کانون

نسخه‌ی کامل: درد دل های شما
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
من اومدم خودم درد دل‌ کنم چشمم به پست ((دیگه تموم)) جان که افتاد دیگه گفتم پست نکنم

((دیگه تموم)) جان:
تو باید با پدر و مادرت حرف بزنی‌

اونا حتما می‌فهمن چون فقط خوشی تو رو میخوانKhansariha (18)

اونا دارن به نظر خودشون به تو خوبی‌ می‌کنن و میخوان تورو بفرستن خونهٔ بخت

تو باید براشون توضیح بعدی که دوستیشون مثل دوستی خاله خرسس و تو زیرش رنج خواهی‌ بردcheshmak

اگه براشون دلیلای خوب بیاری حتما متوجه میشنSmiley-face-thumb

راستی‌ تو از خواستگار‌ها خوشت نمیاد یا قصد ازدواج نداری؟؟؟؟؟؟؟

اگه آره پس باید به پدر و مادرت بگی‌ که قصد ازدواج داری ولی‌ منتظری که آدم درست داره خونتونو بزنه

باید یادت باشه که تو ۲۳ سالته

من فکر می‌کنم که پدر و مادرت باید تا حدودی درک کنن که با این سنّ میتونی‌ در مورد زدگی خودت تصمیم بگیری



در مورد خودکشی‌ باید بگم که خودکشی‌ جرات نمیخواد حماقت می‌خواد

هیچوقت تحت هیچ شرایطی به این فکر نکن

برات دعا میکنم
ديگه تمومه عزيزم فقط اينو ميتونم بگم كه راه حل شدن مشكلات فرار كردن از اونا نيست
بلكه تو بايد سعي كني كه بر طرفش كني.....

بهت حق ميدم كه اعصابت بهم ريخته و عصباني شدي ولي اخرش كه چي تو بايد با پدر و مادرت روبرو بشي و سعي كني هر طور كه شده قانعشون كني و بگي اگه الان من ازدواج كنم و خوشبخت نشم و به خواسته هام و انتظاراتي كه دارم نرسم
بدونين بدون شك موفق نخواهم بود و حتي ممكنه چند سال ديگه بگين كاش اونروز به حرفم گوش ميدادين.....

عزيزم هيچي تو زندگي ادما اجباري نيست ..... چه برسه به امر مهم ازدواج كه فقط خودت نقش اصلي رو داري...
اميدوارم كه مشكلت حـــــــــل بشه و خوشبخت بشي..
پـــــــــس وايسا محكم بـــــاش و با منطقت همه چيو درست كن......

خوووووووووود كشـــــــي (فقط ميگم مــــــــــــــمــنوع 4fvfcjaSmiley-face-cool-2)
یک مقدار توضیح بده الآن در حال انجام چه کاری هستی ؟ درس میخونی ؟ کار میکنی ؟ از نظر من اگر مشغول تحصیل هستی همون تحصیل رو ادامه بده و به هیچ وجه به فکر ازدواج اونم با این سبک نباش . منظورم همینه که شما بشینی توی خونه منتظر باشی هر روز یه نفر بیاد خاستگاریت. شما قطعاً اگر قصد ازواج داشته باشی و در محیط تحصیلی یا کاری قرار بگیری میتونی گزینه مورد نظرت رو انتخاب کنی. ضمناً یادت باشه اگر پدر و مادرت همچین رفتاری باهات دارن مقصرش خودتی . چون منطقی برخورد نمیکنی . حالا هرچی بیشتر لج بازی کنی کمتر درک میشی.
بچه ها برا مامان منم دعا كنيد اصن حالشون خوب نيست!!!Tears
سرطان داره.از خانم فاطمه زهرا ميخوام شفاش بده
شمام براش دعا كنيد راستش خيلي پر انرژيم اما وقتي مامانمو ميبينم داغون ميشم.
ديگه تموم عزيز برات دعا ميكنم البته اگه ب دعاي گربه سياه...cheshmak
امّن یجیب مظطر اذا دعاه و یکشف السوء
برای سلامتی مامان مسافر کوچولو ...

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم !!
مسافر کوچولو واقعان ناراحت شدم امیدوارم که خدا خودش نظری بندازه که همه چی به اراده ی اون انجام میشه
خدا خودش همه مريضا را شفا بده
اين دو شبا دعا كنيد براي شفاي مادر مسافر كوچولو
.............................................................................................................

تا حالا شده يه فكر عين خوره تو مغزت انقدر جولون بده كه ازش خسته شي اما پسش بر نياي كه بيرونش كني؟؟؟
من 3روزه پاكم اما فكر اعصابما داغون كرده از هر راهي ميرم بيرون برو نيست اذيتم ميكنه دلم ميخواد داد بزنم چكار كنم ؟1313131313
(1390 ارديبهشت 13، 20:09)((دیگه تمومه)) نوشته است: [ -> ]یکی به من بگه چه خاکی تو سرم بریزم
میخوان به زور شوهرم بدن...من حق ندارم فرار کنم؟
هفته ی پیش یکیو راه دادن پسره ی عوضی عین هیزا نشسته بود نگام میکرد فقط
حالا باز این هفته یکی دیگه
ریختن روسرم میگن نه نگو
از اسمو فامیلش متنفرم...از شغلش از بیسوادیش
دو هفتس تحت فشارم تمام وجودم پره اضطرابه...
دلم میخواد بمیرم دیگه..شبا کابوس روزا گریه و ناراحتی
مگه 23 سال زیاده؟؟
مگه عیبی داره آدم تو خونه بمونه شوهر نکنه؟
اگه جرات داشتم خودکشی میکردم

من بر خلاف دوستان از یک زاویه دیگه به این قضیه نگاه کنم ،اجازه هست

آخه پسره بدبخت اومده خواستگاری ، و اینجا نگاه هر چقدر هم هیزی باشه گناه نداره :s:Kool
خوب خوشت نمی یاد این سری اومدن به خود پسره بگو ،اون نخواهد هیچکی نمی تونه هیچ کاری بکنه


مسافر کوچولو انشالله که مامانتون هم شفا پیدا کنه،بحق علی ع و عشق علی و فاطمه الزهرا ع
(1390 ارديبهشت 14، 14:11)sin نوشته است: [ -> ]یک مقدار توضیح بده الآن در حال انجام چه کاری هستی ؟ درس میخونی ؟ کار میکنی ؟ از نظر من اگر مشغول تحصیل هستی همون تحصیل رو ادامه بده و به هیچ وجه به فکر ازدواج اونم با این سبک نباش . منظورم همینه که شما بشینی توی خونه منتظر باشی هر روز یه نفر بیاد خاستگاریت. شما قطعاً اگر قصد ازواج داشته باشی و در محیط تحصیلی یا کاری قرار بگیری میتونی گزینه مورد نظرت رو انتخاب کنی. ضمناً یادت باشه اگر پدر و مادرت همچین رفتاری باهات دارن مقصرش خودتی . چون منطقی برخورد نمیکنی . حالا هرچی بیشتر لج بازی کنی کمتر درک میشی.

من سال دیگه فارغ تحصیل میشم..قصد ادامه تحصیل ندارم ولی میخوام برم سرکار
چون خدایی با تو خونه نشستن خواستگار خوب نصیب آدم نمیشه
(1390 ارديبهشت 15، 21:52)mohsen2 نوشته است: [ -> ]
(1390 ارديبهشت 13، 20:09)((دیگه تمومه)) نوشته است: [ -> ]یکی به من بگه چه خاکی تو سرم بریزم
میخوان به زور شوهرم بدن...من حق ندارم فرار کنم؟
هفته ی پیش یکیو راه دادن پسره ی عوضی عین هیزا نشسته بود نگام میکرد فقط
حالا باز این هفته یکی دیگه
ریختن روسرم میگن نه نگو
از اسمو فامیلش متنفرم...از شغلش از بیسوادیش
دو هفتس تحت فشارم تمام وجودم پره اضطرابه...
دلم میخواد بمیرم دیگه..شبا کابوس روزا گریه و ناراحتی
مگه 23 سال زیاده؟؟
مگه عیبی داره آدم تو خونه بمونه شوهر نکنه؟
اگه جرات داشتم خودکشی میکردم

من بر خلاف دوستان از یک زاویه دیگه به این قضیه نگاه کنم ،اجازه هست

آخه پسره بدبخت اومده خواستگاری ، و اینجا نگاه هر چقدر هم هیزی باشه گناه نداره :s:Kool
خوب خوشت نمی یاد این سری اومدن به خود پسره بگو ،اون نخواهد هیچکی نمی تونه هیچ کاری بکنه


مسافر کوچولو انشالله که مامانتون هم شفا پیدا کنه،بحق علی ع و عشق علی و فاطمه الزهرا ع

واااااااا خوب میخواد نگاه کنه بکنه ولی مثل آدم...نه اینکه چشم برنداره و اینقدر آدمو معذب کنه..اونا که رفتنو تموم شد
امشب یکی دیگه اومده بود که نپسندیدم
(1390 ارديبهشت 14، 1:24)eshtiagh نوشته است: [ -> ]من اومدم خودم درد دل‌ کنم چشمم به پست ((دیگه تموم)) جان که افتاد دیگه گفتم پست نکنم

((دیگه تموم)) جان:
تو باید با پدر و مادرت حرف بزنی‌

اونا حتما می‌فهمن چون فقط خوشی تو رو میخوانKhansariha (18)

اونا دارن به نظر خودشون به تو خوبی‌ می‌کنن و میخوان تورو بفرستن خونهٔ بخت

تو باید براشون توضیح بعدی که دوستیشون مثل دوستی خاله خرسس و تو زیرش رنج خواهی‌ بردcheshmak

اگه براشون دلیلای خوب بیاری حتما متوجه میشنSmiley-face-thumb

راستی‌ تو از خواستگار‌ها خوشت نمیاد یا قصد ازدواج نداری؟؟؟؟؟؟؟

اگه آره پس باید به پدر و مادرت بگی‌ که قصد ازدواج داری ولی‌ منتظری که آدم درست داره خونتونو بزنه

باید یادت باشه که تو ۲۳ سالته

من فکر می‌کنم که پدر و مادرت باید تا حدودی درک کنن که با این سنّ میتونی‌ در مورد زدگی خودت تصمیم بگیری



در مورد خودکشی‌ باید بگم که خودکشی‌ جرات نمیخواد حماقت می‌خواد

هیچوقت تحت هیچ شرایطی به این فکر نکن

برات دعا میکنم

امشب دیگه مامانم اینا فهمیدن فرق آدم باسوادو با بی سواد
پسره اصلا بلد نبود حرف بزنه...گرچه خیلی خوب بود ولی هم تیپ من نبود...
مامانم گفت دیگه به حرفت گوش میدمو کسیو بی اجازت راه نمیدم
ولی من مطمئنم اون چیزی که من میخوام واسه من نمیاد و مجرد میمونم
اصلا دیگه حالم از ازدواج به هم میخوره
خدایی دیگم نیاز چندانی ندارم
مرسی از همگی317

مسافرکوچولو ایشالا مامانت زود زود خوب میشه
(1390 ارديبهشت 16، 0:03)((دیگه تمومه)) نوشته است: [ -> ]ولی من مطمئنم اون چیزی که من میخوام واسه من نمیاد و مجرد میمونم
اصلا دیگه حالم از ازدواج به هم میخوره
خدایی دیگم نیاز چندانی ندارم
مرسی از همگی317
ديگه تمومه خانوم اين كه غصه نداره
تو اول اينكه بايد خداروشكر كني كه خاستگار واست
من خودم خيلي از دخترا ميشناسم با اينكه خيلي دختر خوبين
اما حالا 28 سالشه و خاستگار نداره كارش بجاي رسيده كه بمن ميگه واسم برو دنبال پسر خوب
البته نا گفته نمونه كه اگه ميبيني كه اين خانوم اينقدر بامن راحتن چون از بستگان تشريف دارن و از بچگي باهم بزرگ شديم
.
.
.
من كه خودم اصلا به ازدواج فكر نميكنم
معقتقدم موقع كه شد خدا اوني كه مناسب منه واسم ميفرسته
ميدونم الان ميگي تو پسري خيالت راحته
نه. پسر و دختر نداره
شما هم اگه دختر نجيب و خانومي باشي كه ميدونم هستي
چون از خاستگاراي زيادت خانوميت مشخصه كه ميخان از چنگ مامان بابات در بيارنت
موقعش كه شد اوني كه مناسبته مياد خاستگاريت
اين خط Smiley-face-cool-2 اينم نشون:s:
فقط توكل به خدا داشته باش
.
.
.
.
اينم بگم اگه ميبيني پسري تقريبا با تحصيلات نسبتا خوب
ظاهرشم از نظرت تقريبا خوبه و كار داره رد نكن
شايد اين همون باشه كه گفتم
میبینی 28 شده دیگه خواستگار نداره!!
من 25 بزنم بالا کارم تمومه
ولی مهم نیست
دنیا دو روزه
خدا بهم قول داده اگه دختر خوبی باشم خودش بگیرتم:ی
سلام به همه ی دوستای عزیزم.مخصوصا "دیگه تمومه جان"
قبل هر چیز برات آرزوی خوشیختی دارم، این چیزایی ام که می نویسم به نظرم بهتره خوب بهش فکر کنی، شاید به دردت خورد. دوسست دارم.
دوست خوبم اول در مورد پدرو مادرها یه توضیحی بدم: همه ی پدرومادرا بلااستثنا دوستدار بچه هاشونن و صلاح و خیر و خوبی اونارو می خوان، حالا چون معیارا متفاوته، قطعا رفتاراشونم متفاوته. یکی فکر می کنه خوشبختی دخترش تو اینه که با یه پسر اروم و سر به زیر ازدواج کنه یا مثلا با کسی که صاف و ساده است یا مثلا پول و پله ای داره. بعضی از پدرومادرا سواد براشون مهمه، بعضیا خونواده ی طرف و خلاصه از خیرخواهی پدرومادرت مطمئن باش.منم تاحدودی مشکل تو رو دارم اما اینطور برخورد می کنم: قبلا بیشتر با مامانم حرف می زدم ولی الان با بابام هم رودربایستی ندارم. شرایطم رو خیلی قشنگ براشون توضیح می دم و بعد چند تا مثال واضح و زنده از فامیل میارم از اونا که به دلیل غلط بودن معیار ازدواجشون تو زندگی شکست خوردن و هم خودشون و هم بچه هاشونو بدبخت کردن. اینو خوب بهشون توضیح می دم که من اگر خوشبخت نشم-با ازدواج نکردنم که بدبخت نمی شم-ولی اگه ازدواج کنم اما طرف بد از آب دربیاد یا نه من مورد مناسبی براش نباشم،اون موقع یه خونواده بدبخت می شده. از تفاوت فکرمون و سلیقه مون و اخلاقمون و... براشون توضیح می دم.با این وجود وقتی حرفم تموم شد معمولا مامانم قبول می کنن اما بابام، نه. اون موقع دستشو می بوسم و بقیه ی کار رو می سپارم دست مادرم.خلاصه جوری با مامان بابام رفتار می کنم که بفهمن که این حق منه که در مورد زندگیم تصمیم بگیرم و این ازدواج نکردنم به دلیل زیاده خواهی و ... نیست. خیلی وقتا(البته بعضی وقتا) طرف رو به دلیل اینکه در سطح بالاتری از من بوده رد کردم-شاید عجیب باشه اما واقعیت داره- در کل معیارازدواج هر کس با بقیه تا حدودی متفاوته. خوبی ها هم درجه درجه هستند و هم انواع دارند.باید سعی کنی که به نوعی توازن برقرار کنی.
دوست خوبم. آقا محسن راست میگه، وقتی طرف اومده خواستگاری باید این اجازه رو داشته باشه که تا می تونه نگات کنه!قضیه یه عمر زندگیه.تازه خودت باید این شرایط رو فراهم کنی براش. اگه دوستش نداری و با معیارات نمی خونه در هر صورت باید باهاش درست برخورد بشه.این جور مواقع به قول یکی از دوستان می تونی به خود طرف بگی که برای هم مناسب نیستید.به همین راحتی.اما ببین که تو زندگی چی می خوای؟ واقعا فکر کن و ببین از اون چیزایی که انتظار داری کدوماشون ضروری اند و کدوما نیستند و بعدا در خلال زندگی مشترک هم می تونند به دست بیان؟ قطعا دو نفر که تو یه محیط مشابه بزرگ شده باشن و مدتی بوده باشن(مثلا دانشگاه) مشترکاتشون و تفاهماتشون بیشتر از دو نفری هست که محیط های متفاوتی رو تجربه کردن، اما به نظر من مهمتر از سواد و تحصیلات چیزای خیلی مهمتری هستند! البته همه چیز به خودت بستگی داره. در نهایت سعی کن که با کسی ازدواج کنی که در موارد جزئی و کلی بیترین شباهت رو به تو داشته باشه. اینم بدونیم که زوج یعنی مکمل و زن و مرد فقط از نظر جنسی نیست که مکمل هم اند و حتی در قران دستور داده شده که بیوه زن ها و بیوه مردا رو که خیلی هم پیر شدن اگه شرایط فراهمه به عقد همدیگه دربیارید و این نشون می ده که در مورد پیرزن و پیرمردکه میل جنسی مطرح نیست، ازدواج خیلی از نیازهای روحیشون رو برآورد می کنه. اینو به این خاطر گفتم که اگر مثلا فردی پیداشد که 70 درصد یا بیشتر معیارای تو رو داشت، قطعا خیری که در ازدواج هست در تجرد نیست.یه چیز دیگه که به ذهنم رسید بگم اینه که گرچه برای زن محدودیتی نیست که در بیرون ازو خونه کار کنه و حتی در بعضی موارد-مثلا معلمی و پرستاری و رشته های پزشکی و پیراپزشکی و امثال اینها که نیاز به تحمل و صبر بالا و مهر و محبت زیاد هست-وظیفه ی اصلی باید بر عهده ی زن ها باشه، اما در کل فطرت زن یه جوریه که با مدیریت خاص خونواده بیشتر سازگاره. مرد مدیریت عام خونواده و زن هم مدیریت خاص که مهمترین موردش می شه تربیت انسان! اینو به این خاطر گفتم که کار کردن برای ما زنا خیلی لازم و ضروری نیست البته اگر بقیه ی شرایطمون فراهم باشه.
در مورد اینکه زدی از خونه بیرون، هیچی بهت نمیگم. این جور مواقع اگر تحمل داری همون خونه بمون و مثلا اگر تونسنتی نمازی بخون و با خدا درد دل کن وگرنه کاغذو قلمی بردار و با قلم با خدا درد دل کن. دغدغه هات رو بنویس و خودتو سبک کن. بعد هم زود برو باهاشون آشتی کن.که بفهمن دخترشون اونقدر فهمیده و عاقل هست که بتونه برای خودش تصمیم بگیره.اگرم نتونستی خونه بمونی پاشو برو خونه ی یکی از فامیل که دختر هم سن و سال تو رو دارند یا کسی هست که باهاش صمیمی باشی-البته سعی کن عادی بری و با قهر از خونه نزنی بیرون حتی ازشون اجازه بگیر-که نشون بدی منشا تصمیم گیریت عقله نه احساسات.
در مورد خودکشی هم خنده م می گیره،به قول اشتیاق خدارو شکر که اینقدر حماقت نداری که این کارو نکنی.حیف نیست آدم عمری رو که می تونه باهاش خوشبختی این دنیا و قیامت خودشو تضمین کنه-و حتی گاهی مال بقیه رو هم- نابود کنه؟
ببخش دوست گلم که طولانی شد،سرت درد اومد اما کاش با دقت خونده باشی و به دردت بخوره. بازم دوسست دارم.ان شاالله هم تو و هم بقیه ی دوستان-چه دختر چه پسر-و اصلا همه ی مردم دنیا خوشبخت بشن.خودمم! مواظب خودت باش
سلام به دوستای گلم.مخصوصا مسافر کوچولوی عزیز که هنوز وقت نکردم-یا عرضه نداشتم-بهش خوشامد بگم.
دوست خوبم امیدوارم که پرانرژی تر از همیشه ادامه بدی.پستی که زده بودی رو خوندم. امیدوارم عاقبتشون به خیر بشه و خدای مهربون- که تنها اوست که درمانده ای رو که با تمام نگرانی دعا می کنه رو مستجاب می کنه و بدی ها رو برطرف می کنه-شفاشون بده وهم ما و ایشون تو اون دنیا بهشت نصیبمون بشه- هرچند تو این دنیا هم با داشتن دختر گلی مثل تو تو بهشته- دوست خوبم از اینکه پر انرژی هستی خیلی خوشحالم.اما یک نکته رو که به نظرم رسید شاید به دردت بخوره عرض کنم:
مسافر کوچولوی عزیز، مگر نه اینکه همه مون مسافریم، و داریم توشه و زادمون رو برا اون دنیا آماده می کنیم؟ مگر نه این است که " الدنیا سجن المومن" یعنی دنیا زندان مومن است. می دونی منشاء این نگرانیت برای مامانت چیه؟ چرا وقتی که می بینیش انرژیتو از دست می دی؟ می دونم که پدرو مادر و مخصوصا مادر بهترین دارایی انسان تو این دنیاست و انسان هر قدر هم تلاش کنه نمی تونه کمترین زحمت اونارو جبران کنه. می دونم وقتی یکی از عزیزامون قراره بره مسافرت دلمون براش تنگ می شه. اما مسافرت به آخرت چی؟ آیا لازمه که در اون موردم نگران باشیم؟ مگر اون دنیا نیست که حیات واقعی در اونجاست؟ مگر اونجا دارالقرار نیست؟ مگر اونجا دار السلام نیست؟ مگر مقصدمون اونجا نیست، ان شاالله؟ پس نگرانی چرا؟
قدیما که یکی از نزدیکامون فوت می شد و به فکر فرو می رفتم، از اینکه منم یه روز پدرومادرم رو از دست می دم، دیمونه می شدم، دنیا برام جهنم می شد. این بود که بزرگترین آرزوم این بود که قبل از اونا از دنیا برم. اما بعد که فکر کردم و شناختم نسبت به مرگ و دنیا وبهشت و خداجون و ... به کلی فرق کرد، حالا دیگه کمترین نگرانی رو ندارم که پدرو مادرم بمین. چون می دونم شکر خدا تا اونجا که من بدونم آدمای خوب و زحمت کشی بودن، صالح و صاف و صادق بودن تو زندگی، اینقدر رنج و سختی کشیدن که نمیشه تصورش رو هم کرد.خوب اینا قطعا می رن بهشت.درسته دلم براشون تنگ می شه. اما الان بزرگترین نگرانیم اینه که نتونستم اونطور که باید در خدمتشون باشم. نگرانیم اینه که گاهی بی خود اذیتشون کردم و فقط می خوام اینو جبران کنم.
اولا که زندگی و مرگ فقط در دست خداست و چه معلوم که الانشم من قبل از پدرو مادرم نمیرم؟هیچ تضمینی نیست که همین الان که اینو می نویسم زنده بمونم که تمومش کنم،هیچ تضمینی.
پس اگر من جای تو باشم تا جایی که می تونم به مامانم و بابام خدمت می کنم و سعی می کنم به تمام معنا در خدمتشون باشم. هر روز براشون دعا می کنم.
دعا می کنم که خدای مهربون به بزرگی و مرحمت خودشون شفاشون بده-آمین-کمترین نگرانی نخواهم داشت از اینکه مبادا حالشون بد تر بشه یا خدای ناکرده فوت بشن.چرا ما باید از این نگران باشیم که مامان بابا هامون برن بهشت. به نظرتون رنجی که تو این دنیا کشیدن کافی نیست؟ چرا باید اونقدر خودخواه باشیم که به خاطر اینکه دلتنگشون نشیم حاضر باشیم که بیشتر تو این دنیا بمونن و رنج بکشن؟
براشون دعا کن و وظایفتو نسبت بهشون خوب انجام بده، ما هم دعا می کنیم،همه چی در دست خداست و فقط اونه که با علم به همه ی جزئیات و زوایای پنهان وجود تصمیم می گیره که اتفاقی بیافته.
برعکس من اگر جای تو بودم پر انرژی تر از همیشه ادامه می دادم.سعی می کردم با روحیه ی خوب خودم به مامانم هم روحیه بدم.مگر نه اینکه همه مون مسافریم؟ تو حتی اسم کانونیت هم مسافر کوچولوئه! اگر من جای تو بودم ح.ب قدر لحظات زندگیمو می دونستم.
حتما شنیدی که " هر که درین بزم مقرب تر است****جام بلا بیشترش می دهند* خوب شاید همین مریضی مامانتون نشونه ی نزدیکی ایشون به خدا باشه و نشانه برای شما که قدر خودتون رو بدونید.
می دونم که حرفام خیلی صریح و تلخ بودن، اما اگر خوب بهشون فکر کنی شیرین می شن.دوست عزیزم امیدت به خدا باشه و وفقط مسئولیتتو خوب انجام بده و بقیه شو بسپار به خدا.
یه چیز دیگه هم یادم رفت، اینکه کاری نکن مامانت فکر کنه داری بهش ترحم می کنی.با تمام وجود دوستش داشته باش و در خدمتش باش اما نه با ترحم و دلسوزی.خیلی طبیعی و عادی باهاش برخورد کن.
دوست خوبم دوسست دارم امدوارم همه مون اونطور که شایسته ست با همدیگر برخورد کنیم.
در نهایت منو ببخش اگر بی ادبی کردم و حرفای بزرگتر از قدوقواره م زدم.
خدانگهدارتون باشه
(1390 ارديبهشت 15، 21:49)chakavak نوشته است: [ -> ]تا حالا شده يه فكر عين خوره تو مغزت انقدر جولون بده كه ازش خسته شي اما پسش بر نياي كه بيرونش كني؟؟؟
من 3روزه پاكم اما فكر اعصابما داغون كرده از هر راهي ميرم بيرون برو نيست اذيتم ميكنه دلم ميخواد داد بزنم چكار كنم ؟1313131313
سلام چکاوک عزیزم.53
اول اینکه امیدوارم خوب باشی.
بعد خواستم بگم آره واسه منم پیش اومده.
بعضی وقتا یک موضوعی حتی هفته ها منو به خودش مشغول می کنه. اما باید سعی کنی که تفکرت سیستمیک باشه.
آشفته فکر نکن.اصلا آشفته فکر کردن و از این شاخه به اون شاخه پریدن که فکر کردن نیست.
می دونی فرق وسوسه ی شیطان با نفس خودمون چیه؟
وسوسه ی شیطان به صورت جرقه است و لحظه ایه اما نفس خودمون به صورت جریان و مداومه.
اگر بتونیم(که می تونیم و فقط باید سعی کنیم) با تفکر منطقی و منظم و جهت دار و به طور پیوسته این جریان رو کنترل کنیم، اون وقت وسوسه ی شیطان خیلی برامون ضعیف می شه.
یه توصیه ای که دارم اینه که لطفا کتاب "سلسله درس های تفکر" نوشته ی آقای "ادوارد دوبونو" رو حتما بگیرید و مطالعه کنید. روش هایی عملی و بر اساس اصول علمی سازوکار ذهن و روانشناسانه، می ده که می تونیم به کار ببریم.
مواظب خودت باش عزیزم.برای ما هم دعا کن53.
خدانگهدار
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 122 123 124 125 126 127 128 129 130 131 132 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 144 145 146 147 148 149 150 151 152 153 154 155 156 157 158 159 160 161 162 163 164 165 166 167 168 169 170 171 172 173 174 175 176 177 178 179 180 181 182 183 184 185 186 187 188 189 190 191 192 193 194 195 196 197 198 199 200 201 202 203 204 205 206 207 208 209 210 211 212 213 214 215 216 217 218 219 220 221 222 223 224 225 226 227 228 229 230 231 232 233 234 235 236 237 238 239 240 241 242 243 244 245 246 247 248 249 250 251 252 253 254 255 256 257 258 259 260 261 262 263 264 265 266 267 268 269 270 271 272 273 274 275 276 277 278 279 280 281 282 283 284 285 286 287 288 289 290 291 292 293 294 295 296 297 298 299 300 301 302 303 304 305 306 307 308 309 310 311 312 313 314 315 316 317 318 319 320 321 322 323 324 325 326 327 328 329 330 331 332 333 334 335 336 337 338 339 340 341 342 343 344 345 346 347 348 349 350 351 352 353 354 355 356 357 358 359 360 361 362 363 364 365 366 367 368 369 370 371 372 373 374 375 376 377 378 379 380 381 382 383 384 385 386 387 388 389 390 391 392 393 394 395 396 397 398 399 400 401 402 403 404 405 406 407 408 409 410 411 412 413 414 415 416 417 418 419 420 421 422 423 424 425 426 427 428 429 430 431 432 433 434 435 436 437 438 439 440 441 442 443 444 445 446 447 448 449 450 451 452 453 454 455 456 457 458 459 460 461 462 463 464 465 466 467 468 469 470 471 472 473 474 475 476 477 478 479 480 481 482 483 484 485 486 487 488 489 490 491 492 493 494 495 496 497 498 499 500 501 502 503 504 505 506 507 508 509 510 511 512 513 514 515 516 517 518 519 520 521 522 523 524 525 526 527 528 529 530 531 532 533 534 535 536 537 538 539 540 541 542 543 544 545 546 547 548 549 550 551 552 553 554 555 556 557 558 559 560 561 562 563 564 565 566 567 568 569 570 571 572 573 574 575 576 577 578 579 580 581 582 583 584 585 586 587 588 589 590 591 592 593 594 595 596 597 598 599 600 601 602 603 604 605 606 607 608 609 610 611 612 613 614 615 616 617 618 619 620 621 622 623 624 625 626 627 628 629 630 631 632 633 634 635 636 637 638 639 640 641 642 643 644 645 646 647 648 649 650 651 652 653 654 655 656 657 658 659 660 661 662 663 664 665 666 667 668 669 670 671 672 673 674 675 676 677 678 679 680 681 682 683 684 685 686 687 688 689 690 691 692 693 694 695 696 697 698 699 700 701 702 703 704 705 706 707 708 709 710 711 712 713 714 715 716 717 718 719 720 721 722 723 724 725 726 727 728 729 730 731 732 733 734 735 736 737 738 739 740 741 742 743 744 745 746 747 748 749 750 751 752 753 754 755 756 757 758 759 760 761 762 763 764 765 766 767 768 769 770 771 772 773 774 775 776 777 778 779 780 781 782 783 784 785 786 787 788 789 790 791 792 793 794 795 796 797 798 799 800 801 802 803 804 805 806 807 808 809 810 811 812 813 814 815 816 817 818 819 820 821 822 823 824 825 826 827 828 829 830 831 832 833 834 835 836 837 838 839 840 841 842 843 844 845 846 847 848 849 850 851 852 853 854 855 856 857 858 859 860 861 862 863 864 865 866 867 868 869 870 871 872 873 874 875 876 877 878 879 880 881 882 883 884 885 886 887 888 889 890 891 892 893 894 895 896 897 898 899 900 901 902 903 904 905 906 907 908 909 910 911 912 913 914 915 916 917 918 919 920 921 922 923 924 925 926 927 928 929 930 931 932 933 934 935 936 937 938 939 940 941 942 943 944 945 946 947 948 949 950 951 952 953 954 955 956 957 958 959 960 961 962 963 964 965 966 967 968 969 970 971 972 973 974 975 976 977 978 979 980 981 982 983 984 985 986 987 988 989 990 991 992 993 994 995 996 997 998 999 1000 1001 1002 1003 1004 1005 1006 1007 1008 1009 1010 1011 1012 1013 1014 1015 1016 1017 1018 1019 1020 1021 1022 1023 1024 1025 1026 1027 1028 1029 1030 1031 1032 1033 1034 1035 1036 1037 1038 1039 1040 1041 1042 1043 1044 1045 1046 1047 1048 1049 1050 1051 1052 1053 1054 1055 1056 1057 1058 1059 1060 1061 1062 1063 1064 1065 1066 1067 1068 1069 1070 1071 1072 1073 1074 1075 1076 1077 1078 1079 1080 1081 1082 1083 1084 1085 1086 1087 1088 1089 1090 1091 1092 1093 1094 1095 1096 1097 1098 1099 1100 1101 1102 1103 1104 1105 1106 1107 1108 1109 1110 1111 1112 1113 1114 1115 1116 1117 1118 1119 1120 1121 1122 1123 1124 1125 1126 1127 1128 1129 1130 1131 1132 1133 1134 1135 1136 1137 1138 1139 1140 1141 1142 1143 1144 1145 1146 1147 1148 1149 1150 1151 1152 1153 1154 1155 1156 1157 1158 1159 1160 1161 1162 1163 1164 1165 1166 1167 1168 1169 1170 1171 1172 1173 1174 1175 1176 1177 1178 1179 1180 1181 1182 1183 1184 1185 1186 1187 1188 1189 1190 1191 1192 1193 1194 1195 1196 1197 1198 1199 1200 1201 1202 1203 1204 1205 1206 1207 1208 1209 1210 1211 1212 1213 1214 1215 1216 1217 1218 1219 1220 1221 1222 1223 1224 1225 1226 1227 1228 1229 1230 1231 1232 1233 1234 1235 1236 1237 1238 1239 1240 1241 1242 1243 1244 1245 1246 1247 1248 1249 1250 1251 1252 1253 1254 1255 1256 1257 1258 1259 1260 1261 1262 1263 1264 1265 1266 1267 1268 1269 1270 1271 1272 1273 1274 1275 1276 1277 1278 1279 1280 1281 1282 1283 1284 1285 1286 1287 1288 1289 1290 1291 1292 1293 1294 1295 1296 1297 1298 1299 1300 1301 1302 1303 1304 1305 1306 1307 1308 1309 1310 1311 1312 1313 1314 1315 1316 1317 1318 1319 1320 1321 1322 1323 1324 1325 1326 1327 1328 1329 1330 1331 1332 1333 1334 1335 1336 1337 1338 1339 1340 1341 1342 1343 1344 1345 1346 1347 1348 1349 1350 1351 1352 1353 1354 1355 1356 1357 1358 1359 1360 1361 1362 1363 1364 1365 1366 1367 1368 1369 1370 1371 1372 1373 1374 1375 1376 1377 1378 1379 1380 1381 1382 1383 1384 1385 1386 1387 1388 1389 1390 1391 1392 1393 1394 1395 1396 1397 1398 1399 1400 1401 1402 1403 1404 1405 1406 1407 1408 1409 1410 1411 1412 1413 1414 1415 1416 1417 1418 1419 1420 1421 1422 1423 1424 1425 1426 1427 1428 1429 1430 1431 1432 1433 1434 1435 1436 1437 1438 1439 1440 1441 1442 1443 1444 1445 1446 1447 1448 1449 1450 1451 1452 1453 1454 1455 1456 1457 1458 1459 1460 1461 1462 1463 1464 1465 1466 1467 1468 1469 1470 1471 1472 1473 1474 1475 1476 1477 1478 1479 1480 1481 1482 1483 1484 1485 1486 1487 1488 1489 1490 1491 1492 1493 1494 1495 1496 1497 1498 1499 1500 1501 1502 1503 1504 1505 1506 1507 1508 1509 1510 1511 1512 1513 1514 1515 1516 1517 1518 1519 1520 1521 1522 1523 1524 1525 1526 1527 1528 1529 1530 1531 1532 1533 1534 1535 1536 1537 1538 1539 1540 1541 1542 1543 1544 1545 1546 1547 1548 1549 1550 1551 1552 1553 1554 1555 1556 1557 1558 1559 1560 1561 1562 1563 1564 1565 1566 1567 1568 1569 1570 1571 1572 1573 1574 1575 1576 1577 1578 1579 1580 1581 1582 1583 1584 1585 1586 1587 1588 1589 1590 1591 1592 1593 1594 1595 1596 1597 1598 1599 1600 1601 1602 1603 1604 1605 1606 1607 1608 1609 1610 1611 1612 1613 1614 1615 1616 1617 1618 1619 1620 1621 1622 1623 1624 1625 1626 1627 1628 1629 1630 1631 1632 1633 1634 1635 1636 1637 1638 1639 1640 1641 1642 1643 1644 1645 1646 1647 1648 1649 1650 1651 1652 1653 1654 1655 1656 1657 1658 1659 1660 1661 1662 1663 1664 1665 1666 1667 1668 1669 1670 1671 1672 1673 1674 1675 1676 1677 1678 1679 1680 1681 1682 1683 1684 1685 1686