(1400 آذر 24، 18:32)karma نوشته است: [ -> ].
.
.
. ... راه میرم
من همیشه راه میرم.. هر مشکلی پیش بیاد.. هر چیزی ذهنم رو مشغول کنه راه میرم.. خیلی زیاد راه میرم
کدومتون میفهمه توی یه اتاق کوچولو 3 کیلومتر پیاده روی کردن چه حسی داره؟
ولی نه..این بار جواب نمیده
باید بدوم
هدفون رو میزارم توگوشم یه آهنگ مزخرف و بیس دار پلی میکنم و صداش رو اونقدر بالا می برم که دیگه صدا های تو سرم رو نشنوم..
و میدوم
پ. ن: تو ویرایش نصف شد پستم : )
من میفهمم...
کاش همش سه کیلومتر باشه...
ولی الان دیگه از درد نیست
از عشقه
الان اسمشو میزارم پیاده روی ((:
با اینکه اولش اسمش این نبود و هنوز هم هدف پیاده روی نیست (:
همه ما ادما یه دردی رو با خودمون حمل میکنیم
زمانی میتونی دردت رو فراموش کنی ک برای درد بزرگتری سوگوار باشی
درد بزرگتر رو پیدا کنین..
ما تو خونه هامون سر به بیابون میزاریم...
فقط مهمه چی ما رو به حرکت میاندازه
وصلش کن به خدا تا جنس غمت عوض بشه
...
تنها راهی ک نجاتمون میده، وصلش کنین به خدا تا راهتونو پیدا کنین...
حداقل امتحانش کن ...
هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد
گلرخانش دیده نرگسدان کنند
ای جوان سروقد گویی ببر
پیش از آن کز قامتت چوگان کنند
به کل زندگیم که نگاه میکنم جز پشیمونی هیچی نیست
به آینده مینگرم جز ناامیدی چیزی نیست
اصلا نمیدونم حتی اگه الانم وقت مرگم باشه. با چه رویی قراره بمیرم؟
خدایا امیدی داری به آینده؟ چرا همیشه امیدواری. در من چی دیدی که منو آفریدی.
کاش دیگه باعث ناراحتیت نشم.
بهترین خدای دنیا. دعا میکنم بشم بهترین بنده دنیا برات.
گفتی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را
کاش بنده خوبی بشم
اینم جالبه پناهیان.
سلام
روزتون بخیر
پست های مربوط به صحبت های آقای مرد مجاهد و خانم بنت الهدا در مورد قرآن به تاپیک مشاوره منتقل شدند . از
اینجا میتونید ادامه ی بحث رو پیگیری کنید.
برگذرم ز نُه فلک گر گذری به کوی من
پای نهم بر آسمان، گر به سرم امان دهی (:
جز تو هیچکسو ندارم ، میدونستی؟!
اگه تو دستمو نگیری هیچی نیستم ، هیچی نمیشم
اگه استرس پاره شدن طناب ارتباطم رو دارم ، بدی از منه که این ارتباط به مویی وصله
ولی تو که خوب ترینی میشه بازم جسارتامو پای نادونیم بذاری و دستمو محکم نگهداری!؟
من بیتو تنهاترینم محبوب ترینم!
خیلی تنهااا!
تزویر سکه ای دوروست که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است
میدونی هیچ موقع عاشق ادمای کمبود دار نشین حتی اگر مادرتون باشه چون شمارو مجبور میکنن به خاطر کمبوداشون پایین تر از ارزش خودت باشی و با هر کسی هم رفتار بشی که اصلا لایق تو نیست به راحتی ادمهایی رو که شمارو نمیپسندن از نوع فکرتون ریخختتون ایراد میگیرن بگذرین و رهاشون کنیین هدف از اومدن تو راضی نگه داشتن بقیه نیست هدف زندگی کردنه توعه
سلام بر دوستان عزیز.
راستش باید بگم که اصلا ما انسان ها چرا باید رو به خودارضایی بیاوریم.
حقیقتا انسان نیاز هایی دارد از جمله عاطفی فکری و ذهنی و حتی خوابیدن و آشامیدن و همچنین نیاز جنسی
خب میشه گفت تمامی این نیاز های انسان بسیار مهم است و هیچ کدام کم ارزش نیستند.
بعضی وقت ها ما انسان ها در برابر هر یک از این نیاز ها یا افراط میکنیم و یا تفریط...
مثلا اگر در نیاز خوابیدن افراط و زیاده روی کنیم سیستم بدن کسل میشود و احتمال سکته قلبی وجود دارد و برعکس اگر تفریط کنیم و کمبود خواب داشته باشیم به تمامی نقاط بدن آسیب میرسد و چشم ها و سر همیشه درد میگیرد........
پس تمامی این نیاز ها مهم هست حال نیاز جنسی نیز به همینگونه است افراط و تفریط در نیازهای جنسی هم میتواند خطرات جبران ناپذیری به همراه داشته باشد
در بعضی وقت ها ما انسان ها در این نیاز دچار تردید و مشکل میشویم و خواه ناخواه راهی را در پیش میگیریم که به مرور زمان باعث فروپاشی و دگرگونی سیستم آرامش و بدن ما میشود این تردید به مسائلی همچون خودارضایی روی می آورد و کم کم باعث کمبود آرامش.اعصاب ناآرام.استرس.نگرانی و..........میشود.
پس باید حواسمان باشد که از یه جایی باید جلوی این تردید را بگیریم و در مسیر صحیح استفاده از این امیال قرار گیریم.
امیدوارم همه عزیزان در مسیر درست و بهبود زندگی قرار گیرند.
یاعلی مدد
Reza4030
صدای قدم های یلدا هرشب از پشت پنجره ی اتاقم بلند تر میشه . .
دیگه کم کم پاییز هم داره میره و به قول جمشید مهر آبان و وای از آذر . . . . .
26 آذر ماه هزار و چهارصد
تا حالا تو این تاپیک نبودم امشب دلم گرفته، امروز شرمنده شدم، ما نمیدونم در حقیقت داریم چیکار می کنیم...، ناراحتم ولی وعده وعیدی نمیدم حرفی نمیزنم و راهی جز عمل کردن ندارم، التماس دعا بنده های خوبه خدا
شبتون بخیر
پارسال تمام زمستون بابا گلابی زمستونی می گرفت و ما خشک می کردیم. خوردن یک گلابی خشک شده کار یک دقیقه بود و خشک کردنش یک روزه. اما ما یک سال کل زمستون سعی کردیم فقط خشک کنیم و نخوریم.
و امروز
گلابی خشک های انگیزه ای این دو سال من، در عرض دو ماه ته کشید. حالا نمیدونم برای وی باید علوم اجتماعی رو ادامه بدم. دارم هی چپ و راست می زنم و اولویت هامو دیگه نمیتونم تشخیص بدم.
اشکم چند تا قطره ای جاری میشه.
یادم میفته چه مدت طولانی ایه که امیدم رو از دست ندادم و مقابل شکست خوردن و بالا آوردن پرچم سفید مقاومت کردم.
قطعاً این چند هفته تلخ بود اما این راهیه که بلاخره یک روز باید می رفتم.
البته جاده تنهایی خونی که دو سال زندگی رو از اون لاین رفتم این چاله چوله ها رو نداشت. چاله چوله هاش دردناک بود اما از جنس خودم بود. می فهمیدم چیکار باید بکنم اما مقاومت می کردم.
امروز اما نمیدونم باید چیکار کنم.
احساس می کنم به مدتی خلأ نیاز دارم تا برگه خشکه درست کنم.
همش بهمون گفتن بزرگ شو بعد بزرگ شو بعد چقد خوب قولمون زدن غالفل از اینکه وقتی بزرگ بشی همه چی فرق کرده و دیگ خواسته های قبلیتو نداری و تبدیل میشه به حسرتتتتتت و ترو اونجوری که میخواستن تربیتت کردن قبل از اینکه به خودت بیای اجراتو چیدن رفت بالا حالا تو موندیو یه شخصیت با کلی اما و چراااااا و کلی اعتقادات مزخرف که باهاش آجرای شخصیتو چیدن رفته بالا و تو اصلا نمیشناسیش خیلی بده با یه نفر که خودت نساختیش و نمیشناسیش بلند شی بخوابی زندگی کنی ثانیه هاتو باهاش سپری کنی و نفهمی هر بار هر کوجا چی میخواد