سلام...
شرمنده بچه ها...شرمنده آقا امیر حسین
اول خواستم این حرفمو همین جا تو تاپیک درددل های شما بنویسم ولی بعد که حتی فقط یه نگاهی به پست قشنگ آقا امیر حسین انداختم...
حیفم اومد بعد از پست ایشون این حرفا رو بزنم و دوست داشتم توجه به همین پست امیر حسین خان باشه بیشتر...خواستم برم تو تاپیک شبانه روزی حرفمو بنویسم ولی دیدم اونجا انقدر همه شادن و راجع به هدیه های جدیدشون و نشانای افتخار قشنگشون( که تبریک میگم به همشون
) حرف میزنن که حیفم اومد با این حرفا حتی یه ذره از اون جو شادیشون کم کنم...
این بود که مجبور شدم دوباره بیام اینجا...پس ببخشید امیر حسین خان
گرفتار شدم باز...دارم یواش یواش گرفتار میشم...باز دوباره می ترسم...ترس اومده سراغم...
دیشب البته خدا رو شکر ولی اصلا شب خوبی برام نبود... ببخشید میگم یعنی خودم دوست ندارم بگم...ولی دیگه راه دیگه ای فکر می کنم نیست که نرفته باشم برای ترک...
دوست ندارم بگم...دوست ندارم حتی حرف این چیزا رو بزنم ولی مجبورم و دلم الان داره می ترکه.
دیشب دوباره نمی دونم خواب بود یا بیداری احساسای بدی اومد سراغم و من تو همون خواب دوباره انگار از بس احساس بد زیادی می کردم! قشنگ یادمه اینکه تو خواب همون موقع یاد کانون افتادم ولی همون جا زود به این نتیجه رسیدم که خب فوقش دوباره از اول شروع می کنم و چیزی نیست که به خاطرش نگرانم... البته تو همون خوال هم می خواستم شرایطو همش جوزی کنم که این اتفاق نیوفته ولی فکر می کنم خودم خیلی زورم نمی رسید تا اینکه تو همون خواب نمی دونم چی شد که تو یه حال و هوای دیگه رفتم و اصلا از اون حال در اومدم...خلاصه اصلا نشکستم حتی توی رویایی هم که میدیدم این اتفاق نیوفتاد
ولی بچه ها دوباره آلارم شروع شده...
و من باز می ترسم که دوباره تو دامش بیوفتم...
به یاد حق باز می ترسه که نتونه اراده اش رو مسلط کنه و باز توی این دام نیوفته...
به یاد حقی که هدف و فکر و دلیل و هر چیزی که به خاطرش اسم به یاد حق رو برای نام کاربریش انتخاب کرد، اصلا هیچ کدوم این اتفاقایی که بعضا افتاد نبود...
حال و هوام بارونیه اما از شکلک گریه استفاده نمی کنم چون هم حس خودم الان دوستش نداره هم اینکه نمی خوام فضای غمگین بود رو القا کنم
حلالم کنین
(فکر نکنین می خوام برم...گفتم حلالم کنین چون حرفای غمگین زدم با وجود اینکه شکلکش رو نذاشتم
)
به یاد حق
سلام خدا!
بچه ها یه چیزی بگم؟
دوباره که پستم رو خوندم به عنوان کسی که میاد حرف هام رو می خونه به نظرم اصلا غمگین نیومد فقط یه کم شرح حال بود و ...
وای حال و هوای من که داشتم می نوشتمش این طوری نبود...به جاهاییش که اصلا معلوم نیست انفدر گریه هام گرفت که...
مرسی