بچه ها درست یکسال پیش اولای آبان بود که من برای اولین بار اومدم توی سایت کانون ،
اولش بعد که نام نویسی کردم ، رمز رو اشتباه میزدم و این ورودی کانون هی اذیت میکرد ،و نمیذاشت بیام تو سایت ، یه مدت پست های بچه ها رو میخوندم ، بعدش رمزم یادم اومد و اومدم توی تجربیات ترک یه پست گذاشتم ،
اون رو زها من زیاد نمیومدم ، دفعه اول 2 هفته تونستم به کمک کانون نرم سراغ خود ...
ولی بازم شکستم بعد دوهفته ، یکی دو ماهی خیلی میومدم ولی پست نمیذاشتم ،
یادش بخیر ، اون زمان اکثرا بچه ها یه کسای دیگه ای بودن ، فکر کنم غیر از تنها و لیلی و مهدی و پرواز دیگه از اون دوران بازمانده ای نداریم !
خیلی ها بودن اما بعدش مفقود الاثر شدن ، البته بعضی برخوردهای بچه های کانون با هم هم تلفات میداد !
دو 3 ماه خیلی فعال بودم ،من از پستهای یکبار و b52 خیلی خوشم میومد ، بعدش که b52 یه تاپیک انشا درست کرد من هم شروع کردم به پست گذاشتن ، اما فکر کنم سر همین تاپیک بود که من به خاطر جواب یه پستی که یکی از بچه ها داده بود ، خیلی بم بر خورد و گفتم دیگه نمیام توی کانون ، (البته الان دیگه این طوری نیستم !)
اینرو هی شعار میدادن که هرکی تازه میاد توی کانون خیلی زود رنجه و ازرده میشه ، اما من تو این یه سال چند بار دیدم از این برخورد ها میشد ،
بعدش من دیگه نیومدم توی کانون ، البته یه بار توی بهمنم اومدم یه سری به تاپیک مسابقه زدم ،
یه بارم اومدم دیدم کانون آبی شده ،(قبلن کرمی و قهوه ای بود ) اصلا خوشم نیومد چون به حالت قبلی خیلی عادت کرده بودم ، ولی بعد به نظرم خوب اومد ،
داستان برگشتنم هم بر میگرده به نیما که باعث شد برگردم ،
ولی از فروردین به بعد که اومدم حال و هوا عوض شده بود و بهتر شده بود ، البته یه مدت بعدش هم یه عده خدا فظی کردن و توی اردیبهشت فکر کنم یه دو هفته ای بود که همه تالار ها و تاپیک ها خالی بود و غیر از 3 4 نفر کسی نمیومد ، اون زمان من بیشتر فعال شدم و اونجا رو پست بارون کردم شاید روزی 11 تا پست بیشتر ، همین باعث شد اراده ترکم هم بره بالا و تا 50روز موفق بشم ترک کنم ، البته همه اینها رو مدیون بچه های کانون بودم ، تا الان هم مدیون هستم ،
انشالله تا ترک کامل با بچه های کانونم ، بعدشم هستم ، ضمن این که این دفعه هم میخوام صد در صد ترک کنم فعلا که دو هفته شده ،
اما یاد خیلی از بچه های کانون رو من توی ذهنم دارم که مفقودالاثر شدن و دیگه نیومدن ولی هنوز فکراشون و بعضی از پستهاشون توی ذهنمه
مثلان پست آخر یکباربرای همیشه خیلی روم اثر گذاشت.
یا پست baby توی تاپیک فرار از تنهایی که نظرم رو در باره فرار از تنهایی به کلی عوض کرد
.
نه ایگل جان بیا بحث کن ، در باره خدا و بدبختیها و گرفتاریهای روز بشر ، گرسنگی و فقر و ظلم و اینها من نظرم رو توی پست قبلی گفتم ،
در باره مشکل جنسی توی ایران هم ،
بیشتر مشکل از فرهنگمونه بعدش و وضع جامعه و مانع اقتصادی ، که همه باعث میشه ما دیر ازدواج کنیم یا اصلا ازدواج نکنیم . ، تو این شرایط نمیشه نشونه دست رو برد سراغ احکام اسلام و بگیم ، همش بخاطر اینه که ما محدود شدیم !
برای اینها که گقتی اینها شرایط خاص هستن که برای اونها هم احکامی هست ،
.............
به نظر من اگه افراد ازدواج نکنن یا زنا نکنن ، دو جور در رابطه با مسئله جنسی صبر میکنن ،
گروه اول میرن کلی عکس و فیلم میبنن و به این موضوع فکر میکنن و تازه میخوان صبرم بکنن ! اگه خیلی بخوان خود ارضایی هم نکنن به نظر من آخرش روانی میشن
گروه دوم هم از همون اول نگاهشون رو توی همه زمینه ها کنترل میکنن ،
اونوقت نه تحریکی نمیمونه که بخوان باش مبارزه کنن ، این یه صبر عاقلانست ،
میل جنسی مثل گرسنگی نیست که اگه نخوری بمیری ،
وقتی تحریک بشی باید ارضاش کنی وگرنه روانی میشی .
اما اگه تحریک نشی راحت میتونی صبر کنی ،
قران میگه به خدا اعتماد کنین و ازدواج کنین ، اگه نمیتونین صبر کنین ، برین موقت ، بعد هم گفته صبر و تقوا برا کسی که شرایط ش رو نداره بهتره ،
قران هم به کاری که نشه انجامش داد دستور نمیده
....................................
این بد بختی اول و اخرش مقصر ماییم ، بشینیم با تدبیر شرایط ازدواجون رو آسون کنیم ، به خدا اعتماد کنیم ، بش بد بین نباشیم در باره آایندش کاری به حرف این و اون نداشته باشیم ، جامعه رو درست بکنیم ، فرهنگ های بد توی این زمینه رو بشکنیم ، اگه جامعه شرایط رو فرآهم نکرده ما چی ، همه چیزمون رو باید جامعه تعیین کنه؟ ، ما باید روی جامعه تاثیر بذاریم یا جامعه روی ما ؟
ما توی این جامعه هم تحریک میشیم ، هم شرایطش باعث شده دیر ازدواج کنیم
ولی راه هاییی برای روانی نشدن
داریم ، که دست خودمونه ،
این که از عوامل تحریک دور بشیم و صبر کنیم و با تدبیر مهارتهامون رو برای ازدواج کسب کنیم ، کنارش هم فرهنگ های غلط رو بشکنیم و سعی کنیم روی جامعه هم تاثیر بذاریم و کاری کنیم که شرایط بهتر بشه ،