بده؛
به یمن این ساکن بودن در خونه مون،
سکینه ات رو امسال بر قلب ما نازل کن؛
یا ارحم الراحمین!
خدایا! از سال تحویل 88 به این طرف، این بیشترین روزای پاکی من موقع سال تحویل بود؛
خدایا!
امسال رو سال پاکی قرار بده؛
خدایا!
چشممون رو امسال با شنیدن خبرهای پی در پی ازدواج دوستان، در کانون و بیرون اون، و نزدیکانم
و ازدواج خودم،
روشن کن.
خدایا!
امسالم رو امام زمانی تر کن؛
و دعای منتظران حضرت رو برآورده کن
و من غافل رو هم، منتظر کن.
خدایا!
به آبروی حضرت زهرا(س)،
آبروی ما رو امسال بخر.
اللهم صلّ علی محمد و آل محمد
نمیدونم تا حالا براتون پیش اومده یا نه ...
امسال زد به سرم سال تحویل رفتم بهشت زهرا
فکر کردم فقط من اونجام ولی وقتی رفتم دیدم تو قطعه پدربزرگم 100 نفر با آش و خرما و ... اومدن
امسال نتونستم سال تحویل برم خونه مادربزرگم ...
آخه پدربزرگم 43 روزه دیگه تو اون خونه نیست
هر چند مریض بود و گوشه تخت بود ولی همون وجودش دلگرمی بود
متاسفانه سال 92 بدترین سال عمرم بود
انشاء الله سال 93 زیر سایه مادرم زهرا)س( سال خوبی برای هممون باشه.
سلام..
امروز از خونه زدم بیرون پناه بردم به ضامن آهو.. چون اون پناه همه ی غریباست و من امسال عجیب غریب بودم مامانم..
چون تحمل نبودنت توی خونه، نبودن و حضور نداشتنت سر سفره ی هفت سین راه نفسامو گرفته بود
مامانی قشنگم ببخش که خونه ی قشنگتو نتونستم مث هر سال خودت قشنگ خونه تکونی کنم
دستام دلم و خودم هنوز خیلی کوچولو تر از این حرفا بودیم..
ببخش مامانی اگ سفره ی هفت سینم مث هر سال نبود
امسال قشنگترین سینش که تو بودیو کم داشت..
بابایی منو ببخش چون ماهی پلوم به ماهی پلوهای مامان نمیرسید اما همه ی تلاشمو کردم..
کاش بودی کاش بازم کنارمون بودی..
دلم گرفته مادر .... برایم بهار بفرست
ز شهر کودکی ام یادگار بفرست ...
دلم گرفته مادر ! روزگار با من نیست
دعای خیر و صدای دوتار بفرست ...
اگر چه زحمتت می شود ولی این بار
برای دخترک خود " قرار " بفرست ...
غم از ستاره تهی کرد آسمانم را
کمی ستاره ی دنباله دار بفرست ...
به اعتبار گذشته دو خوشه ی لبخند
در این زمانه ی بی اعتبار بفرست...
تمام روز و شب من پُر از زمستان است
دلم گرفته برایم بهار بفرست...
سلام
خدا همه ی عزیزانی رو که امسال جاشون سر سفره های هفتسین خالی بود رو بیامرزه ان شاء الله
و به دل بازماندگان صبر عطا کنه
آمین
چند شب پیش فهمیدم (یادآوری شدم) که ما همیشه یه طرف ماه رو می بینیم
یا به عبارتی، ماه هیچوقت پشتش رو به زمین نمیکنه؛
برام عجیب بود که مگه این مطلب رو شعرای گذشته نمی دونستن؟
چرا تا بحال نشنیدم کسی ازش استفاده ی شاعرانه بکنه؟
خیلی جالبه ها!
فرض کن معشوقی رو که هم به دور خودش می چرخه و هم در محفل چرخ میزنه،
اما عاشق در همه ی این حرکات پیچیده ی معشوق،
طوری حرکتش رو تنظیم میکنه که همیشه روش به معشوق باشه و لحظه ای پشت به او کردن رو جایز نمیدونه؛
بیخود نیست که میگن قمر بنی هاشم؛
لحظه ای پشت به امامش نکرد و چشم و دلش گوش به فرمان لب تر کردن معشوق بود.
و بر آن سه تن که تخلّف ورزیدند تا آن که زمین با همه پهناوریاش بر آنها تنگ شد و از خود دلتنگ شدند و دانستند که از خدا جز به خدا پناهی نیست. پس خدا بر آنها لطف نمود تا توبه کنند که خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است.
تا حالا برایت پیش آمده، زمین با همه بزرگیاش در نظرت تنگ بشود، آنقدر که در و دیوار هم فشار بیاورند به تو...؟ شده از کاری پشیمان باشی، از خودت بدت بیاید، آنقدر که بخواهی بروی یک جایی خودت را گم و گور کنی، اصلاً بخواهی بمیری از دست خودت؟!...حالشان همین بود در تمامِ آن پنجاه روز؛ آن سه نفر را میگویم...
رفته بودند به استقبال پیامبر، پیامبر ولی رویش را برگردانده بود و سلامشان را هم بی جواب گذاشته بود...یادآوری آن صحنه دیوانهشان میکرد...از فرمان جهاد سرپیچی کرده بودند؛ خب هوا خیلی گرم بود رفیق!!!... وسط گرمای تابستانِ شبه جزیره عربستان: فصلِ بادهایِ سوزان و طوفان های کٌشنده شن... فرسنگ ها راه از مدینه تا تبوک...آن هم نبرد با رومِ شرقی... تازه، فصل برداشتِ محصول هم بود، آن هم توی آن سالهایِ خشکسالی...اصلاً مرکب و آذوقه آن قدر کم بود که گاهی ده نفر از مسلمانها مجبور بودند به نوبت از یک مرکب استفاده کنند، یک جرعه آب را چند نفر مینوشیدند، یک دانه خرما را... نه اینکه بخواهند از جهاد فرار کنند...خب، اصلاً تنبلی کرده بودند؛ سستی. حالا که همه از جنگ بازگشته بودند، رفته بودند به استقبالِ پیامبر، پیامبر ولی رویش را برگردانده بود و...
بیچاره شده بودند و مستأصل... به فرمایشِ پیامبر، همه، رابطه هایشان را با این سه نفر قطع کرده بودند، دیگر حتّی زن و بچّه هایشان هم جوابشان را نمی دادند: بایکوت شده بودند به معنایِ واقعی. این اواخر از پادشاه غسّان(یمن)، برایشان امان نامه آمده بود که: اگر صاحبتان شما را رانده، به سوی ما بیایید!! نامه را که دیده بودند، دیگر حالشان از خودشان به هم می خورد، که یعنی کارِ ما به جایی رسیده که دشمنان در ما طمع کردهاند؟!...تصمیم گرفتند خودشان هم خودشان را مجازات کنند، خودشان سه نفر هم با هم قطع ارتباط کردند. حالا فقط یک راه برایشان مانده بود...حالشان منقلب شد.فهمیده بودند از غضبِ خدا فقط می شود به خودِ خدا پناه برد...لا ملجأ من الله الا الیه...آنقدر ناله زدند و تضرّع کردند،که دلِ خدا هم...پنجاه روز گذشته بود: قاصدِ وحی، پیامِ رحمت آورد...ثمّ تاب الله علیهم لیتوبوا.
تا حالا برایت پیش آمده، زمین با همه بزرگیاش در نظرت تنگ بشود، انگار در و دیوار هم فشار بیاورند به تو؟...تمبلی کردهایم، بهانه سرما و گرما ردیف کردهایم، طمعِ برداشتِ محصول چشم و گوشمان را بسته، شوهر و زن و بچّه پایمان را چسبانده به زمین، پول و مدرک و مقام و... نمیدانم تویِ کدام دسته جا می شویم رفیق... فقط میدانم گاهی شاید دوایِ حالمان همین باشد که مستأصل بشویم از دستِ خودمان، که بخواهیم برویم بمیریم از دستِ خودمان، که در و دیوار این شهرِ بزرگ به میله هایِ زندان بمانند برایمان، که احساسِخفگی کنیم، که... تازه یادمان بیاید لا ملجآ من الله الّا الیه... مثل همان سه نفر.
بسم الله الّرحمن الّرحیم...
وعلی الثّلاثه الذین خلِّفوا حتّی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت و ضاقت علیهم انفسهم و ظنّوا ان لا ملجأ من الله الّا الیه ثمّ تاب علیهم لیتوبوا انّ الله هو التّوّاب الّرحیم.
کلی فکر کردم که اینو کجا باید بذارمش
ایه های منتخب
مذهبی از همه نوع
من و دلتنگی
اخرش رسید به اینجا
کاش از ما هم بپذیره...
تنها تصوير چشمان شاد مادرم،
آرزويم شد...
خدایا شکرت
تازه اومدم تو سایت این یه مدت بچه ها می آن پیشم و هوام رو دارن ...الان این پایین وصف حال مناسبی هستش ، قربونت برم خدا جون که هوای من رو داری این قدر ..خیلی دوست دارم خدا جون مرسی واقعا که راه جلوی پام میذاری برای ترک ..
از دست رفته بود وجود ضعیف من
صبحم به بوی وصل تو جان بازداد باد
حافظ نهاد نیک تو کامت برآورد
جان ها فدای مردم نیکو نهاد باد
بچه ها ی فروم خدا خیرتون بده واقعا
خدایا شکرت
خوبه که نگاه به غر غرام نمی کنی و فقط گوش میدی و لبخند می زنی..
خدایا شکرت
سال جدید رو دلم میخواد محکم تر و با صبر تر و منطقی تر به پایان برسونم.
خدایا شکرت
سلام
سال نو همگی مبارک
امیدوارم سالی سرشار از آرامش و پاکی و موفقیت باشه براتون
به دلم افتاده سال خوبیه
سال 92 هم با تموم اتفاقای تلخش خوب بود
نیمه پر لیوانو ببینید
اینکه کلی تجربه به تجاربم اضافه شد
اینکه اگه اینا نبودن منم الان اینجا نبودم.....
تو این موقعیت نبودم.....
امسال میخوام ی گوشمو در کنم اون یکیو دروازه
خیلیا چیزا رو نشنوم
کلا بزنم ب بیخیالی...
بیخیال بااا
خوش باشید
سلام
سه سال پیش همین موقع ها سریال بزنگاه رو نشون میداد توش سعید آقا خانی بازی میکرد
تموم که شد رفتم تو اتاق تنهای تنها بودم و یاد قولی که داده بودم به خودم افتادم که تو سال جدید پاک باشم
اما اون روز قولمو شکونده بودم
خسته و حیرون و گریون با خدا حرف زدم و گریه کردم گفتم خسته ام بسه دیگه
گریه کردم بازم
شب همه که خواب بودن اومدم تو نت سرچ کردم درباره ترک خ ا چند صفحه ای رو سیو کردم
صبح روز بعدش 3 فروردین شروع کردم با دقت خوندمشون
ظهر باز سرچ کردم و رسیدم به کانون عضوش شدم اونموقع دیال آپ بود و برام جالب بود که چنین جایی هست
امیدی زنده شد اما روزای بعد که ان شدم دیدم کانون باز نمیشه و امید من کم رنگ شد
تا فکر کنم بعد حدود 9 روز کانون درست شد اگه اشتباه نکنم
و من بعد از حدود 20 روز تو مسابقه ده روزه اعلام وضعیت کردم گفتم الان اینجارو بردم؟ گل سرخ خانوم گفتن اینجا که سهله 20 روزه رو هم رد کردید
اما بنا به قوانین اون موقع قهرمان 10 روزه حساب میشدم و باید 20 روزه میرفتم
اون موقع شاید تنها چیزی که برام مهم بود پاک شدنم بود پاکی و عبادت
الویت هام بودن
اما الان که حس خوبی ندارم
یاد سه سال پیش افتادم دلم گرفت دقیقا همین اتاق بودم تو همین پوزیشن اما اونموقع با خدا و گریه زاری اما الان جلو سیستم
نمیدونم این پست امیدوار کننده بود یا ناامید کننده
اما دوست ندارم ناامید کننده باشه
پایان این پست رو خودم رقم میزنم تا اینکه بذارم برداشتت با شما باشه
من هنوز جون دارم هنوز دارم ادامه میدم هنوز هستم و میخوام ادامه بدم هنوزم واستادم و از رو نمیرم.
شما هم دعایمان بفرمایین محتاج دعایتانیم تو عبادات زیباتون تا بدرقه راه ما باشد
یا علی
.