پاییز
زمین خیس
بوی خاک خیس ، بوی باران
کاپشن
هوای سرد
خدایا پاییزها گذشتند
زمستان ها رفتند
بهار ها خزان شدند، و تابستان ها سرد
عمرم به کران رسید و من؛ در خوابم
ابرای پاییزی دلگیر من
جوونترای چهره پیری من
چشمای من بی خبرای ساده
منتظرای دل به جاده داده
مردمکاتون به کجا زل زدن
باز مژه هاتون به کجا پل زدن
کاشکی بدونین که دارم هنوزم
از اشتباه قبلیتون میسوزم
با این که هیچکس نیومد پیش من
شبزده اند چشمای درویش من
تنها نبودم حتی یک دقیقه
با تنهایی که بهترین رفیقه
چاوشی
سلام دوستان عزیزم. یه مسئله ای هست با عنوان روابط دختر و پسر قبل از ازدواج. بارها در موردش صحبت شده و مطالب بسیاری از دیدگاه های مختلف (اعم از دینی ، روانشانسی و ...) در مورد منتشر شده.
قطعاً چیزی که الآن قراره اینجا بنویسم یک سری موافق داره و یک سری مخالف. ضمناً مطمئنم هیچکس تنها به نوشته من اکتفا نمیکنه و حتماً با تعقل، طبق شرایطی که داره تصمیم درست رو میگیره. من فقط نظرم رو میگم و به هیچ وجه دوست ندارم کسی که یک رویه ی درست و پاکی رو واسه خودش انتخاب کرده دچار آشفتگی بشه. بچه ها این فقط یک تجربه شخصی هست.
بریم سراغ اصل مطلب. ببینید من با وجود اینکه همیشه تمایل داشتم با جنس مخالف رابطه داشته باشم، اما هیچ وقت دوست دختر نداشتم. در واقع با وجود علاقه زیادی که برای ایجاد رابطه با جنس مخالف (صرفاً منظورم رابطه جنسی نیست) داشتم اما هیچ وقت موفق به اینکار نشده بودم. شاید دلیلش ترس بوده یا یک همچین چیزی. خلاصه این شرایط چندین سال ادامه داشت و من در این مدت خ.ا میکردم. تا اینکه یکسری اتفاقات افتاد و من با توجه به شرایط روحی خوبی که داشتم به مدت 4 ماه خ.ا رو ترک کردم اون موقع چون توی ترک موفق بودم اوضاع جسمی و روحیم خیلی بهتر شده بود و متعاقباً اعتماد به نفسم هم بالا رفته بود. در این مدت به صورت کاملاً اتفاقی با یک دختر فوق العاده دوست شدم. من که تا اون موقع با اون اعتماد به نفس دربه داغون، شهامت پیشنهاد دادن هم نداشتم به راحتی تونستم یک رابطه برقرار کنم و البته رابطه ای فوق العاده و سالم که انصافاً خیلی چیزا ازش یاد گرفتم و تجربه خوبی بود.
چندماهی با این دختر خانم دوست بودم و احساس میکردم همه علامت سوال هایی که تا الآن واسم وجود داشت کم کم داره از بین میره. رفته رفته دیدم نسبت به جنس مخالف تغییر کرد. اون امیال سرکش درونیم کمرنگ تر شد. یادگرفتم توی شرایط تحریک آمیز چطوری خودم رو کنترل کنم. یادگرفتم که زندگی فقط برآورده کردن نیاز های جنسی نیست. یادگرفتم که نجیب باشم. یادگرفتم که خود دار باشم. یاد گرفتم که صبور باشم و ...
باورتون میشه؟ همه اینها رو در کنار کسی که از نظر جامعه ما، نام محرم ، شیطان و وسوسه انگیز و ... خطاب میشه یاد گرفتم؟
بعد از مدتی که از رابطه ما گذشت ، به دلیل تحریک زیاد ، خ.ا کردم. بله ! بعد از حدود 6 ماه جنگ و تلاش نهایتاً شکستم. به همین راحتی...! و مقصر 100%ش هم خودم بودم.
تصمیم گرفتم رابطم رو قطع کنم. به 2 دلیل: یکی اینکه هیچگونه تصمیم قطعی در مورد آینده رابطه نمیشد گرفت و هیچکدوممون شرایط ازدواج نداشتیم. و دلیل دوم اینکه احساس کردم وجود اون شخص باعث میشه من از نظر جنسی تحریک بشم و خب چون به همدیگه علاقه داشتیم طبیعی بود.
با وجود همه سختی هایی که داشت رابطه رو قطع کردم. شاید با قضیه جنسی قبل از ازدواج میشد کنار اومد اما به هیچ وجه شرایط ازدواج رو نداشتم و از طرفی رابطمون هر روز گرم تر و عمیق تر میشد. به هر حال من اون کاری رو کردم که فکر کردم درسته.
حالا کل این داستان رو تعریف کردم که چی بشه؟ اینکه بدونید بعد از اون ماجرا(بدون حتی یکبار رابطه جنسی)، الآن 90% مشکلات جنسیم و خ.ا حل شده. دیگه اون آدم سابق نیستم. واقعاً طرز فکرم تغییر کرده و تحولات مثبتی رو در خودم احساس میکنم. دیدم نسبت به خیلی چیزا تغییر کرده و همش رو مدیون اون تجربه هستم. انگیزه ی زیادی دارم. نمیدونم شاید من ادم عجیبی باشم. اما داستان ترک خ.ا من این بود. شاید بدون اون تجربه هیچ وقت نمیتوستم به این راحتی با این مسئله کنار بیام.
در آخر همونطور که گفتم این ماجرا و موفقیت هایی که در پی داشت، ممکنه فقط روحیه و طرز فکر خاصی رو بطلبه و قضاوت کننده نهایی شما هستید عزیزان.
پ.ن 1 : شاید متوجه تناقض هایی در جملات بالا شده باشید. فقط خواستم بدونید که همه چیز به طرز فکر شما نسبت به اطراف بستگی داره.اگه شخص دیگه ای در موقعیت من بود ممکن بود اتفاقات متفاوتی براش بیفته.
پ.ن 2 : برای ترک خ.ا صرفاً خ.ا نکردن شرط نیست. باید یک تغییر اساسی در طرز تفکر شما داده بشه. مخصوصاً اگه اینکار رو به مدت طولانی انجام داده اید باید خیلی بیشتر تلاش کنید تا به هدفتون برسید.
موفق باشید. سین
سلام دوستان
ما الان تو يك جامعه كوچيكيم
تو يك خانواده بزرگ
همه مثل خواهر و برادر ميمونيم
تو دردها و مشكلات و حتي خوشحاليهاي هم شريكيم
تو يك خانواده اتفاقات زيادي ميفته
شاديها و دلخوريها پيش مياد
خوب شايد خيليها ناخواسته و نفهميده باشه
چه قدر خوبه
به جاي اينكه ازهم زود ناراحت بشيم
مثل دوست خوب اشتباهامون رو بهم گوشزد كنيم
شايد واقعا اينطوري سوء تتفاهمات كه پيش مياد بهتر و سريعتر رفع بشه
خيلي بعد زود در مورد همديگر قضاوت كنيم
زود كسي رو محكوم كنيم
و زود هم مجازاتش كنيم
كار سختي نيست
اگه فقط يكبار از خودمون
و يا از فرد موردنظرمون بپرسيم
چرا و براي چي؟؟
شب عيده
اميدوارم كه همه دلها شاد باشند
ولي همين شب عيد
دل من بس لرزيد
وو بسي رنجيد
بازم خدا رو شكر ميكنم
بخاطر تمام خوبيهاي دوستان خوبم
دوستاني كه حتي تو دنياي واقعي اينقدر برام موثر و سودمند نبودند
خدايااااااااااااااااااااااا شكرررررررررررررررررررت
سلام
بچه ها حلم خیلی بده خودار.... از یه طرف داره داغونم میکنه
افسردگی از یه طرف اعتماد به نفسم رسیده به صفر .کنکور هم که قبول نشدم.تازگی هم اومدم به یه نفرکمک کنمو ثواب کنم ولی جوری کباب شدم که تا آخر عمر یادم نمیره.
نمیدونم چیکار کنم هر روزم شده فکر کردن به فرصتایی که از دست دادمو.فکر کردن به شکستای گذشته ام بعدشم که هر روز خودا.........
زندگی برام معنی نداره
نه حال و حوصله درس خوندن دارم و نه هیچی؟خیلی نگران آینده امم
اگه کسی راه حلی داره ازش خواهش میکنم کمممممممممممکمممممممممممم کنه
حداقل راه حلی که بتونم درس خوندنو شروع کنم
ببخشید سرتونو درد آوردم
مممممممممممممننننننننننننننننننتتظرم
سلااااااااااااااااام
من اومدم
امدنم به خاطر این بود
که زندگی ادامه داره / دلمون باید دریایی باشه/ وسعت دلمون اونقدر زیاد هست که تمام بدیها را توش غرق کنیم و دریامون ابی بمونه صاف و زلال باشه و نور خدا توش منعکس بشه/اما من وسعتشا نادیده گرفته بودم و ازش فقط یه جویبارکوچیک میدیدم که به هیچ دردی نمیخورد و درحال خشک شدن بود
واسه این اومدم که دیدم وااااو چقدر زندگیما سخت گرفته بودم
چقدر ثانیه های قشنگا از خودم محروم کردم چقدر محدود شده بودم به 4دیواریه تنگ و تاریک ترس و شک
هنوزم کامل ازش بیرون نیومدم هنوزم اون جیزایی که باید ببینما نمیبینم
دعا کنید بالهای زخمی و شکسته چکاوک زود خوب شه
بچه ها بیاین ازین مرداب خودمونا بکشیم بیرون
توی این حالت درموندگی نمونیم
با این حالت فقط خودمونا از زندگی دور میکنیم از لحظه های قشنگ محروم میکنیم
یا علی واسه قدم در راه پاکی
سسسسسسسسسلام بر ترک خانوم
عضوی که زحمات زیادی تو مسابقه10 روزه برای خیلی از ماها کشیده
لباسها در آب کوتاه میشوند و برنج ها دراز. در درازای زندگی لباس باش و در پهنای آن، برنج. واگر عمق این پند را نفهمیدی، بدان که تنها نیستی !
اگر قلوه سنگ های ته جوی نبود ، ترنّم زیبای آب را چگونه می شنیدیم و اگر سختیها ی زندگی نبود ، چگونه خوبیهای آنرا حس می کردیم
حالا یه لبخند بزنین
بلد نیستین الان یادتون میدیم(جای باران خانوم خالی)
اینجوری
...................
یا علی