(1391 ارديبهشت 9، 0:58)mehran9776 نوشته است: [ -> ]اصلا قبل از هر چيز اين چيزيه كه اون تو وجود ما گذاشته اما وسيله ارضاشو نداده
خدا به ما عقل داده ...بیشتر از این ...؟
منطق میگه اینکار اشتباه محضه ...
منطق میگه از انجام این کار 1 سود هم حاصل نمیشه که هزاران زیان هم به دنبال داره ...
منطق هم که از عقل میاد ...
پس چرا با خودمون رک نیستیم؟
من فکر کنم مشکل اینه که تو شرایط حساس عقلمونو که مثل چراغ میمونه خاموش میکنیم و چراغ خاموش میریم تو دل تاریکی ... تاریکی و بیچراغی هم که میدونیم چی به دنبال داره ...
(1391 ارديبهشت 9، 11:24)ana نوشته است: [ -> ]سلام عمو سعید
حرفهاتون به نظر آشناست
انگار سالها قبل،قبل از اینکه به دنیا بیام یکی توی گوشم آروم زمزمه کرده.
حرفهاتون زیباست ولی گاهی عملی نیست.
من بلد نیستم وقتی غم همهء قلبمو پر کرده بخندم .
من بلد نیستم "اراده کنم و انجام بدم" ، واقعا اراده کردن به همین سادگیه که بیان میکنیم؟ کدوم حلقه توی زندگی من گمشده که نمیتونم این راه حل رو درک کنم؟
امروز غمگین بودم و میخواستم بیام کانون بپرسم " هل من ناصر ینصرنی"
دیدم شرم داره حرف اون انسان بزرگ رو ،من ، و برای مشکلات کوچیکم بزنم .ولی چه کار کنم ؟ برای انسانی مثل من مشکلات کوچیک دنیا خیلی بزرگه.
اگه بخوام شعار بدم خودم خوب بلدم جواب خودمو بدم. مثلا : باید انسان بزرگی بشم تا مشکلاتم کوجیک بشه.باید اراده کرد و عمل کرد.نباید نا امید شد خدا مهربونه ،داره نگاهت میکنه و هزار تا حرف امیدوار کننده و درست و نادرست دیگه.
وقتی من بدم ،وقتی من بی اراده ام،وقتی من راههامو اشتباه میرم چی؟
خدا مهربونه ولی از آدم بی عار هم بیزاره.
خدا مهربونه ولی قهر خدا هم وحشتناکه.
خدا میبینه و من باز هم باز هم باز هم میدونم خدا داره میبینه ولی نادرست عمل میکنم.
حالا کسی هست راهنماییم کنه؟
چه کار کنم اراده ام قوی بشه.فقط روزه رو فاکتور بگیرید لطفا چون مامانم راضی نمیشن.
کی راه عملی بلده .
کسی هههههههههههههههههههههههههههههههههههههست؟
امان از قلب غمگینم.
من خسته ام .
از دست خودم آسیب دیدم.شاید از پس مردم بر بیام.،از دست خودم به کی پناه ببرم؟
کاش روزی بیاد که بتونم بگم:
معشوقه بسامان شد،تا باد چنین بادا.................کفرش همه ایمان شد،تا باد چنین بادا
ملکی که پریشان شد،از شومی شیطان شد.......................باز آن سلیمان شد،تا باد چنین بادا
حرفام از عمق وجودم بود ...
آنا خانوم عزیز من خیلی خطا رفتم .. خیلی راه کج رفتم ...
میتونم بگم من هفت خط شکست تو زندگیم ...
هیچ کدوم از حال اون یکی اینجا باخبر نیست ... نمیدونیم کی غمش بیشتره کی کمتر ...
یه سری درد و دل اینجا مینویسیم ولی هر چیزیو مگه میشه نوشت؟
اما میدونیم که اومدیم اینجا که به هم کمک کنیم ...ولو با شعار به قول شما غیر عملی ...
مهم همدیگرو دوست داشتنه ... مهم برای هم مهم بودنه ....
ولی با تمام این اوصاف من بازم میگم (یا شعار میدم
) که شاد بودن رمز موفقیت تو زندگیه ... مطمئنم