مریم جون خوبی؟
دلم برات تنگیده
نبینم غمتو!
دلت واسه همونی تنگ شده که تو چت بهم گفته بودی؟
انشالله هرکی هست ببینیش به زودی و چشم و دلت روشن شه
همش یاد اون شب میافتم که چقد خندیدیم باهم
اون آهنگی که بهم دادی همیشه گوش میدم:smile girl:
ممنونم ازت
(1391 آبان 17، 1:14)سنا نوشته است: [ -> ]مریم جون خوبی؟
دلم برات تنگیده
نبینم غمتو!
دلت واسه همونی تنگ شده که تو چت بهم گفته بودی؟
انشالله هرکی هست ببینیش به زودی و چشم و دلت روشن شه
همش یاد اون شب میافتم که چقد خندیدیم باهم
اون آهنگی که بهم دادی همیشه گوش میدم:smile girl:
ممنونم ازت
سلام سنای خوبم
خوبم شکر....
یه جوری گفتی هر کی هست شک کردم به خودم
بابا خواهرمه دیگه.....
انشالله به زودی! چقدر عبارت غریبیه! لعنت به همه ی فاصله ها.......لعنت.......
ممنون برای آرزوی خوب ت......
حاضرم همه ی زندگیمو این لحظه بدم و پیش ش باشم
بابا اینجا چه خبره ؟؟؟
بخدا به شدت دلم گرفت
درست نفهمیدم چی شده یکی بگه چی شده؟؟
کسی چیزیش شده؟؟
ببخشید سلام!
نقل قول:
@ماسا خانم
خواهر من این حرفا چیه آخه؟
یعنی چی که زنگ می زنم بهش
پس خدا چی؟
باور کنید اگه عشق خدا رو بیارید توی دلتون خیلی ساده می شه این کار
ماسا خانم
به ولایت علی علیه السلام قسمتون می دم که هیچ وقت دیگه نرید طرف اون بنده خدا
نه وبلاگ
نه اس ام اس
نه چت
نه هیچ کوفت و زهر مار دیگه
تو رو خدا گوش کنید حرفم رو
ماسا خانم من این حال شما رو خیلی تجربه کردم
بعضی دیگه از بچه ها هم تجربه کردن
باور کنید راهش این نیست
باور کنید
خواهش می کنم ازتون که تمومش کنید
دیگه هیچ وقت فکرش رو نکنید
خواهش می کنم
[/quote]
سلام داداشم..
انقد گریه نکنین خب اشک منم دراومد!
اصلا یه چیزی بگم
از این حرفا بزنین دلم بیشتر میگیره
خیال میکنم چه خبره حالا...
تنها راهی که میتونه الان کمکم کنه..کم کم تموم کردنه..
من اینجامینویسم چون دلم میگیره..
اینجا مینویسم که دست به اون کارا نزنم..
فقط اینجارو دارم که بنویسم و این تاپیکو دوست دارم..
خودمو میشناسم
اهل یه بار برای همیشه نیستم..
باید کم کم خودمو بسازم..
یه آدمی که هرروز یه کاری رو انجام میداده هیچوقت نمیتونه یه بار برای همیشه ترک کنه..
تو همین کانونم..
مسابقه ها 10 روزه 20 روزه 30 روزه و بعد تا ابد هستن
منم باید همینجوری پیش برم
خیلی ممنون که به فکرمین
(1391 آبان 17، 17:21)رکســــانـا نوشته است: [ -> ]نمیدونم باید بنویسم یا نه !
کلی نوشتمو پاک کردم ....
یه وبلاگ ساختم برای گفتن حرفای دلم ...
اما تازگیا آرومم نمیکنه که هیچ ... تنهاییمو هم بیشتر میکوبه تو سرم ....
دلم برا یکی خیلی تنگ شده
دلم برا درددل کردن باهاش تنگ شده
برا دلداری دادنش
برا امید و روحیه دادناش
برا احساس قدرت و اعتماد بنفسی که کنارش داشتم دلم تنگ شده
اما خیلی وقته که دیگه مال من نیست
ازم دور شده
کیلومترها دوره ازم
الان تنها کسی که میتونه حالمو بهتر کنه اونه
حیف که پیشم نیست
محبتاش بدعاتم کرده
بدجور جای خالیشو حس میکنم
احساس میکنم وقتی که اون نیست من هیچی نیستم
از روبرو شدن با مشکلاتم میترسم
احساس یه ماهی رو دارم که داره عکس جهت آب میره
نمیدونم به کجا دارم میرم
نمیدونم چی میشه
فقط امیدوارم کاخ آرزویی که برا خودم ساختم خراب نشه ....
التماس دعا
الهی..دوست خوبم
چقدر مشکلاتمون شبیهه!
انشاالله که حل میشه..
بنظر من بیا این برهه زمانی که برامون اتفاق افتاده تبدیلش کنیم به یه پله
ما داریم حسی رو تجربه میکنیم که شاید خیلیا نکردن..
داریم با مشکلاتی میجنگیم که ممکنه خیلیا یا باهاش مواجه نشدن
یا مواجه شدن و نجنگیدن
اینا میتونن برا مشکلای بدترم آداپتمون کنه
بیا نسبت به دلتنگیا و مشکلاتمون مثبت نگاه کنیم..
اوکی؟
نقل قول: ........ ؛
همه چیز خیلی عالی داشت پیش میرفت..
حامیم همه جوره هوای منو داشت و چیزی واسم کم نزاشت ، اتفاقاتی واسم افتاد که هیچ وقت دیگه همچین روزایو نمیبینم ......
خیلی بد شکست خوردم..
میتونستم خودمو کنترل کنم ..ولی نشد..نخاستم..نتونستم..یکچیزی ته وجودم آزارم میداد ونتیجش شد شکست..
هیچ دلیل منطقی واسه خ.ا وجود نداره..
ولی وقتی کم میارم عادت کردم،راحت ترین راه منحرف کردنه ذهنم از مشکلاتم رو با خ.ا درمون کنم . چقدر احمقم من..
مشکلی که هیچ وقت درست نمیشه،عذابی که هیچ وقت تمومی نداره..
همه بد بختیام یک طرف، عذابی که از مشکلات خانوادگیم نصیبم میشه یک طرف . نمیخام دوست ندارم از خانواده بد بگم ولی از حقیقت هم نمتونم فرار کنم ..
سلام
سعید عزیز اینوتازه الان دیدم
ببخشید
چی شده منم خیلی وقت ها مثل این حالت تو بهم دست میده گاهی با خودم لج میکنم
اونی که ته دلت آزارت میده ببین چیه؟ آیا نفس اماره هست؟
به خودت توهین نکن
بله صد در صد هیچ دلیل منطقی برای خ ا وجود نداره اما شیطان بیکار نیست قسم خورده که مارو از راه به در میکنه با هرجور و هر وسیله ای که دستش بیاد
اتفاقا راه خیلی خوبیه منحرف کردن ذهن از مشکلات اما وسیله رو اشتباه انتخاب کردی
با خودت فکر کن ببین با انجام خ ا از مشکلاتت کم شد یا بدتر خشمی رو توی درونت ایجاد کرد؟
با خودت یکم مهربون تر باش میدونم سختی زیاد کشیدی
مجتبی حرف خوبی زد توی تاپیک تحصیلات که لذت بردم
گفت این مشکلات هست این افکار هست اما باهاشون همراه نشو همقطار نشو باهاشون درگیر نشو
با این احساسات خستگی و این افکار مزاحم که میان سمتت همراه نشو و ذهنتو باهاشون درگیر نکن
بذار بیان و برن تو هم نظاره گر باش
الانم نوبت استارت دوباره تو هست
پست های جدیدی مجتبی جان اینجا زدن
http://www.ktark.com/showthread.php?tid=842&page=2
حتما بخون
بچه ها یه توصیه اکید میکنم ، این سریال " راستش رو بگو " از شبکه یک که هر شب میذاره ،
(هر شب ساعت 10 )
رو حتما دنبال کنین ،
فوق العاده است ،
فوقالعاده
همین چیز هایی هست که من مرتب دوست دارم ازش حرف بزنم ، با همون دید ، بلخره یه فیلمساز هم پیداشد ، به این قشنگی دیدش رو نشون بده .
.
.
.
.
بازم اومدم چرت و پرتایه دلمو بگم
قبلا فک میکردم خیلی خوشبختم
هم کار دارم هم درامد دارم هم تمام ویژگی هایه یه مردو دارم
الان دارم حس میکنم دارم میشم مثل یه بچه.همش بیخود گریه میکنم
به خدا هنوز مادرم خیلی وقته گریه ی منو ندیده ولی الان.........
درسته هیچکس خونه نیست نزدیک به 1 ماه دیگم تنهام اخه بابابزرگم عمل نخاع داره ولی دلیل گریه هام این نیست که تنهام
به غمی کسی اسیرم که ز من خبر ندارد.........
یه جمله دلمو میلرزونه به خدا
هنوز انقدر ضعیف نشده ام که خطر ریزش این کوه(استعاره از خودم) را جار بزنم
اما
تووووووووووو
حوالی من که میرسی احتیاط کن.
من دیشب یه سری پست اینجا دیدم که خیلی دلمو گرفتوند!!
امروز دلم خواست اینا رو به اون دوستای دیشبیم بگم...امیدوارم بخونن:
وقتی ناراحتین به خودتون اجازه بدین فقط چند ساعت ناراحت باشین...ولی برای فردا باید یه فکر اساسی کرد...یه فکر جدید...
منم ناراحت بودم....خیلی زیاد...غصه خوردم....وجدانم درد می کرد....هنوزم غصه می خورم..به خاطر یه اشتباه....
وقتم رو از دست می دادم....انرژیم رو...شادابیم رو....امیدم رو...و کلا زندگیم رو...
در حین هر نوع عبادتی در پس ذهنم به خودم می گفتم:...تو یه گناهکاری...اینو میفهمی...
لذت زندگی رو از دست داده بودم...دچار یه زندگی احمقانه شده بودم....
اینو فقط کسی میتونه درک کنه که خودش رو در یک همچین زندگی دردآلودی غرق شده بدونه....
خوب یه روز باید به خودتون بگین:....بس کن دیگه...تمومش کن...می فهمی!....تمومش کن فقط همین!!
تمومش کن و پر از انرژی به زندگیت ادامه بده...
قبلنم گفتم بعضی اتفاقا نباید تو زندگی آدم بیفته...نباید...ولی وقتی افتاد نمی شه ازش فرار کرد...باید ایستاد و مردونه باهاش مبارزه کرد...
بعد از هر مبارزه مرد تر می شی...مردونگی به لحاظ صفت نه اسم!....
مبارزه سخته...برای همه سخته...دختر و پسر نداره..فقط مردونگی می خواد...مردونگی به اضافه ی ایمان ،اعتقاد،و خدا.....
من به عدد 40ایمان دارم....نه به لحاظ اعدادو ارقام ،که خیلیامون بیشتر از 40 رو رد کردیم ولی دوباره برگشتیم سر خونه ی اول...بلکه به لحاظ شخصیتِ روح...40 روز پاک باشین....جسم،روان،روح...پاکِ پاک...سخته می دونم،ولی شدنیه...
اگه سخت نبود که به انثال ما نمی گفتن معتاد....وای که چقد از این لفظ بیزارم...در حد مرگ از این واژه بیزارم...خیلی کم پیش اومد که بیام و بگم پاکم...همیشه یه جوری از گذاشتن این واژه توی پستام طفره رفتم....(این یه درد دل شخصی بود،ببخشید)
خلاصه ی کلوم:
سخته ولی شدنیه..به جای غبطه و حسرت...اقدام کنین...وقت،انرژی،هدف،زندگی و سرمایه های شما ارزشش خیلی بیشتر از اینه که بخواین به خاطر یه لذت مسخره همشون رو یکجا از دست بدین...
نقل قول: بازم اومدم چرت و پرتایه دلمو بگم
قبلا فک میکردم خیلی خوشبختم
هم کار دارم هم درامد دارم هم تمام ویژگی هایه یه مردو دارم
الان دارم حس میکنم دارم میشم مثل یه بچه.همش بیخود گریه میکنم
به خدا هنوز مادرم خیلی وقته گریه ی منو ندیده ولی الان.........
درسته هیچکس خونه نیست نزدیک به 1 ماه دیگم تنهام اخه بابابزرگم عمل نخاع داره ولی دلیل گریه هام این نیست که تنهام
به غمی کسی اسیرم که ز من خبر ندارد.........
یه جمله دلمو میلرزونه به خدا
هنوز انقدر ضعیف نشده ام که خطر ریزش این کوه(استعاره از خودم) را جار بزنم
اما
تووووووووووو
حوالی من که میرسی احتیاط کن.
خوشحال عزیز این ها درد دله با عض پوزش چرت و پرت نیست با خودت خشن نباش موقع وسوسه با اون تند و خشن باش
خب خوشبختی ظاهری و دنیوی رو داری این عالیه
دلت بهونه ی چیزیو داره میکنه
خودتم خوب میدونی
ازون غمهای اسیر کننده(اگه منظورت عاشقیه (امیدوارم که درست حدس زده باشم)) ما هم داشتیم اگه اینه بگو تا یکم درین باره حرف بزنیم آرومتر بشی
اگه غمت به خاطر اینه که حس میکنی از خدا دور شدی که حس این روزای منم هست و با هم مشترکه دردمون
اما من به پوست کلفت بودن در حین حساس بودن اعتقاد دارم
حداقل تو این راه از رو نمیرم هرچند بار که زمین بخورم و از خدا دور بشم بازم ادامه میدم چون ی علیرضا از رو نمیره
چون رو ارحم الراحمین بودن خدا شکی ندارم به بخشندگی و غفار بودنش
(1391 آبان 17، 21:35)Alireza 68 نوشته است: [ -> ]سلام
سعید عزیز اینوتازه الان دیدم
چی شده منم خیلی وقت ها مثل این حالت تو بهم دست میده گاهی با خودم لج میکنم
اونی که ته دلت آزارت میده ببین چیه؟ آیا نفس اماره هست؟
به خودت توهین نکن
بله صد در صد هیچ دلیل منطقی برای خ ا وجود نداره اما شیطان بیکار نیست قسم خورده که مارو از راه به در میکنه با هرجور و هر وسیله ای که دستش بیاد
اتفاقا راه خیلی خوبیه منحرف کردن ذهن از مشکلات اما وسیله رو اشتباه انتخاب کردی
با خودت فکر کن ببین با انجام خ ا از مشکلاتت کم شد یا بدتر خشمی رو توی درونت ایجاد کرد؟
با خودت یکم مهربون تر باش میدونم سختی زیاد کشیدی
مجتبی حرف خوبی زد توی تاپیک تحصیلات که لذت بردم
گفت این مشکلات هست این افکار هست اما باهاشون همراه نشو همقطار نشو باهاشون درگیر نشو
با این احساسات خستگی و این افکار مزاحم که میان سمتت همراه نشو و ذهنتو باهاشون درگیر نکن
بذار بیان و برن تو هم نظاره گر باش
الانم نوبت استارت دوباره تو هست
پست های جدیدی مجتبی جان اینجا زدن
http://www.ktark.com/showthread.php?tid=842&page=2
حتما بخون
سـلام
بازهم مثل همیشه ممنونم ازت
خیلی چیزا هستن که ته دلم آزارام میدن خب یکیشم نفسم هست ، و بدتراز این هم هست .
چشم دیگه توهین نمیکنم ، پستای رو که گفتید خوندم و دلیلشو متوجه شدم .
نمیدونم چی باید بگم ...
من که خیلی راه هارو امتحان کردم این بار هم بازم تلاش میکنم و باور دارم که این کار شدنی هست ..
ـــــــــــــــــــــــــــ
تشکر از دوستانی که بهم جواب دادان خیلی کمکم کردید ممنونم ازتون .
خــدایا شکرت ، اگه اینجارو بهم نشون نداده بودی من باید چیکار میکردم .. خدایا ممنونم ازت که این همه بهم لطف داری .