(1399 فروردين 12، 11:39)majid78 نوشته است: [ -> ]میدونم چی میگید من شاید ب مراتب وضعیتم بد تر از خیلی بدتر وضعیت شما بوده باشه ولی اولش واسم خیلی سخت بود ولی وقتی سعی کردم که فراموشش کنم برام اسون تر شد هر چند هنوزم دلم صاف نشده ولی نسبت به اون موقع خیلی بهتر شدم پارسال من ب مدت حدود ۶ ماه فقط داریوش گوش میدادم از بس از حالم بد بود ولی خوب الان که میبینم به این روش عمل کردم میبینم واقعا ارزششو داشت یه مدت زمانیو واسش گذاشتم و بعدش فراموشش کردم
ممنونم ازتون
چشم امتحانش میکنم
تا حالا انجام ندادم
شاید نتیجه داد
یعنی هر چی فکر میکنم می بینم خیلی روش خوبیه
آدم به کار و زندگیش میرسه
راحت میشه از کلی غم و غصه گذشته
بی نهایت ممنونم که بهم راهکار نشون دادین
تشکرات ویژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژه
(1398 دي 25، 6:24)bahar2 نوشته است: [ -> ]به امید روزی که بیام اینحا و خبر ازدواجم رو بدم
یه مورد خوب پیدا شده !
خدایا دعامیکنم اگه به صلاحم هست بشه!
یه چیز دیگه اینکه ....
بهار امسال مصادف هست با سالگرد یه دهه شدن عضویت من تو کانون ترک!
کانون برای من خیلی عزیزه!
اینجا روزای خوبی رو تجربه کردم!
همین!
من نه عاشق هستم... و نه دل داده به گیسوی بلند.
من به دنبال نگاهی هستم...که مرا از پس دیوانگی ام می فهمد
تمرکز ندارم. افکار مختلف همینجوری تو ذهنم پرسه میزنن. نمیفهمم وقتم چجوری داره میگذره. درست در زمانیکه باید بیشترین استفاده رو از وقتم بکنم احساسات منفی میاد سراغم و فلجم میکنه. میدونم چی میخام ولی یک قدم که برمیدارم برای خواسته ام حواسم میره به اینور اونور، و انگار یادم میره چی میخاستم.
امان از ذهن داغونم. هرچی میکشم از همینه.
-------------------------------------
الان وقتشه خودمو به خودم ثابت کنم. اگه الان نشه هیچوقت نمیشه. همه چیز گره خورده به الان.
از ته دل از خدام خواستم، کاش دستمو بگیره.
(1399 فروردين 14، 19:35)Deril نوشته است: [ -> ]تمرکز ندارم. افکار مختلف همینجوری تو ذهنم پرسه میزنن. نمیفهمم وقتم چجوری داره میگذره. درست در زمانیکه باید بیشترین استفاده رو از وقتم بکنم احساسات منفی میاد سراغم و فلجم میکنه. میدونم چی میخام ولی یک قدم که برمیدارم برای خواسته ام حواسم میره به اینور اونور، و انگار یادم میره چی میخاستم.
امان از ذهن داغونم. هرچی میکشم از همینه.
-------------------------------------
الان وقتشه خودمو به خودم ثابت کنم. اگه الان نشه هیچوقت نمیشه. همه چیز گره خورده به الان.
از ته دل از خدام خواستم، کاش دستمو بگیره.
سلام.. حرفات حرفای دلم بود.. هم تمرکز ندارم هم افکار مختلف تو ذهنم میچرخن ، احساسات منفی هم دارم منم هرچی میکشم از ذهن داغونمه..
وقتی آدم دچار این چیزا میشه حس میکنه تنهاست و مشکلی سرش خراب شده که هیچکس اونو نداره
اینارو گفتم که بدونی تنها نیستی.. منم همینم ولی امیدوارم درست بشه
امروز ، روز کنترل ذهن
از اون روزای سخته
نباید دیشب به خدا قول میدادم
فقط دلم میخواد با کارهای اشتباه خودمو سرگرم کنم
چند راه را همزمان رو خودم بستم
دیگه خستم
بسه دیگه
خدایا بابت همه چی ممنونم
ولی راستش دلم میخواد شکایت کنم شاید آروم بشم
ولی اینم روم نمیشه
میترسم بشکنم
امروزم خراب شد با وسوسه
خدایا فردا نجاتم بده از دست این وسوسه
سرم خیلی درد میکنه
دیگه کم آوردم
یعنی تو این دو سه روزه اندازه یه دنیا غصه خوردم
خدایا من دیگه نمیدونم
خودتون یه جوری این زندگی را درست کنید
خستم کرد
همش غصه
دانم سرآرد غصه را رنگین برآرد قصه را
این آه خون افشان که من هر صبح و شامی میزنم
خدایا واسه همه چی ممنون
کلی شکایت نوشتم
ولی روم نمیشه واقعا شکایت کنم
پاک کردم
خدایا بزرگیت را شکر
(1398 اسفند 22، 21:27)im_student نوشته است: [ -> ]گل افتابگردون
خودم گرفتم
دوست داشتم این گل رو خیلی زیباست و دوستمون خیلی زیبا عکاسی کرده اش
و منو یاد این بیت خیام بیشتر میندازه
جام وصل انگه کنی نوش
که بر یادش کنی خود را فراموش
یه حس درونی میگه به اخر مسابقه رسیدی میترسم از اینکه سر از جای دیگه در بیارم و به مقصود نرسم
چه زود دیر میشود...
ناراحت کنندهترین بخش ماجرا اونجاست که به خودت میای و میبینی توی این ۴ ماه دقیقا هیچکاری برای خودت انجام ندادی...
و واژهی "من" همیشه آخرین اولویت رو داشته و از بس خاک خورده دیگه به چشم نمیاد....
( امیدوارم تجربهاش نکنم... امیدوارم هیچکس این حس بهش دست نده... )
ناتانائیل! شوق را به تو خواهم آموخت. اعمال ما به ما وابسته است هم چنان که درخشندگی به فُسفر. درست است که اعمال ما ما را می سوزانند ولی تابندگی ما از همین است و اگر روح ما ارزش چیزی را داشته دلیل بر آن است که سخت تر از دیگران سوخته است
حالم به قدری گرفته اس که از بیانش عاجزم
چقدر خودمو گول زدم
چقدر به خودم ظلم کردم
شخصیتمو، غرورمو به خاطر یک فکر احمقانه خورد کردم
6 سال از بهترین سالهای عمرمو هدر کردم
این حسرت هیچ وقت تموم نمیشه
تا آخر عمرم این زخم خوب نمیشه
همیشه یه گوشه ای از دلم درد خواهد گرفت
بعضی اشتباها خیلی گرون تموم میشن خیلی
خدا اگه راضی باشه چه نیازی هست از تفکر مردم بترسیم؟
اینو اول به خودم میگم بعد به بقیه ولی واقعا وقتی خدامونو راضی کنیم دیگه بقیه کاره ای نیستن که.. هرجور میخوان فکر کنن ، عزت دست خداست ؛ خودش کمکمون میکنه...
فقط خاک تو سرم
نگران خودمم
در من داره ی اتفاقاتی می افته اونم بسیار عظیم
مغز من ی چیزیش شده