وقتی که عضو کانون میشی تو خیالت اینه که مثل خیلی از سایتا میایی عضو میشی و شروع می کنی به ترک کردن. کسی هم کاری به کار کسی نداره. اما یه مدت که میگذره میبینی اطرافت آدمایی هستن که دارن تلاش می کنن برای اینکه عضو جدیدشون بتونه ترک کنه. چرا ؟ چون همه اون آدما یه روزی خودشون گرفتار بودن. چون اینا تنها کسانی هستند که میتونن درکت بکنند. چون تنها کسانی هستند که احساس ترحم نمی کنن. این عزیزان شب و روز به مشکلات همه فکر میکنند و دنبال راه حل میگردن تا بتونن بهشون کمک کنند. من اینجا هستم فقط بخاطر کانون و بچه هاش. وقتی یکی از این بچه ها بره دل همه می شکنه.
علیرضا خان وسهای عزیز ممنونیم که در کنارمون هستید.
.gif "Khansariha (8)")
همیشه به خاطر روزایی که اینجا نبودم حسرت می خورم.
(1391 آبان 15، 16:13)asi.62 نوشته است: [ -> ]سلام
منم مثل بعضي وقتها خيلي دلم ميگره و شاكي ميشم، از همه كس و همه جا.
بارها شده اعصابم خراب ميشه و اگه كسي ازم چيزي بپرسه يا چيزي بخواد حالشو ميگيرم... البته آدمي نيستم درخواستشو اجابت نكنم ولي نبايد اولشو خراب ميكردم، ولي ديگه به قول معروف اجرشو ضايع كرده بودم.
مخصوصا بنده خدا مادرم كه اين همه لطف ميكنه كه اگه بيخود و بي جهت هم بزنه توي گوشم نبايد اخم كنم، ولي ناراحتيمو نشون ميدم. ولي بگم آدمي نيستم كه حرف نامربوط بزنم. اصولا اينجور اخلاقي ندارم ولي ناراحتيمو نشون ميدم.
با همه اين حرفها وقتي دلم ميگيره (يعني خيلي وقتها) نياز دازم با كسي حرف بزنم... نميشه به كسي نگفت راستش منم اهل دوست د.... داشتن نبودم نيستم بخاطر همين گوشي موبايلمو برميدارم و شروع ميكنم هر چي دلم ميخواد تايپ ميكنم.به خدا شكايت ميكنم به خودم بدو بيراه ميگم آرزوهام رو ميگم معذرت خواهي ميكنم و هرچيزه ديگه اي.بعضي مواقع واقعا روي نوشتن برخي از كارهاي خودمو ندارم واقعا فكر ميكنم زشكاريهاي خودمو به كسي در مقابل خودم ميگم!!!! خيلي وحشتناكه. من خيلي از خدا خواستم روز قيامت كه ميگن هركسي به اون شكلي كه هست نشون داده ميشه ، منو نشون نده. براي من خيلي سخته و هر وقت يادش ميافتم واقعا ميترسم و گريم ميگيره......
خدا منو بخشه. خيلي از كارهايي كه كردم ميترسم.
سلام داداش عاصی (چرا آخه؟؟
)
داداشم اول از همه ورودت رو به کانون تبریک میگم
.gif "Welcome (1)")
همین که اومدی کانون یعنی داری تلاش میکنی بهتر شی ... از هر لحاظ
اینجا شاید هدف اصلیش ترک باشه
اما باور کن ما بچه های کانون اینجا خیلی چیزای دیگه ای دیدیم و یاد گرفتیم
مسائل با ارزشی مثل همدلی و رفاقت
اینجا از تنهایی در میای
اینجا درس شاد بودن و امیدواری رو تمرین میکنی
پس مطمئن باش که تحول بزرگی در روند زندگیت ایجاد خواهد شد اگر از کانون به درستی استفاده کنی
پیدا کردن اینجا رو به فال نیک بگیر و فعالیتت رو با توکل به خدا شروع کن
.gif "Khansariha (46)")
برات آرزوی موفقیت دارم
یا علی
شیطونه میگه بردار گوشیتو کاری که میخوای بکن..
چته اخه انقد خودتو اذیت میکنی؟؟؟
فایدش چی بوده غیر از این که همچی بدتر شده؟؟
2 سال این کارو کردی امروزم روش!
ضررش چیه آخه؟
ضرر
یکم دلخوشی ..
یکم دردودل...
یکم مرور خاطرات...
به کی بر میخوره آخه؟؟؟؟
:smiley-yell:
میدونی چیه؟ اصلا یادم رفته
یادم رفته که تهش چیه؟
تهش چی بود؟
چی شد یهو که تصمیم گرفتم ترکش کنم؟
که چی بشه؟
اینا همه یادم رفته...
مثل همه هزارباری که یادم رفتن و از تصمیمم برگشتم..
فکر میکنم همیشه یه روزی هست که خودش تموم میشه..من چه کاره ام؟
چرا خودمو اذیت میکنم؟
باخودم میگم مگه به کی برمیخوره؟
این همه آدم..
یکیشم من!
مگه چندتا اس ام اس
به کی برمیخوره؟
یادم نیمیااااااااااد!
فکرکنم چون..
اذیت می شدم؟؟
ولی الانم اذیت میشم!
فرقی نکرد که!
تازه با این کارم یه آدم بی اهمیتو برا خودم مهم کردم..
آدما وقتی نیستن مهم میشن..:smiley-yell:
فکرنکنم وقتی بودم انقد مهم بود
چرا من اینجوری شدم الان؟؟
من چرا نمیرم سر درسم؟؟
من یه چیزیم میشه ها امشب
آقا اگه میشه یه چنتا حرف هم به ما بزنید بریم سراغ کارمون
والا خسته شدم
نمیدونم چی شده
سلام .
ماسا خانوم .
يك خواهش دارم ب اين حرف ها فكر نكنيد. اولين شكست سريالي من با همين خرف ها تو شهريور ماه شروع شد . و هنوز هم خودم را نتونستم جمع كنم. دقيقا همين حرف هاي شما و حتي مي گفتم چرا من مثل بقيه زودتر اين كار را شروع نكردم تو دوازده سيزده سالگي. چرا اولين بار را دقيقا تو ديماه قبل از تولد 17 سالگيم انجام دادم.
اما بانو همه اين حرف ها بيهودست.
خ.ا باعث اسراف وقت مي شه. ذهن را مشغول مي كنه. خيلي ادم را درگير مي كنه.
و يك نكته ما قرار نيست مثل اون مليون ها نفر ديگه باشيم ما قرار همزن افرادي باشيم ك دنيا را تغيير بديم و اطرافيان را متحول كنيم بس اصلا مثل بقيه نيستيم.
و يك نكته
قبول داريد يك جا توي كانو خاليه ك انگيزت را احيا كنه.
بسياري از سريالي شدن شكست ها ب خاطر نبود دليل و. هدف راي ترك.
اگر كان ون بتونه هدف و انگيزت را ايجاد كنه تاثير مسابقات و... را زياد مي كنه و تاثير ترك هم بيش تر مي شه.
شاد باشيد
سلام
ابجی خانوم نکن این کارو
یه خاصیتی ما آدما داریم تا خودمون چیزیو تجربه نکنیم آروم نمیشیم
چرا از تجربه تلخ و زهر ماری که بقیه دارن درس نمیگیریم
به خدا پشتم میلرزه ای چیزا رو میشنوم.
عمو؟برو بشین بخون
مگه امسال کنکور نداری؟
منم دارم ولی.....
الان 5تا تست زده بودی برو بابا این جا چی گیرت میاد برو بخون سال دیگه تیر ماه بیا اینجا صب تا شب تو کانون باش.
فعلا برو.
(1391 آبان 15، 19:25)hf.zahra نوشته است: [ -> ]احساسی که برای کسی خرج شد که نباید میشد.نه اینکه اون لایقش نبود.سرانجامی توش نبود.همین.
دقیقا! از دلایلم فقط یدونه این یادم مونده..بی عاقبتی!
نقل قول:
نتیجه:
علی موند و حوضش.
بیا به من اس بده اصلا
والااااااااااااااااااااا
من باور کن دوست خوبی هستما
از مریم بپرس
از بچه ها آدی کی رو داری آجی؟
[/quote]
فدای تو آبجی!
از بچه ها شماره های خیلیا رو دارم..
سر همین موضوع خیلی سرگرمیا براخودم دست و پا کردم..
یکیش همین کانون که شده کار شب و روزم..
اگه قبض تلفن بیاد میدونی چی میشه؟؟!!
مهسا 20 هم که خیلی هوامو داشت ولی الان کربلاس
الان از بچهایی که آیدیشونو دارم مسافرکوچولو آن هس فقط..
صبر میکنم
کلا برنامه خودمو دارم..
اون جنمو تو خودم نمیبینم که یه بار برای همیشه...
30 روز بعد ولی اسمسرو میزنم..
30 روز بعد..
باشه؟
منظور من خ.ا نبود
الان دیگه اصلا به خ.ا فکرم نمیکنم..
منظور منو زهرا خودش فهمید و کمک کرد.
ممنونم از همتون
ب نابودی کشوندیم تا بدونم همه بود و نبو من تو بودی
بدونم هر چی باشم بی تو هیچم بدونم فرصت بودن تو بودی
همه دنیا بخواد و تو بگی نه، نخواد و تو بگی اره تمومه
همین ک اول و اخر تو هستی ب محتاج تو محتاجی حرومه
پریشون چ چیزا ک نبودم دیگه میخوام پریشون تو باشم
تویی ک زندگیمو ابرومو باید هر لحظه مدیون تو باشم
فقط تو میتونی کاری کنی ک دلم از این همه حسرت جدا شه
ب تنهاییت قسم تنهای تنهام اگه دستم تو دست تو نباشه
سلام
خستم.به خدا گوش نصیحتم ندارم%-(
واقعا خیلی عذابم میده.نمیدونم تا حالا براتون اتفاق افتاده یا نه؟
یه کسایی باشن که همیشه دم پرت باشن و دنبالت ولی بعد یهو همچین از بغلت بکنن برن بالا که نگو
به خدا ما یه رفیق داشتیم هی با هم میگفتیم ولش کن کی حوصله ی درسو داره همش میرفتیم بیرون
بعد الان بعد یه سال فهمیدم اقا همچین بهم نارو میزده که نگو خودش میخونده مارو.......
واقعا ناراحتم.اینم از دوستX_X
سلام
هی گفتم این هفته نمیام کانون میشینم درس میخونم
اما انگار نمیشه فردا امتحانمه ولی من فقط2درسش رو همینطوری سرسرس خوندم آخه امروزم سر همون فامیلامون که گفتم اومدن برای آشتی مسائله دیگه ایی شد اصلا اعصابم ریخته بهم از یه چیز دیگم ناراحتم نمیتونم بگم وای خدایا لانم خوب ساعت یازده و نیمه و من فردا صبح امتحان دارم چیکار کنم!!!!
تازه امروز نزدیک بود الکی الکی بشکنم!
این آواتارمم خودم کشیدم اومدم درس بخونم حوصله نداشتم جاش اینو کشیدم!