سلام
دایی محسن من کوچیکتر از اونیم که بتونم راهنمایی کنم براتون ارزوی موفقیت میکنم
مسافر کوچولو خانوم
شکستن سخته و ناراحتیهای بعد خودشو داره امیدوارم که بتونین از پسش بر بیاین و امیدوارم از همین امروز مقاومت جدیدتونو شروع کنین و نذارین سریالی و ادامه دار باشه
یک تمبر پستی موفقیت خود را تضمین می کند چون این توانایی را دارد که تا رسیدن به هدف به چیزی بچسبد
ما باید خودمونو به خدا بچسبونیم خودش مارو به هدف میرسونه
توکل کنین به خدا و دوباره شروع کنین[/color][/font][/size]
[/color][/font][/size]
و آقا هووانگ وونگ عزیز
تا زمانی كه به فردا امیدواری اقتدار ازان توست.انچه كه كرم ابریشم انرا پایان دنیا می پندارد در نظر پروانه اغاز زندگیست
[/color][/font][/size]
توکلت به خدا باشه
همه چی درست میشه
نمیدونم چه مشکلیه اما مطمئن باش هر چی که باشه از بخشش و لطف و کرم خدا کوچیکتره
....................
یا علی
گاهی وقتا یه حرفایی تو دل آدم هست که به هیچکس نمیشه گفت، نمیتونی با کسی درد و دل کنی. اصلا اگه کسی هم پیدا بشه که تو بهش اعتماد داشته باشی و باهاش راحت باشی و بتونی حرفتو بزنی میدونی بازم دردتو نمیفهمه، درک نمی کنه......
توی دل همه از این حرفا پیدا می شه....
گاهی وقتا حس می کنی تنهایی، تنهای تنها . هیچ کسو نداری که سرتو رو شونش بذاری و از ته دل زار بزنی...
می فهمی که فقط خدا رو داری، فقط اونه که تو رو می فهمه و کنارت می مونه، فقط اونه که دردتو می فهمه و تو رو تو آغوشش می گیره و میذاره زار زار گریه کنی، با صبوری به حرفات گوش میده و تو اصلا نگران این نیستی که نفهمتت، خیالت راحته ... راحتِ راحت که حتی بی اینکه حرفی بزنی درد دلتو میخونه، از اشکایی که می ریزی همه چیو می فهمه...
و گاهی وقتا چقدررر دیر به این احساس می رسیم.
خدایا می دونم همیشه و تو هر لحظه تنها امیدمون باید فقط و فقط خودت باشی، فقط تو ، نه هیچ کس دیگه.
میدونم که فقط تویی که میتونی همدم تنهایی آدم ها باشی، فقط تو..... فقط تویی که دردای نگفته رو می فهمی....
خدایا دلم آغوش گرمتو می خواد، دلم میخواد زار بزنم و تو دلداریم بدی..... آرومم کنی
خدایا شکرت
میخوام درددل کنم ولی نمیدونم چی بگم
هرچی فکر میکنم از کجا شروع کنم ولی همینطور
مثل ادمای چیز نشستم ذول زدم به مانیتور کامپیوتر
دستم بگیر دستم را تو بگیر
التماس دستم را بپذیر
درمانی باش پیش از آن که بمیرم
آوازی باش پرواز اگر نه ای
هم دردی باش همراز اگر نه ای
آغازی باش تا پایان نپذیرم
گلدانی باش گلزار اگر نه ای
دلبندی باش دلدار اگر نه ای
سبزینه باش با فصل بد و پیرم
از بوی تو چون پیراهن تو
آغشته شد جانم با تن تو
آغوشی باش تا بوی تو بگیرم
لبخندی باش در روز و شب من
در هم شکست از گریه لب من
بارانی باش بر این تشنه کویرم
آهنگی باش در این خانه بپیچ
پژواکی باش از بگذشته که هیچ
آهنگی نیست در نایی که اسیرم
بچه ها دلم گرفته! از حسادت ها، از چشم تنگی ها، از بی مهری ها، از دروغ ها، از دو رویی ها. از تنهایی ....
بچه ها امروز یکی دیدم که 7ساااااااااااااااااااااااااااال منتظر بودم ببینمش
ازش فقط 1سوال بپرسم
این 1نفر 7سال پیش همه زندگی من بود
عشقم بود چه دورانی که باهاش نداشتم
بعد اون دیگه تصمیم گرفتم با هیچ دختری هیچ رابطه ای نداشته باشم
بعد این همه مدت امشب دیدمش و سوالی که میخواستم ازش پرسیدم
ازش پرسیدم که خوشبخت هست یا نه
دیدم ساکت موند و چیزی نگفت
دیگه نیاز نبود چیزی بهم بگه چون خودم همه چیز فهمیده بودم
از نگاش فهمیدم هیچ عشقی هیچ علاقه ای هیچ خوشبختی تو زندگیش نیست
اینه نتیجه کسی که بخوان بزور شوهرش بدن
اومدم خونه بی اختیار گریه میکردم دست خودم نبود
دیگه نمیدونم چی بگم ببخشید نمیتونم ادامه بدم
فقط ازتون میخوام براش دعا کنید
یه سری عکس دیدم تو یه سایتی
اینجا
دلم گرفت
یادم اومد
یادم اومد از شهری، از شهری که زیباییش سرآمد شهرهای جهان شمرده میشد
از شهری که بهش میگفتن عروس اروپا
تو دل اون عروس پری روی و دیو خوی ، تو شب ، کنار خیابون
یادم نمیره
دیدم یه پیرمردی ، تو اون شب سرد ، با چهار تا تیکّه کارتون دور خودش یه حفاظ درست کرده تا از باد در امون باشه و بخوابه
تو همون شهری که من بستنی خوردیم به قیمت 70 یورو ، تو همون شهر ، تو همون شهر گرون
تو خیابون همه از کنارش رد میشدن ، ولی من نه میتونستم مثل مردم مرده ی شهر از کنارش رد شم ، نه میتونستم کاری براش بکنم، و اون تنها آدم کارتن خواب تو اون شهر گرون نبود ، تو شهری که مردمش مدروزترین لباسا رو میپوشیدن
ولی بدتر از اون، امروز ، تو شهر خودم
دیدم یه مردی رو که کنار خیابون خوابیده
گرچه این اوّلین بار نبود که از این چیزا میدیدم
ولی خوب ، اون شهرِ دیگه شهر مسلمونا نبود ، ولی مگه تو شهر من مردم مسلمون نیستن ؟
هرکس ندای کمک خواستن مسلمانی را بشنود ولی اجابتش نکند...
هر کس شب سیر بخوابد در حالی که همسایه اش گرسنه است ...
هر کس به فکر اصلاح امور مسلمین نباشد...
اگه یه روز یه مسلمون دیدین ، سلام منو بهش برسونین ...
نمیدونم از کجا شروع کنم اما فقط اینا میدونم دلم گرفته شاید از این گرفته که جای خیلی ها تو زندگیم خالین شاید الان یه خواهر یا برادر نیاز داشتم که همه دغدغه هاما براش توضیح بدم که ارومم کنه
دیگه از این خسته شدم که تو دنیایی زندگی کنم که نمیدونم چی درسته چی غلط میدونم خدا و حرفاش درستن اما اینکه تو زندگی امروز چجوری تطبیقشون بدم را نمیدونم اینکه مرز بین درست و اشتباه کجا هست را نمیدونم شاید همین موضوع ها رو هدفامم هم تاثیر گذاشتن چون اگه اینارا مطمین نباشم کله زندگیم ممکنه اشتباه پیش بره
فقط میخوام یه نفر با اطمینان بگه این درسته و دیگه خودم تا اخرش برم فقط همین از راهی که مجبورم توش باشم متنفرم
نمیدونم چی بگم و چجوری شاید چندین بار این خطا تا اخرش نوشتم و پاک کردم فقط اینا میدونم که احتیاج به یک کمک و تصمیم بزرگ برای زندگیم دارم.خدایا خودت کمکم کن که بهتر از همه میدونی الان هم مشکلم چی هست هم راهش فقط میدونم که تواز من صبر میخوای و این سخته چون شاید من همین الانه الان نیاز به کمکت دارم میدونم هم حق با تو هست اما نمیدونم واقعا باید چکار کنم.
از صبح هرکاری کردم اروم نشدم گفتم شاید چند خطی اینجابنویسم در کنار همه دردل های دیگه بهتر باشه..........