(1392 فروردين 12، 18:15)Homa_a نوشته است: [ -> ]آقا خسته شدم از خودم دیگه
خوش به حال اونایی که مادر واقعی دارن!!! من از نا شکری بدم میادا!! ولی این حرف دلمه دیگه
مادر واقعی به نظر من یعنی کسی که باعث آرامش آدم بشه
من که حدودا 90 درصد زندگیمو اضطراب داشتم!!! اونم از دست مادرم
ای خدا ....
تا حالا خیلی از دستشون ناراحت شدم، هر دفه یه جور دلم شکسته، بعضی وقتا از یه جا چن بار شکستم
ولی هر وقت ناراحت میشم ازشون با خودم به نبوودنشون فک میکنم خیلیییییی سخته
دیروز برنامه سمت خدا داشت درباره اخلاق و اهمیتش حرف میزد
میگفت هرکی بد اخلاق باشه هرچقدر هم کار خوب کرده باشه فایده نداره
رو حسن خلق خیلی تاکید میکرد گشتم تو نت و صوتیشو پیدا کردم
خود همین نبود اما شبیه این بود
http://www.mediafire.com/?oytf0o83xokcryi
من یکی اگه خوب بشم خیلی خوب میشه
حتما گوش کنید
یا علی
من که به نبودنشون هم که فکر میکنم حس خاصی ندارم!!
خدا منو بکشه!!
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
واقعا اینایی که الان کانون موندن
تنهاترین آدمان
يه چيزايي رفته از بين خونواده ...
يكيش هم همين دسته جمعي بيرون رفتناست ...
سلام
چقد سخته بعد یک ماه دوباره تنها زندگی کنی دوباره باید برگردم تهران و سر دانشگاه و درس. تعطیلات و عید چقدر زود گذشت....
تنهایی و مجردی زندگی کردن خیلی سخته و دلیگر هر وقت بهش فک میکنم دلم میگیره چون دور از خونواده سختمه بخدا....
(1392 فروردين 13، 22:35)Heartbeat نوشته است: [ -> ]سلام
چقد سخته بعد یک ماه دوباره تنها زندگی کنی دوباره باید برگردم تهران و سر دانشگاه و درس. تعطیلات و عید چقدر زود گذشت....
تنهایی و مجردی زندگی کردن خیلی سخته و دلیگر هر وقت بهش فک میکنم دلم میگیره چون دور از خونواده سختمه بخدا....
اع؟چه جالب ! من انقد عاشق اینم یه مدت زندگی مجردیو تجربه کنم ولی اصلا پیش نمیاد موقعیتش.
اونوقت شما انقد مینالین...یعنی انقد بده؟؟
(1392 فروردين 13، 22:38)Ma Sa نوشته است: [ -> ] (1392 فروردين 13، 22:35)Heartbeat نوشته است: [ -> ]سلام
چقد سخته بعد یک ماه دوباره تنها زندگی کنی دوباره باید برگردم تهران و سر دانشگاه و درس. تعطیلات و عید چقدر زود گذشت....
تنهایی و مجردی زندگی کردن خیلی سخته و دلیگر هر وقت بهش فک میکنم دلم میگیره چون دور از خونواده سختمه بخدا....
اع؟چه جالب ! من انقد عاشق اینم یه مدت زندگی مجردیو تجربه کنم ولی اصلا پیش نمیاد موقعیتش.
اونوقت شما انقد مینالین...یعنی انقد بده؟؟
سختمه اخه باید سر یه برنامه ی منظم باشی وگرنه همه چی بهم میریزه
پیشنهاد میکنم فقط یه هفته مجردی رو تجربه کنید چون بقیه اش مزه نمیده
خب یکی دیگه اینکه وقتی مامان و بابام و خواهر برادرام اینجان دوست دارم پیششون بمونم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
ممنون میشم بخونید
امروز روز 35 ام بود
تونستم روز 34 ام رو پشت سر بذارم
آخرین ترک بلندم 34 روز بود که در آذر بود.
اما،
شاید هم روز صفرم باشه!
راستش من خیلی عالی تلاش کردم در این دوره
چشمم به شدت تحت کنترله
نه تنها نگاه حرام نکردم،
بلکه چشمم رو در اختیار گرفتم
تا حتی الامکان نگاه سهوی هم نداشته باشه
حتی به خانم های بازیگر تلویزیون هم سعی کردم نگاه نکنم
از اون بالاتر
حتی سعی کردم زیاد توی تلویزیون محو نشم که یهو چشمم غافلگیر شه
ذهنم هم نسبت به پارسال اصلا خیلی عالی شده
پارسال مثل سرطان این فکرها منو به چنگ می انداخت
امسال اصلا خبری نیست که نیست، الحمدلله
فقط خطورات بود که بهش پر و بال نمیدم
ورزش هم چند روز بود منظم میکردم
توی 15 روز اول
12 روزش رو روزه گرفتم
9 روز پشت هم
اما
یه بیماری ای! در وجودم افتاده
7 ماهه
هر چند وقت یه بار
شب که خوابم و خوابیدم
یهو خودم رو در می یابم در حالیکه ناخود آگاه از خواب می پرم و دارم با دستم ...
معمولا ناراحت میشم و بعد مقداری کلنجار دوباره خوابم می بره
اما دیشب منجر به شکست شد
البته اگه بشه اسمش رو شکست گذاشت
میدونید؟ وقتی من نه روزهای قبلش نه امروز که روز بعدشه
دنبال گناه نرفتم
نمیشه این مساله رو کاملا ارادی دونست
آدم که تازه از خواب می پره
گیجه
کنترلش دست خودش نیست
هر چند خودم میدونم چه اتفاقی داره میفته
اما هیچ وقت تو بیداری
توی این 35 روز حتی دست ورزی نکردم، حتی فکر گناه آلود هم نکردم
میدونید؟
من تو این 35 روز تلاشم رو کردم
یه چیز مهم!
دوستای قدیمی!
یادتونه چقدر بی تابی میکردم برا ازدواج
الان در مورد اون هم کاملا منطقی شدم
کاملا وظیفه محور
و متوکل بر خدا
دلم آرومه
اما
توی این یه هفته ی اخیر
از یه چیز غافل شدم
نظم خواب
که از همه مهمتره
چند تا از مهمترین و بدترین شکستهام از خواب ناشی شده
به هر حال من دارم سعیم رو برای ترک میکنم
پس امروز روز 35 امه برای پاکی از انجام این گناه در بیداری
و روز 0 امه از اخرین باری که این بیماری و این عادت منو آزار داده
به هر حال تقصیر خودمه
خودم باعث بروز این بیماری و این عادت شدم
باید از این حالت خوب شم
داروش تنظیم خوابه
عهد ببندم که زود بخوابم و بعد نماز صبح نخوابم
بالاخره خوب میشم
امروز خیلی دلم گرفته بود به خاطر این اتفاق
دلم به درس نمیرفت
ولی
خیلی حال میکنم با مردی که از ویرانه های خودش بلند بشه
و خودش رو باشکوه تر از قبل بسازه
امروز روز صفرمه!
من عدد پرست نیستم!
خدا پرستم!
راستی،
از پسرا کسی این مشکل من رو میفهمه؟
راهکاری داره؟
داداش من از هر دو جنس از 15 تا 90 سالشو دیدم و میشناسم
فکر بد نکنی از بعد روانشانیسی میگم نه ارتباطی
میدونم که میگم
غروب 13 همین روز عید
چرا باید بیان کانون
نه چرا؟؟؟؟
اگه خانواده جمع باشن اگه خنده و شوخی باشه اگه مسافرت باشی و هزار تا اگه دیگه که همه میدونن
برا چی کانون؟؟؟؟
یه چیزو بدون داداش
فیسبوک و مسنجر و کانون و ....
هیچکی اگه خوشحال و شاد باشه نمیره
بدون یا تنهاس میخواد وقتش بگذره یا دلش از همه پره میخواد بره اکنجا خالی کنه خودشو ولی....
تو فضای مجازی هر چی بیشتر داد بزنی کمتر میشنون
یعنی وظیفه ای ندارن که بشنون
داداش من از هر دو جنس از 15 تا 90 سالشو دیدم و میشناسم
فکر بد نکنی از بعد روانشانیسی میگم نه ارتباطی
میدونم که میگم
غروب 13 همین روز عید
چرا باید بیان کانون
نه چرا؟؟؟؟
اگه خانواده جمع باشن اگه خنده و شوخی باشه اگه مسافرت باشی و هزار تا اگه دیگه که همه میدونن
برا چی کانون؟؟؟؟
یه چیزو بدون داداش
فیسبوک و مسنجر و کانون و ....
هیچکی اگه خوشحال و شاد باشه نمیره
بدون یا تنهاس میخواد وقتش بگذره یا دلش از همه پره میخواد بره اکنجا خالی کنه خودشو ولی....
تو فضای مجازی هر چی بیشتر داد بزنی کمتر میشنون
یعنی وظیفه ای ندارن که بشنون
سلام داداش گلم و دوست قدیمی مرد مجاهد عزیز
خیلی خوشحالم که حصار هاروشکوندی
به این میگن ی مراقبه کامل همینجوری ادامه بده
خوابتو هم هرجور شده تنظیم کن
حتما ی چیزی هست که معصومین خواب قبل از نیمه شب رو توصیه کردن
و اثر هر ساعت خواب قبل از نیمه شب رو دو برابر خواب بعد از نیمه شب میدونن
اگه خودتم توجه کنی روزایی که شب قبلش زود میخوابی سرحالتری گیرایی ذهنت بالاتره پر انرژی تری
و اما خودتم بهتر میدونی چون غیر ارادی بود شکست محسوب نمیشه
و اما در مورد این مسئله بهتره توی گروه پسرونه حرف بزنیم
http://www.ktark.com/forumdisplay.php?fid=69
رمز داره و اینکه تو پروفایلت رو سر بزن نحوه گرفتن رمزشو بهت میگم
یا علی
(1392 فروردين 13، 23:34)mardemojahed نوشته است: [ -> ]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
ممنون میشم بخونید
امروز روز 35 ام بود
تونستم روز 34 ام رو پشت سر بذارم
آخرین ترک بلندم 34 روز بود که در آذر بود.
اما،
شاید هم روز صفرم باشه!
راستش من خیلی عالی تلاش کردم در این دوره
چشمم به شدت تحت کنترله
نه تنها نگاه حرام نکردم،
بلکه چشمم رو در اختیار گرفتم
تا حتی الامکان نگاه سهوی هم نداشته باشه
حتی به خانم های بازیگر تلویزیون هم سعی کردم نگاه نکنم
از اون بالاتر
حتی سعی کردم زیاد توی تلویزیون محو نشم که یهو چشمم غافلگیر شه
ذهنم هم نسبت به پارسال اصلا خیلی عالی شده
پارسال مثل سرطان این فکرها منو به چنگ می انداخت
امسال اصلا خبری نیست که نیست، الحمدلله
فقط خطورات بود که بهش پر و بال نمیدم
ورزش هم چند روز بود منظم میکردم
توی 15 روز اول
12 روزش رو روزه گرفتم
9 روز پشت هم
اما
یه بیماری ای! در وجودم افتاده
7 ماهه
هر چند وقت یه بار
شب که خوابم و خوابیدم
یهو خودم رو در می یابم در حالیکه ناخود آگاه از خواب می پرم و دارم با دستم ...
معمولا ناراحت میشم و بعد مقداری کلنجار دوباره خوابم می بره
اما دیشب منجر به شکست شد
البته اگه بشه اسمش رو شکست گذاشت
میدونید؟ وقتی من نه روزهای قبلش نه امروز که روز بعدشه
دنبال گناه نرفتم
نمیشه این مساله رو کاملا ارادی دونست
آدم که تازه از خواب می پره
گیجه
کنترلش دست خودش نیست
هر چند خودم میدونم چه اتفاقی داره میفته
اما هیچ وقت تو بیداری
توی این 35 روز حتی دست ورزی نکردم، حتی فکر گناه آلود هم نکردم
میدونید؟
من تو این 35 روز تلاشم رو کردم
یه چیز مهم!
دوستای قدیمی!
یادتونه چقدر بی تابی میکردم برا ازدواج
الان در مورد اون هم کاملا منطقی شدم
کاملا وظیفه محور
و متوکل بر خدا
دلم آرومه
اما
توی این یه هفته ی اخیر
از یه چیز غافل شدم
نظم خواب
که از همه مهمتره
چند تا از مهمترین و بدترین شکستهام از خواب ناشی شده
به هر حال من دارم سعیم رو برای ترک میکنم
پس امروز روز 35 امه برای پاکی از انجام این گناه در بیداری
و روز 0 امه از اخرین باری که این بیماری و این عادت منو آزار داده
به هر حال تقصیر خودمه
خودم باعث بروز این بیماری و این عادت شدم
باید از این حالت خوب شم
داروش تنظیم خوابه
عهد ببندم که زود بخوابم و بعد نماز صبح نخوابم
بالاخره خوب میشم
امروز خیلی دلم گرفته بود به خاطر این اتفاق
دلم به درس نمیرفت
ولی
خیلی حال میکنم با مردی که از ویرانه های خودش بلند بشه
و خودش رو باشکوه تر از قبل بسازه
امروز روز صفرمه!
من عدد پرست نیستم!
خدا پرستم!
راستی،
از پسرا کسی این مشکل من رو میفهمه؟
راهکاری داره؟
سلام مرد مجاهد جان
منو كه شناختي؟
كجايي پسر خبري ازت نداشتم
نمي دونم شايدم من نبودم كه حالتو بپرسم
به هر حال خيلي خوشحالم كه شاد و سر حالي
رفيق يه كمشو به ما تزريق كن مرديم از غصه
شوخي كردم
من راهكاري ندارم چون خودم عين خر تو گل موندم كه چيكار كنم
اما به نظر من كه هميشه هم اينو ميگم بهترين راهكار براي ترك اول نمار دوم نماز و سوم هم نماز
بعدش همه چي حله ولي خب نماز رو هم بايد درست خوند مثلا اول وقت بخونيم و حضور قلب داشته باشيم
نه اينكه من يه روز مي خونم 10 روز نمي خونم به قول مادرم بهم ميگه كه نمازتو عشقيه و هر موقع
حوصله داشته باشم نماز مي خونم كه اين خيلي بده واسم
خيلي حرف زدم رفيق
چقدر وراجم من
امروز برگه اعزام به خدمتم اومد.
افتادم مالک اشتر اراک
قبلش کلی دعا کردم و دوندگی معافیت کفالت بگیرم نشد.
بعدش کلی دعا کردم و دوندگی اعزامم بیفته برج 4 اینم نشد.
بعدش کلی دعا کردم و دوندگی آموزشیم بیفته تهران باز نشد.
آخرین دعام این بود لااقل نیرو انتظامی نیفتم اینم نشد.
من چه پسر خوش شانسی هستم.
یوهووووووووووووووووووووووووووووووووووو
بشنو این نکته که خود را زغم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی