بعضی موقع ها کوبیدن مشت به دیوار ارومت میکنه
باید یاد بگیریم خشم رو کنترل کنیم
کسی کتابی راجب خشونت میشناسه؟ و یا راه های کنترلش
من دو روز بیکارم میخوام حسابی عقده این ۷ ماه بکوب درس خوندنمو تلافی کنم
(1400 دي 15، 14:00)بنت الهدا نوشته است: [ -> ]بعضی موقع ها کوبیدن مشت به دیوار ارومت میکنه
باید یاد بگیریم خشم رو کنترل کنیم
کسی کتابی راجب خشونت میشناسه؟ و یا راه های کنترلش
من دو روز بیکارم میخوام حسابی عقده این ۷ ماه بکوب درس خوندنمو تلافی کنم
میخواین تلافی کنید یا میخواید خشمتون را کنترل کنید؟
من یه بار زدم گوشیمو شکستم
تا یکسال روم نشد بگم گوشی میخوام
یه روز مادرم گفت بیا تا برات یه گوشی بگیرم
یه سری هم زدم دیوارکوب خونه مادر بزرگمو داغون کردم
هنوز که هنوزه جاش هست رو دیوار دستمم که نگم کلی طول کشید زخمش خوب بشه حالا دیگه خود دانید
(1400 دي 15، 14:12)New fighter نوشته است: [ -> ] (1400 دي 15، 14:00)بنت الهدا نوشته است: [ -> ]بعضی موقع ها کوبیدن مشت به دیوار ارومت میکنه
باید یاد بگیریم خشم رو کنترل کنیم
کسی کتابی راجب خشونت میشناسه؟ و یا راه های کنترلش
من دو روز بیکارم میخوام حسابی عقده این ۷ ماه بکوب درس خوندنمو تلافی کنم
میخواین تلافی کنید یا میخواید خشمتون را کنترل کنید؟
من یه بار زدم گوشیمو شکستم تا یکسال روم نشد بگم گوشی میخوام یه روز مادرم گفت بیا تا برات یه گوشی بگیرم
یه سری هم زدم دیوارکوب خونه مادر بزرگمو داغون کردم هنوز که هنوزه جاش هست رو دیوار دستمم که نگم کلی طول کشید زخمش خوب بشه حالا دیگه خود دانید
ولله هم دوس دارم تلافی کنم هم دوست دارم خشممو کنترل کنم
اخه زدن شکستنم پول میخواد بعدا باید خسارتو جبران کنی
اون دوره ها گذشت بزنی فرار کنی
یه سری زدم سره یه پسریو که ابجیمو اذیت میکرد شکستم خب تا پول ابمیوه و کمپوتشم دادم به پسره گفتم اخه می ارزیدی این همه پول خرجت کنن گفت خب تو سرمو شکستی
البته این برا خیلی دورا بود اون موقع بچه بودم ۱۵ سالم بود
جدیدنام زدم پارچ ابو شکستم اونم یه پارچ اب گرون خلاصه تا یه ماه پول تو جیبیمو قطع کردن تا تلافی پارچه دربیاد
خشم اصلا خوب نیست ولی گاها سکوتم ازارت میده نمیتونی خودتو نگه داری و دیگه میزنی به سیم اخر میگی جهنم یا میمیرم یا ثابت میکنم من کیم
دیدین بعضی موقع ها انگار همه غرور و عزت نفس و اعتناد به نفست داره میره زیر سوال با یه داااااد همه به خودشون میان
تلافی کلامی؟
اخه تلافی کلامی مخصوص کسیه که حرف میفهمه نه کسی که ببخشید خیلی وحشیه و فقط حمله میکنه یا بزرگتر از خودش رفتار میکنه
من به قدرت کلمات ایمان دارم ولی وقتی تو موقعیت قرار میگیری بخوای از کلمات استفاده کنی فقط کتک میخوری
(1400 دي 15، 15:07)بنت الهدا نوشته است: [ -> ]تلافی کلامی؟
اخه تلافی کلامی مخصوص کسیه که حرف میفهمه نه کسی که ببخشید خیلی وحشیه و فقط حمله میکنه یا بزرگتر از خودش رفتار میکنه
من به قدرت کلمات ایمان دارم ولی وقتی تو موقعیت قرار میگیری بخوای از کلمات استفاده کنی فقط کتک میخوری
نه لزوما کلامی
در کل تلافی کردن با کنترل خشم به نظرم دو تا چیز کاملا ضد هم هستن مثل دو لبه یه شمشیر
بله درسته
حالا کتاب راجب کنترل خشم میشناسید معرفی کنید
ممنون
ممنون از توصیتون
ولی من از سبک نوشتن کتابای داداش رضا خشم نمیاد بیش از اندازه خودمونیه و انگار پشتش هیچ تفکر و علمی نیست
(1400 دي 15، 19:12)بنت الهدا نوشته است: [ -> ]ممنون از توصیتون
ولی من از سبک نوشتن کتابای داداش رضا خشم نمیاد بیش از اندازه خودمونیه و انگار پشتش هیچ تفکر و علمی نیست
امتحانش بد نیس اگر بخوایت صوتیش هم هست، من از داداش رضا فقط دوتا کتابه راز کنترل شهوت رو خوندم
احساس میکنم هر سالی که میگذره اوضاعم از سال قبلش بدتر میشه و دلم سیاه تر
چقدر اوضاعت داغونه فرید یه فکری به حال خودت بکن
گاهی برای خنده دلم تنگ میشود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود
تقریبا همه چیز بی اهمیته
فقط یه چیزای کمی هستن که خیلی مهمن
سلام
دو تا سوال برام پیش اومد
یه جورایی مکالمه ای بین خودم و خودم بود
1. می خوای در آینده ازدواج کنی؟
اره خب
2. دوست داری بچه داشته باشی؟
اون هم اره
(پ.ن:هدفام رو دیگه نمیگم از این که چرا بچه می خوام داشته باشم یا ازدواج کنم)
بعدش یه سوال جالب ازم پرسیده شد که واقعا جوابی براش نداشتم.
3. آگه بچه ات درآینده بپرسه تو جوونی ات چی کار میکردی چی جواب میدی؟
واقعا تو فکر رفتم
چی جوابش رو بدم؟
بگم خوب گذروندم خب تابلوعه که دروغ میگم
راستش رو هم بگم یه مشکل دیگه
جدای از این اگه یه روزی یه جایی نه فقط بچه ی خودم اگه یه پسر بچه ی دیگه رو دیدم که داره کشیده میشه به این مسیر غلط آیا میتونم بهش بگم نکن؟!
چه طور بگم نکن وقتی خودم اینقدر این گناه رو انجام دادم
من که خودم خرما خوردم چطور یکی دیگه رو منع کنم
رفقا همه ی ما چه بخوایم چه نخوایم یه روزی مسوول میشیم
نسبت به بقیه
من که نمیخوام زندگی یکی دیگه رو هم داغون کنم
واقعا خودم رو نمی بخشم اگه زندگی کسی به خاطر رفتار های اشتباه من خراب بشه
کارای امروز مون نه تنها موثر در آینده خودمون هست بلکه زندگی خیلی ها رو تغییر خواهد داد
پ.ن : جای مناسب پیدا نکردم که پیامم رو بفرستم اگه به موضوع نامربوطه از مدیر میخوام که جای پیام رو تغییر بده
نمیدونم چرا همیشه حس میکنم کافی نیستم
به اندازه کافی خوب نیستم..به اندازه کافی تلاش نمیکنم..به اندازه کافی درس نمیخونم و...
برای همین هیچ وقت نمیتونم خودم رو تشویق کنم به خاطر کاری..چون هیچ وقت کافی نیست
جالبه همیشه تو مدرسه حتی اگه بهترین نمره رو هم میگرفتم خوشحال نبودم..یعنی اصلا برام مهم نبود..حس میکردم زیاد کار خاصی نکردم
کاش اینجوری بزرگ نمیشدم..انقدر کمالگرا نبودم..همیشه نظر دیگران ،اینکه کسی از کارم ایراد نگیره برام مهمتر از خودم بود
چه روزایی که تا نصف شب بیدار بودم و درس میخوندم تا نمرم خوب بشه یا تکلیفام رو کامل و دقیق انجام بدم(بدون خط خوردگی
)
و همههه این کارا به خاطر توقعات بقیه بود...اینکه هم ازم توقع خوب بودن داشتن
تو همه این سالا هیچ وقت فکر نکردم خودم چی میخوام...اینکه چرا باید انقدر خودمو به خاطر نظر بقیه..اینکه مامانم میخواد پز معدل منو به خالم بده اذیت کنم
انقدر بی توجه بودم به خودم،احساسات و افکارم که کارم به اینجا کشید
و الان تبدیل شدم به یه موجود بی انگیزه و خسته که هر روز صبح بلند میشه کتاباش رو برمیداره و مثل یه بچه خوب درسشو میخونه
و حق اعتراض نداره..
کسی که اگه یه روز خسته باشه و غر بزنه متهم میشه به بی اراده یا ضعیف بودن
شب گریه میکنه و صبح دوباره بلند میشه و یه روز تکراری و مزخرف رو شروع میکنه
و نمیدونه این داستان تا کی ادامه داره...