سلام.....
خدا....
بعد از تقریبا یک سال شکستم....اینقدر اعصابم داغون بود....خستم.........
خواستم خودمو شکنجه کنم انگار....اینقدر توقع بیجا دارن ازم اعصابم داغون میشه.....اینقدر بهم فشار اومد احساس گناه رو به عصبانیت
چند لحظه پیش ترجیح دادم.....
خیلی بده نه بتونی استراحت کنی....نه بتونی حرفتو با کسی بزنی...همه ازت توقع دارن....حتی نمیتونم عصبانی بشم! چون بدنم داغون
میشه اینقدر تمرین کردم!
خدایا کی گفته من باید قهرمان جهان باشم؟
کی گفته باید پزشکی توی بهترین دانشگاه ایران رو قبول شم؟
اشکم درومد باز...خدایا چقدر امتحانم میکنی؟
اگه منو اوردی اینجا اذیت کنی خیلی نامردی.....
اینقدر لبمو گاز گرفتم تموم شد....
حالا دیگه پاک نیستم.....باید یک سال دیگه تلاش کنم تا به همینجا برسم.......
خیلی فکر خودکشی زده به سرم!
از حداکثر عصبانیت به حداکثر ناراحتی رسیدم........
خداجون یکی نیست به جز خودت که بتونم حسش کنم؟
اخه من که تورو نمیبینم اینطوری بازم اعصابم خورد میشه.....خودتو بزار جای من......
میخوام امشب بیدار بمونم درس بخونم....فردا هم کراتین و پمپ و ازین اشغالا میگیرم به قصد خودکشی تمرین میکنم....
دیگه هیچی نمیفهمم.....ازین اتاق سرد تکون نمیخورم.فقط میخونم تا اروم بشم........
هرچی میری بالاتر به جای اینکه هواتو داشته باشن بیشتر پشتتو خالی میکنن!
خدا تو منو معتاد اینکار کردی...هیچکس مقصر نبود.همه چیز دست خودت بود....منم نمیدونستم دارم چکار میکنم....
پس لطفا منو ببخش...خیلیم باحالم که یکسال ترک کردم.....
اخه بچه 6 ساله چی میدونه؟ خداجون نباید یکم زودتر دستمو میگرفتی؟ حتما باید میزاشتی 7-8 سال کارمو بکنم بعدش بفهمم چه بلایی
سرم اومد؟
نمیدونم....
حتما یه چیزی بوده دیگه....
کل فامیل تو کل عید میگفتن آرش کی دکتر میشی؟!!!!!!! آرش این همه تمرین کردی اول نشدی؟!!! چرا؟!!!
آرش دانشمنده! بدین اینکارو بکنه!!!! اون یکی هم کار خودشه....
یکم بهتر شدم...اینقدر نوشتم تا اینجا هم پر شد....
وای خدا این دستگاهم میخوان ازمون بگیرن! همین الان نوشتم یکم حالم بهتر شد با نوشتن! که یهو یکی گفت لپتاپمو بده دیگه نمیخوام
باهاش بری اینترنت! نزاشتن سی ثانیه خوشحال باشیم.....
یعنی کانون هم تعطیل.....
فقط اروم دندونامو فشار میدم روهم ................
خدا اینم گرفتی؟!
باشه مال خودتون.....
شاید دیگه نتونم بیام....
خدافظ....