از اون عهد آخری، تا الان مرتکب نشده ام،
اما...
چشمهایم پاک نیستند هنوز.
کاش با چشمانم نیز عهدی ببندم!!
نه...
چشم ها بی گناهند، چه آن ها فقط فرمان می برند.
کاش در دلم تمنای دیدن نادیدنی ها نباشد،
نمی دانم...
دستم گیر ای مهربان خدا
خدایا خیلی ازت دل گیرم
نمی دونم چه حکمتی تو کارهات هست که اینجوری عذابم میدی
نمی دونم شایدم باز یه امتحان دیگست
ولی خدایا دیگه خسته شدم از این امتحانای سخت و تکراری
خدایا بهم صبر بده ، طاقت بده ، تحمل بده ، تا بتونم باهاش کنار بیام
خدایا تو این لحظات سخت تنهام نذار
همه ی امیدم به لطف و رحمت و مهربونیته ...
هیچ کس تنهاییم را حس نکرد ********** وسعت بیماریم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من ********** گریه بارانی ام را حس نکرد
_ ای خدا!! ...... می بینی چقدر رو سیاهم.....
_ ای خدا !! . . .
سلام
این چند روز از لحاظ روحی شدیدا بهم ریخته بودم ...
فقط خدا خدا می کردم که مثل سابق تو همچین شرایطی نشکنم ...
یه چند باری ناخودآگاه می خواستم برم سمتش ولی بازم یه بار دیگه مهربونی و لطف خدا شامل حالم شد ...
دیشب خواب دیدم که شکستم!! از ناراحتی داشتم گریه می کردم که از خواب پریدم!
وقتی بیدار شدم خدا رو شکر کردم که همه چیز خواب بوده ....
خدایا از اینکه یه بار دیگه هم هوام رو داشتی و دستم رو گرفتی و نذاشتی بشکنم ازت ممنونم ...
خدایا شکرت
سلام
الونه خانوم مرگ و فوت دست ما نیست و حق هست دیرو زود سراغ همه میاد
مهم اینه که رو سفید باشیم ان شاء الله که رو سفید باشن پدر دوستتون
ترک خانوم ازین خوابا تاحالا من 2 بار دیدم
صبح که بیدار شده بودم دیدم خدارو شکر خواب بود
خدا بزرگه دوستان خدا بزرگه
...................
یا واهب
رفتم تو طرح سرشماری شرکت کردم.....دو هفته کلاس گذاشتن....دو هفته صبح 8 تا 2 ظهر رفتم کلاس....بعد خودمو کشتم برا امتحان.....
امروز روزی بود که سمت ها براساس نمره مشخص میشد.....کارشناس گروه...کارشناس بازبین... بازبین... و مامور....
نمره ها رو یکی یکی خوندن و سمت ها مشخص شد......باورم نمیشد اینقدر کم گرفته باشم که بشم مامور......
آخرش که رفتم نمره مو بپرسم گفتن از 100 شدم 90....
با نمره ی 90 شدم مامور....با نمره 80 با پارتی شدن کارشناس....
اعصابم خرد شد.....چقدر پارتی بازی؟؟؟؟؟؟؟؟
هیشکی نمیدونه چقدر پولشو لازم داشتم...........
بعد اعتراضم منو گذاشتن نیروی ذخیره...آخه انصافه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالم بهم میخوره از این مملکت و قانوناش!!!!!!!!!!!
این بود عدالت خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دارم دیوونه میشم...........
چیچک جون سعی کن از جز به کل نرسی اینطوری! همه جا این چیزا هست....
سلام
چیچک خانوم ان شاء الله که روزای خوب هم میان این اتفاقات تو همه جا هست چه تو اینجا و چه تو خارج
الونه خانوم
تنها کاری که از دست ما بر میاد دعا برای آمرزش پدرشون و طلب صبر برای ایشون و خانواده شونه
نقل قول: قدر پدر مادرتون و داشته هاتون رو بدونین..!!!!
آی گفتن
خیلی وقتا چیزایی رو که داریم قدرشونو نمیدونیم وقتی که از دستشون میدم......
دوستان امشب قراره ساعت 12 شب امن یجیب بخونیم شرح کاملش تو تاپیک بشتابید بشتابید هست
دعا یادتون نره برای دوستانمون تو کانون و حل مشکلاتشون
شفای بیماران
و آمرزش اموات
...................
یا بصیر
سلام بچه ها حالتون خوبه؟ یه مشکلی برام پیش اومده تقاضا دارم کمک کنید.
چند ماهی میشه که با یه دختری دوست شدم.اولش باهم چت می کردیم و بعد تبدیل به رابطه ی تلفنی شد.بعد من از خودم و خانوادم براش گفتم
وخواستم که اونم بگم تا ببینم با کی دوست شدم متاسفانه طی این رابطه ها اون به من وابسته شد والان طوری شده که میگه اگه ترکم کنی میمیرم .چون بیماری قلبی هم دارم .
از این نظر نگرانشم.خلاصه کار به جایی که کشید که مادرم هم فهمید و گفت که باید ترکش کنی اما گوش نکردم تا حالا که دیدم داره وضع بدتر میشه.توی خوابگامون
وقتی که زنگ زد به من برنداشتم .دوستم گوشیو برداشت گفت که مسعود طرف خیلی احساساتیه وقتی باهام جرف می زد داشت گریه می کرد اگه اذیتش کنی من خودم ادبت می کنم.خلاصه از روز 5 شنبه ی هفته ی قبل تلمو برنداشتم هر چیزی زنگ زد .خطمم که سوزوندم .ولی الان یه حس نگرانی بهش دارم .در ضمن من 2 بار اونو دیدم. ازش خوشم امود
نه برای ازدواج اما اون ازم ازدواج می خاست. دوسش ندارم باهاش ازدواج کنم به چند دلیل یک این که تبش سرده 2 خانواده هامو راضی نیستن همین که نتی با هم آشنا شدیم بزرگترین مسئله است.3 خیلی خودش رو کوچیک می کنه .فکر کنم اون روزی که تلمو قطع کردم 200 بار زنگ زده...
حالا چی کار کنم؟کارم درست بوده؟
سلام آقا مسعود
به نظر من کارت درست نبود
تو باید باهاش حرف بزنی و بهش احساساتو بگی
منظورم اینه که اون دختر حق اینو داره که تو بهش واقعیت رو بگی
بهش بگو که تو اون رو به عنوان یه " دوست " خوب دوست داری ولی به ازدواج هنوز فکر نمیکنی
ازش بخوا که تو رو تحت فشار نذاره، بهش بگو دوست میمونید و ارتباطتو باهاش قطع نمیکنی......
ولی توی صحبتت سعی کن که به طور کلی هیچ جایی برای امید براش باقی نگذاری.
اگه عاقل باشه که میفهمه
اگه هم نفهمید، بهش بگو که چطور ما میتونیم یه زندگی مشترک از روی فشار و تهدید شروع کنیم
واین که هم دیگه رو هنوز برای ازدواج به اندازهٔ کافی نمیشناسید و.....
ایشالا موفق میشی
خسته شدم.....دیگه بریدم....چند ساله سعی میکنم خیلی چیزا رو تو زندگیم عوض کنم.اما انگار نمیشه.این اعصاب لعنتی،به هر بهونه ای به هم میریزه.از این دنیا،از این مملکت خسته شدم.
حیف که هیچ جا نمیشه حرف دلو زد.....همه جا سانسور.همه جا ترس از محروم شدن.....
دور باید شد از این خاک غریب.....همین
همه ی دلخوشیم خانواده بود و هست....اونم که همش قسمتمون شده دوری و تنهایی....داغون شدم از اینهمه بغضی که داره گلومو خفه میکنه و جلوشو میگیرم.....دیگه تحمل یادآوری عزیزترین آدمای زندگیم فقط از روی فیلم و عکسو ندارم.....
دلم برا خیلی چیزا تنگ شده.......خدایا کمکم کن......زیر بار اینهمه دلتنگی دارم له میشم......
سلام
مسعود جان
این نظر شخصی منه شاید درست باشه شاید هم نه
سعی کن یواش یواش وابستگی رو کم و کمتر کنی براش
اگه یه دفعه قطع کنی خیلی ضربه بعدی بهش میخوره
سعی کن از ملاقات حضوری پرهیز کنی سعی کن وابستگی رو براش کمتر و کمتر کنی
مریم تنها خانوم
ببینین ایا کسی هست که مشکلی نداشته باشه
هر کی یه جور مشکل داره
یکی عزیزشو از دست میده یکی ورشکست میشه یکی شکست عشقی میخوره و.........
تلاش رو کنار نذارین
این نظر منه من تلاش خودمو انجام میدم اگه قسمت باشه حتمان انجام میشه و حداقال خیالم راحته که تمام تلاشمو کردم
وقتی توی یه مشکلی از دستتون کاری بر نمیاد صبر بهترین راه هستش باید سعیتونو کنین که تحمل کنین
توکلتون به خدا باشه هرچی قسمت باشه همون میشه
ان شاء الله همه چی درست میشه و همیشه سختی نیست مطمئنن بعد از هر سختی اسانی هست فان مع العسر یسرا ان مع العسر یسرا
.................
یا علی