(1389 مرداد 2، 17:40)tanha نوشته است: [ -> ]دلم تنگ و است و هر آهنگ می بینم بد آهنگ است
چی میگی تو؟؟؟
چی میگی هان؟؟
:smiley-yell:
تو چی از دل تنگ من میدونی؟؟؟؟
چی از بلاهایی که به سرم اومده خبر داری
چی از نامردی هایی که در حقم شده میدونی؟؟؟
چی از سوء استفاده هایی که از من کردن میدونی؟؟:13:
چرا آخه..........
لعنت به این دنیا...
لعنت..
چرا من؟:13:
میخوام بمیرم
چرا نمیتونم بمیرم؟
چرا؟
شرمنده حالم بد بود!
از تنها خانوم هم تو یاهو معذرت خواستم
oh my GOD
اینجا دل ها همه تنگ است
دله من هم سعی می کند خودش را باز کند
نمی دونم چرا عصبی ام و با همه دارم بد اخلاقی می کنم
شماها می دونین چرا؟؟؟
شاید چون کار سیستمم همش گیر می کنه اینطوری شدم؟
یکی بگه من چمه؟
به نظر من پدرام جان جمعش کن .....
هربلایی سرت اومده باشه ...
هر بار که بگی فلان سال برام بد بود یا بم سخت گذشت یا توی فلان واقعه و تاریخ و .. . بیشتر خودت رو اذیت کردی ، و در واقع روش تاکید کردی ،
به نظر من اوج این حس وقتیه که بخوای برای خودت مرور کنی یا بخوای به یکی دیگه ثابت کنی که چقدر سخت گذشته !! یا میگذره !!
بدرک ، وقتی میتونی گذشته ای رو کتمان کنی و یا رویا و خیالات خوب برای ایندت بسازی و به چیز های مفید و خوب و مثبت فکر کنی ، به نظر من این اشتباهه بخوای این طوری...
خوب هورا جان یه کاری بکن یا یه فکری بکن که احساست برگرده
پیش اومدن این حالت ها گاهی وقت ها دست ما نیست
اما میشه کنترلش کرد و یا عوضش کرد
بیش تر توی این موقع ها ما لجباز تر هم میشیم ، مثلن میگیم چرا من باید اینقدر الان حالم بد باشه و سعی میکنیم دنبال دلیل بگردیم ، بلکه فوری باید حالت و احساسمون رو عوض کنیم ، با هر کاری و فکری که دم دسته .
همین الان از چه چیزی توی زندگیتون راضی هستین ؟ و احساس خوشبختی میکنین ؟
و از چه چیزی کیف میکنین و احساس لذت دارین ؟
همین الان از بودن چه چیزیایی توی زندگیتون میتونین شکر گذار باشین ؟
نمیخواد فکر کنینی کم کمش رو بگین ،
................
اون افکار و حال رو ول کنین
ولش کن !
خدا هست
ولش کن ،
رهاش کن
اذیتت میکنه ، ولش کن ! از دست کسی با کاری عصبانی شدی ؟ ولش کن
آره مجتبی جون ممنون!
منم جریان زندگیم دقیقا مثل سریال فاصله هاست با این تفاوت که فرهادی وجود نداره و اسم بابامم حاج محسن هست
کپی همینه،مو نمیزنه با حاج محسن تو فاصله ها!
جریان زندگی منم مثل سعیده!
من چند وقت پیش با یه دختری آشنا شدم بعد از روی سادگی همه چیز برای این دختر فراهم کردم حتی گوشی و سیمکارت!
بعد دختر همینجوری که حسابی منو تیغ زد باهام قطع ارتباط کرد!
کلی دنبالش کردم،یه سر نخ هاییم ازش به دست آوردم ولی یکی از دوستام گفت اینا پدر و مادر درست حسابی ندارن گیرم که تو به گوشی و سیمکارتت رسیدی یا به اون دختر حالی کردی که چه اشتباهی کرده ولی ممکنه برای تلافی داداشش بیاد یه چاقویی چیزی بهت بزنه!
ولی کاریه که شده!
گاهی بهش فکر میکنم بدجوری آزارم میده در حد مرگ
امروز با ماشین داشتم میرفتم که یه دختر و پسری رو دیدم تو ماشین با هم میگفتم میخندیدن کاملا معلوم بود زن و شوهر نیستن دوست همن!
میخواستم داد بزنم به پسره بگم مواظب باش!
من زخم خوردم از این دخترا تو نخور!
آره دیگه داداش مجتبی!
جریان من اینجوریه!
الانم هر بار با دوستام با ماشین شبا میریم بیرون یه چرخی بزنیم میگن پدرام دختر رو ببین چه تیکه ایه!
منو شارژ میکنن که به دختره تیکه بندازم یا با ماشین برم دنبالش!
ولی دیشب که بیرون بودم خیلی محکم بهشون گفتم اگه 1 بار دیگه حرف دختر و تیکه انداختن رو جلوی من بیارید همتونو از ماشین میندازم بیرون!
هرکی تیکه اس!هر دختری خوشگله برا خودش خوشگله!مبارکش باشه!
به من ربطی نداره!میخواد دوست پسر داشته باشه میخواد نداشته باشه!
دیگه واقعا از این کارا خسته شدم!
یا علی ..این خوبه !
منم یه جاهایی رو از گذشته که یادم میاد ، ..اصلن خندم میگیره و برام فوق العاده مسخره است !
خیلی مسخره ..!
مثل بت پرستی که الان برای همه مسخره شده !
حالا خوب درکشون میکنم ، بیچاره ها(اون بت پرست های تاریخ ) برای خودشون برای اون کارشون تشخیص و دلیل هم داشتن
ایشالله این حالت برای خود ارض.. هایی هم توی وجود م حاصل بشه ، اما این رو وقتی درک میکنم که کامل ترکش کنم !
به نظر من مشکل سخت وجود نداره!و احساس ناامیدی فقط برای درد بی دردی است!خدا هیچ چیزی رو خارج از توان و ظرفیت ما خلق نکرده!
سردسته ی انسانهای لوس هم خودم!
سلام من خیلی نگرانم
میترسم بزنم از 22 طاقت اوردم.خدایا خودت کمک کن.
داره گریم میگیره.
همه چیز برام غصه میاره!
همه اینجا دلشون گرفته؟؟؟؟...منم یه جورایی گرفته،بغض همیشگی !
از روزی که این عادت زشتو کنار گذاشتم روز به روز دارم افسرده تر میشم،بجای اینکه خوشحال و سرحال باشم...می دونم اینم یه دوره س و باید سپری بشه
امروز فکر کنم روز 24 باشه ، به یک ماه نزدیکم اما اصلا احساس خوشحالی ندارم ، اصلا دیگه برام مهم نیست،راستش دیگه اصلا حس خ.ا را هم ندارم ، اصلا تحریک نمی شم ... اگه این حالتم ادامه یپدا کنه شاید تا 1 سال روبه راحتی ادامه بدم ، اما کاشکی ادامه پیدا نکنه ، احساس یه تیکه یخو دارم !
بسم الله
منم هستم
با پاک موندنم
در طرح استقبال از ماه ضیافت خدا