هیچوقت فکر نمی کردم کارم به اینجا بکشه ، که برای پاسخ دادن به نیاز خ.ا کنم
از وقتی دچارم ، این بوده که این آخرین باره ، اما هیچوقت نبود
یکسال و خورده ایه عضو کانون شدم اما تغییری در من ایجاد نشد ، بله تغییر باید از درون باشه می دونم !
افت تحصیلی شدید در همه مقاطع که باعث شده تا به امروز حرفی برای گفتن نداشته باشم
یه زندگی بیهوده و الکی
دردها و رنج هایی که نه می شه گفت و نه می شه خورد
اینکه هزار حرف بشنوی و قضاوت بشی
اما نتونی بگی باعث تمام این بدبختیها و سیاهی های زندگیت چیه
توبه پشت توبه
هی گفتم این دفعه خدا کمک می کنه و دستتو می گیره اما ...
طبعاتی که در آینده در انتظارم خواهند بود بماند
فکر می کنم ، ما همه یک بار زندگی می کنیم و بعد سرمو میندازم پایین می گم :
زندگیتو ببین ، چه کردی !!!
بهترین قسمت های عمر رو صرف کثیف ترین و بیهوده ترین کارهای عالم کردی
و دیگه هیچ فرصتی نداری
آسیب های روحی و جسمی که وارد شده هیچوقت مثل اولشون نمی شن
و این عوامل باعث می شن که دیگه یه زندگی طبیعی و روتین نداشته باشم
همیشه باید چوب این کارو بخورم ، البته که قانون هم همینه
وقتی اشتباهی کنی به اندازه اشتباهت باید مجازات بشی
سرقت ساده ماه ها حبس و کناه نامشروعی مثل زنا با حکمی مشخص
خداوند این قوانین رو گذاشته تا بشر بتونه آدم باشه و طغیان نکنه
گناهی هم که من ازش دست نمی کشم و هر چند وقت می رم سراغش
دقیقا همونطوره و به اندازه اشتباه باید پروسه تنبیهی رو طی کرد
و البته که چون انسان ها با هم متفاوتن پس تنبیهشون هم متفاوته
مثلا والدینی که خیلی فرزندشون رو دوست دارن ، وقتی کارِ اشتباهی از فرزند سربزنه نهایتا یه فریاد سرش بکشن و چند روزی باهاش حرف نزنن ، چون دوسش دارن
اما وقتی خدایی نکرده فرزند ، فزرندی نا خلف و افسار گسیخته و یا بزهکار باشه ، ممکنه از خونه بیرونش کنن و بگن اینجا دیگه جای تو نیست :(
کارت به جایی می رسه که شبها رو باید گوشه پارک و خیابون سر کنی
خب عاقبت این شرایط هم مثل روز روشنه
رسیدن به جایی که خودت هم از خودت بدت میاد
توی سن 24 سالگی و نزدیک 25 ، بدون هیچ دستاوردی در هیچ ابعادی
حتی تو مسابقه ده روزه ، وضعیت اسفناک و مضحک
زندگی من ، یک زندگی شکسته ست با ترک های زیاد که هر کدوم با کوچکترین فشاری یک ترک ریشه می شه و چندین ترک دیگه باز می کنه
باید مدارا کرد و فقط با احتیاط (چقدرم من محتاطم) صبر کرد تا روز حق فرا برسه و با همه بدی هام همه چیزو بذارم و برم
یک شب مهتابی از این تنگنای بر فراز کوها پر میزنم،
میگذارم میروم ،
ناله خود میبرم ،
دردسر کم میکنم ...
تمام