من که همچین احساس نیازی نمی کنم . با اینکه خیلی تنهام اصلا دوست ندارم با جنس مخالف رابطه دوستی داشته باشم
بیشتر دوست دارم خودم را به کارهای مفید سرگرم کنم
دوست دارم فقط با کسی که عاشقش باشم ارتباط داشته باشم
خدا رو شکر 55 ساعت پاک بودم تا کنون
(1395 فروردين 22، 15:05)pirooz95 نوشته است: [ -> ]من که همچین احساس نیازی نمی کنم . با اینکه خیلی تنهام اصلا دوست ندارم با جنس مخالف رابطه دوستی داشته باشم
بیشتر دوست دارم خودم را به کارهای مفید سرگرم کنم
دوست دارم فقط با کسی که عاشقش باشم ارتباط داشته باشم
به نظرم کسایی که این جا هستن به دوستی با جنس مخالف فکر نمیکنن..
و به خاطر همینم هست که میان اینجا و حرفاشون رو میگن...تا یه کوچول از این ناراحتی زیاد کاسته بشه...
این روزها هم مثل همیشه گیجم
نمیدونم دارم به کجا میرم هدفم از زندگی کردن چیه
کار درست چیه راه درست کدومه
یه لحظه امیدوار میشم به آینده و یه لحظه دیگه آینده هیچ اهمیتی برام نداره
نمیدونم چرا شور و شوقی تو زندگیم وجود نداره
همه چی عادیه یعنی کسل کننده
ارزو هم اندکی داریم که ساده ترینشم از دسترس دوره
عمر کوتاه ما داره میگذره بدون اینکه خاطره خوبی برای آیندمون بجا بذاره
حال من هم خرابه
15 روزی هست که خداروشکر در ترک هستم و هرچه میره جلو، خماری بیشتر فشار میاره
ولی سم ها که از بدن خارج بشن ( سم هوس و غرور و خودخواهی و خوبینی و خودپسندی و خودشیفتگی و خودمحوری و خود...) حال ت خوب میشه
هرچه میری جلو و پاک تر میشی، بیشتر لذت زندگی سالم و خدایی را درک می کنی
خودم غمگینم ولی وقتی غم های یک سری را می بینم، از غم خودم خجالت می کشم
غمگینا!
کتاب خدا بود و دیگر هیچ نبود (یادداشت های شهید چمران) که لینک ش در امضای بنده موجود هست را بخونید! (مخصوصا یادداشت های در آمریکا را!)
خدایا من درست نمی شم ، همین ،
خودت یه فکر بکن .
(1395 فروردين 24، 22:23)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]خدایا من درست نمی شم ، همین ،
خودت یه فکر بکن .
چی شده عزیزم؟
چرا فکر می کنی درست نمی شی؟
البته خودت هم می دونی که این فکر غلطه.
درست می گم؟
(1395 فروردين 24، 22:26)پشتکار نوشته است: [ -> ]چی شده عزیزم؟
چرا فکر می کنی درست نمی شی؟
البته خودت هم می دونی که این فکر غلطه.
درست می گم؟
چی بگم ؟ خیلی راه هست تا آدم شدن.
ضعف خودم رو که می بینم غصه ام می گیره.
و این که پیشرفتی نمی کنم بده. شاید پسرفت هم داشته باشم.
چرا بیرون این جوری شده؟
چی بگم که زبانم قاصره؟
این چند روزه اینقدر موارد متعدد به چشمم خورده که برام سوال شده اصلا چرا این طوریه.
توی پارک ، توی ماشین ، توی دانشگاه ، تو کوچه ، جلو خونه.
الله اکبر
حیا هم خوب چیزیه.
توی تاکسی نشسته بودم ، جلو ماشین.
آخرای مسیر زنی که پشت نشسته بود دادش از دست مرد کناریش در اومد.
زنه هم وضع حجابی درستی نداشت ، مرده هم مشخص بود که کرم داشت.
(1395 فروردين 24، 22:33)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ] (1395 فروردين 24، 22:26)پشتکار نوشته است: [ -> ]چی شده عزیزم؟
چرا فکر می کنی درست نمی شی؟
البته خودت هم می دونی که این فکر غلطه.
درست می گم؟
چی بگم ؟ خیلی راه هست تا آدم شدن.
ضعف خودم رو که می بینم غصه ام می گیره.
و این که پیشرفتی نمی کنم بده. شاید پسرفت هم داشته باشم.
همیشه و در طول هر روز فرصت های زیادی برای پیشرفت هست.
هر اتفاقی یه فرصت هست برای رشد کردن.غنیمت بدون.
اگه احساس می کنی ضعف داری,با استفاده از فرصت ها خودت رو قوی تر کن.
فکر مثبت داشته باش و بدون که پیرفت می کنی. امیدوار باش.
توکل کن بر خدا و تلاش کن.و تلاش کردن رو رها نکن.
(1395 فروردين 24، 23:25)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]چرا بیرون این جوری شده؟
چی بگم که زبانم قاصره؟
این چند روزه اینقدر موارد متعدد به چشمم خورده که برام سوال شده اصلا چرا این طوریه.
توی پارک ، توی ماشین ، توی دانشگاه ، تو کوچه ، جلو خونه.
الله اکبر
حیا هم خوب چیزیه.
توی تاکسی نشسته بودم ، جلو ماشین.
آخرای مسیر زنی که پشت نشسته بود دادش از دست مرد کناریش در اومد.
زنه هم وضع حجابی درستی نداشت ، مرده هم مشخص بود که کرم داشت.
چرا اینطوریه ؟ به خاطر فقدان ایمان .
خدايا
ديگه بايد تمومش كنم
كمكم كن
نميگم چطوري
چرا كه خودت بهترين راهو جلو پام ميزاري
حرفایی دارم که مثل تیغ توی گلومه
نه می تونم بگم نه می تونم نگه ش دارم
رسیدن به چندراهی های زندگی از طرفی و
مشکلات از طرفی و ...
پدر می گه ؛ دارم از زیر کار در می رم
هیچ کسی از دل من باخبر نیست.
باید حرفایی که می شنوم رو تحمل کنم
(1395 فروردين 24، 23:25)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]چرا بیرون این جوری شده؟
چی بگم که زبانم قاصره؟
این چند روزه اینقدر موارد متعدد به چشمم خورده که برام سوال شده اصلا چرا این طوریه.
توی پارک ، توی ماشین ، توی دانشگاه ، تو کوچه ، جلو خونه.
الله اکبر
حیا هم خوب چیزیه.
توی تاکسی نشسته بودم ، جلو ماشین.
آخرای مسیر زنی که پشت نشسته بود دادش از دست مرد کناریش در اومد.
زنه هم وضع حجابی درستی نداشت ، مرده هم مشخص بود که کرم داشت.
وقتی دینو رها کنن و از روشنی راه قرآن و اهل بیت ع فاصله بگیریم از این بدتر خواهد شد ، اینا خوباشه ؛ شیطان از اینجا شروع می کنه با تحریک قوه شهوت تا در بند کنه انسان رو و با وعده های پوشالین بیشتر و بیشتر در گرداب بی دینی و دوری از چراغ قرو می بردش