به نام خداوند جان و خرد
با خرد شروع کردم چون اگر یکم فکرم را به کار انداخته بودم الان این جا نبودم.
دوستام می گفتند لذت داره درک نمی کردم لذت؟ کاری که نهی شده لذت داشته باشه؟ خلاصه دی ماه بود. از رو کنجکاوی. نگران سلامتیم بودم و هم می خواستم بدنم را بشناسم. زیاد لذت نداشت. بهمن و اشفند ماهم یکی دو بار دیگه انجام دادم اما لذتی را که گفتن نداشت. با خودم گفتم شاید من مشکل دارم. غید پاک بودم ولی فکرم پاک نبود. تا این که شد اردیبهشت ماه. لجام گسیختم. دوباره خ ا کردم. این بار خوب بود. دوباره .و دوباره و....
گفتم خوب نیست پاک می شم. 20 روز پاک بودم تا دوباره خ ا کردم ولی این بار لذت عجیبی داشت . تعجب کردم همچین چیزی را تا حالا تجربه نکرده بودم. حال مثل یک حیوان شدم. نه درست فکر می کنم. ونه مثل انسان رفتار می کتنم. خدا مرا ببخشد. اگه دوباره تکرار کنم نابود می شم. تحمل این عذاب وجدان را ندارم. حالا می فهمم چی را از دست دادم. لذت با خدا بودن. شبا به یادش بودم باهاش حرف می زدم. اونم باهام حرف می زذ و اه چه دوران خوبی بود. تازه واردا اگر این متن را می خوانید یا اونایی که هنوز گرفتار نشذین بدونید که این لذت گذرا لذت حقیقی را ، شیرینی زندگی را از بین می بره. دنیاتون را نابود می کنه. حصرت یک شب خوابیدن با ارامش را ازتون می گیره. این لذت گذرا هدیه شیطان به شماست. هدیه اهریمن. این هدیه برکت را از بین می بره. حال انتخاب با خودت هدیه ی شیطان یا لذت با خدا بودن: هدیه ای از جنس عشق.
شاد باشید
سلام
اقای اهورا
فقط یه تصمیم قاطع میتونه مشکلتونا حل کنه
اگر اراده داشته باشید و تسلیم نشید همه چی درست میشه
البته توی راه ممکنه چندین بار تسلیم شید اما بالاخره ترکش میکنید مطمئن باشید
خودتونا اذیت نکنید
بجاش با خدا خیلی بیشتر از این رفیق شید
اقای سعید مشکل بی احساس بودنتون می تونه این باشه که با خودتون قهرید
دلتون را فراموش کردید
اگر با خودتون اشتی کنید
و خودتون را دوست داشته باشید
همه چی درست میشه
از اسب افتادم از اصل که نیفتادم
بزار مادرم بیاد تو میدون.....
سلام
یك نفر دلتنگ است
يك نفر مي گريد
يك نفر سخت دلش باراني است
يك نفر در گلوي خویش بغض خيسي دارد
بغض كالي دارد
يك نفر طرح وداع مي كشد روي گل سرخ خیال...
__________________
1-یک نفر=سها
2-توضیح ندارم! نپرسین.
یاعلی.
(1391 ارديبهشت 26، 13:39)پرواز جغد نوشته است: [ -> ]از اسب افتادم از اصل که نیفتادم
بزار مادرم بیاد تو میدون.....
سلام
جمله اول رو ک درست میگین.. اصل ما همچنان خدا جو هست و دنبال رسیدن بهش هستیم..
و میرسیم هم ان شاء الله ..
قدمهای کوچولو.. روزهایی ک ان شاء الله با پاکی طی میکنیم..مقدمه های خوبی هستن..
ان شاء الله ک خدا همیشه همراهیمون کنه..
یاعلی.
(1391 ارديبهشت 25، 18:12)اشتباه نوشته است: [ -> ]ای خدا........................
در عجبم از بعضی از این بنده هات که حتی کاری به کارشون نداری
و چه راحت دلتو میشکنن
سلام
اشتباه نمیدونم دقیق منظورت چیه..
اما امیدوارم ک من نباشم!
من عذر خواهی کردم آآآ..
ببخش!
یاعلی.
(1391 ارديبهشت 26، 21:03)اشتباه نوشته است: [ -> ] (1391 ارديبهشت 26، 20:48)ســـها نوشته است: [ -> ]
(1391 ارديبهشت 25، 18:12)اشتباه نوشته است: [ -> ]ای خدا........................
در عجبم از بعضی از این بنده هات که حتی کاری به کارشون نداری
و چه راحت دلتو میشکنن
سلام
اشتباه نمیدونم دقیق منظورت چیه..
اما امیدوارم ک من نباشم!
من عذر خواهی کردم آآآ..
ببخش!
یاعلی.
شما هم مثل من اعتماد به نفستون پایینه ها
اخه شما کی قلب منو شکستین
دوست دارم یه عالمه
اتفاقا بچه ها بهم میگن کاذبشو دارم!
اما جدی من فک کردم بابت اون نامهه و جواب بیدقت آنه ام ناراحت شدی..
خو الحمدلله ک مال من نیست..
میدونی ..تو این مواردی ک تو داری.. گذشت بهترین راه حله..
بگذری و بری.. هیچی باهات نمیمونه و سبک پیش میری..
امیدوارم بتونی..
یاعلی.
مولای من ...
نمیدونم من رو در چه حالی پیدا میکنی
وقتی به شما فکر میکنم مولای من فقط بغضی گلومو میگیره
آخه چقدر شما تنهایی ... نمیدونم چجوری یه شخص میتونه تنها باشه ولی هوای همه رو داشته باشه حتی اونی که بهش توهین کنه؟
حتی این حرف هایم هم بوی ریا میده !
مولای من یه نگاهی به بچه های دل شکسته بکن
یا علی ( به یاد تنهاترین ارباب صلوات بفرستید
)
(1391 ارديبهشت 26، 22:03)سرباز تواب نوشته است: [ -> ]مولای من ...
نمیدونم من رو در چه حالی پیدا میکنی
وقتی به شما فکر میکنم مولای من فقط بغضی گلومو میگیره
آخه چقدر شما تنهایی ... نمیدونم چجوری یه شخص میتونه تنها باشه ولی هوای همه رو داشته باشه حتی اونی که بهش توهین کنه؟
حتی این حرف هایم هم بوی ریا میده !
مولای من یه نگاهی به بچه های دل شکسته بکن
یا علی ( به یاد تنهاترین ارباب صلوات بفرستید)
خوش به حالت اینقدر ارادت داری به آقا من که دلم سنگ شده خدا به دادم برسه
چقدر دوباره قاطی بحث ها شدن سخته
فاصله قلب ها
استادى از شاگردانش پرسید:
چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می*زنیم؟
چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می*کنند و سر هم داد می*کشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آن*ها گفت:
چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می*دهیم
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می*دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می*زنیم؟
آیا نمی*توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می*زنیم؟
شاگردان هر کدام جواب*هایى دادند امّا پاسخ*هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد:
هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب*هایشان از یکدیگر فاصله می*گیرد.
آن*ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.
هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن*ها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید:
هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می*افتد؟
آن*ها سر هم داد نمی*زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می*کنند. چرا؟
چون قلب*هایشان خیلى به هم نزدیک است.
فاصله قلب*هاشان بسیار کم است.
استاد ادامه داد:
هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می*افتد؟ آن*ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی*زنند و فقط در گوش هم نجوا می*کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می*شود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی*نیاز می*شوند و فقط به یکدیگر نگاه می*کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله*اى بین قلب*هاى آن*ها باقى نمانده باش
اين همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت مي توانی حس کني اينجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی.
هممون پنهانیم .حالا پنهان تو پنهان چه شود .نوبره.والا