کانون

چطور با بد بودنه خودم کنار بیام ؟
این چیزی که گاهی بهش تبدیل میشم رو هیچوقت نمیخوام و ازش بدم میاد اما چطور بهش تبدیل نشم؟

ظرفیت تحملم به صفر رسیده...
درسته زبونم تنده ممکنه اگه یکی زیاد گیر بهم بده بدجور جوابشو بدم اما خودم بعدش بدجور عذاب وجدان میگیرم 

شاید اگه بقیه میدونستن تا چه حدی تحت فشارم
تا چقد نگرانم و دغدغه های مختلف دارم 
حق میدادن انقد از لحاظ روحی خوب نباشم

کنار اومدن با این مسئله سخته
خدایا گاهی اوقات ادم نمیدونه
این مشکلی که داره امتحانه؟ یا عذاب گناهاشه؟
اون اولا با خودم میگفتم اصلا چرا من؟
چرا فلانی اینجوری نشده؟
تازگیا دیگه اینو نمیگم
موندم تو سردرگمی...
خدایا بهت گفتم پناهی ندارم جز تو؟
اگه نگفتم الان میگم
هیچ پناهی ندارم جز تو...
قطعا رسمش نیست پناه ندادن به یه بی پناهی که بهت امید داره 
پس پناهم باش...

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود

 

بزرگ پروردگارا

مهربانا

ای یاری گر هرآنکس که صدایت کند ...

یاریم کن ...

---

میدونی چیه خداجونم ؟

من دوست ندارم حسودی کنم ...

آدم حسودی هم نبودم ...

چون اعتقادم این بود منم میتونم ...

منم راه خودمو دارم ...

خداجونم مثل همیشه

یه دنیا آرزو واسه خودم دارم ...

میخوام موانع برداشته شن و برم بهشون برسم ...

خدایا دروغ چرا ؟

تا چند دقیقه ی پیش میخواستم با گله و شکایت بیام تو درددلا و از زندگیم شکایت کنم ...

ولی با خودم گفتم

بذار صبوری کنم ...

خدایا خودت تو قرآن گفتی اجر نیکوکاران رو ضایع نمیکنی ...

خدایا بد گیر افتادم

مردونگی کن کمکم کن ...

دمت گرم ...

 این دنیا جایی برا گرفتن حق نیست همین شاید
و اگه بخوای حق رو بگیری میزنن تو سرت
همونجور که امام علی رو شهید کردن تاااااااا من و تو هم پیش میره
هیچ ادم طرفدار حقی پیدا نمیکنی که به راحتی دووم اورده باشه


اون ادمایی که قران میخونن روزه میگیرن نماز میخونن رو میگم نه یه اتئیست بی خدا رو که 

اره همونا که با زبون روزه قسم دروغ میخورن به نفع خودشون تو کوچک ترین مسئله ها

ولی میدونی انقدر خوشحالم که دلم نلرزید و گفتم خدا هستش

من از غیر خدا بترسم؟
اگر بترسم چرا زنده ام اصلا

 دروغ میگن نه چون که بد هستن نه نه نه 
چون میترسن چون از غیر خدا میترسن همین

چون به این باور دارن که عزت دست بنده خداست نه خود خدا
امام علی خیلی قشنگ میگه تو نامه اش به مالک اشتر




ولی یک نفر مانده از این قوم که بر میگردد 

و ماها اونقدر تلاش میکنیم و سختی هاشم تحمل میکنیم که باعث شیم بیاد همین
اما اینا رو گفتم که جا نزنی اگر میخوای بری

حتی منی که رشته دیگه رو میخوام 

اگر اسلامیزه اش کنم پوستمو میکنن 

و خیلی ها اذیتم میکنن
اما من میگم باید طاقت بیاریم

هرکس از خدا ترسید،

خدا همه چیز را از او می‌ترساند!

و هرکس از خدا نترسید،

خدا او را از همه چیز می‌ترساند..!
•| حاج قاسم سلیمانی ?

ماها باید جوری تلاش کنیم و موفق شیم که اگر روان شناس میشیم جوری باشیم که تو دادگاه ها مردم با روان سالم بتونن کار درست رو بخوان و همونو انجام دادن و تو همه صنف ها همینجور بشه

ولی خیلی خوشحالم 

اخه از مامانم عصبی بودم اومدم خونه گفتم چرا اینجور گفتی؟

گفت کارت غلط بوده گفتم اوکی و اومدم اتاق

وای خدایا شکرت که باهاش بحث نکردم الان اصلا هم به روم نیاورد و کلا فراموشش کرد 

اصلا نمیدونم چجور خدا رو شکر کنم که نلغزیدم تو مسئله احترام به مادرم 

اخه من خیلی براش تلاش کردم نزدیک بود به باد بره ها 
ولی باد اورده نبود که با باد بره خخخ

چیکار کرده بودم؟
فقط حرف مدیر مدرسه مون رو به خودش گفتم که با کمال خشونت برگشت به من گفت کاغذ ندارم بهت بدم برا امتحان
جزئیات لازم نیست فقط داشتن اذیتمون میکردن که من گفتم خودت اینو گفتی


صحنه قیامت برام تداعی شدا که اگر به نفعشون نباشی حتی مادرت هم ولت میکنه 

دیگه از هیچ کس هیچ انتظاری ندارم اصلاااااا
فقط خداروشکر سر این مسئله بی اهمیت دل مادرمو نشکوندم

آدما به راحی اب خوردن تو ماه رمضون با زبون روزه دروغ میگن

سوال:امروز تا الان امام زمان چقدر از رفتار ماها گریه اش گرفته؟

الهی باعث تعجیل در ظهور شیم و باعث تاجیل نباشیم
یا علی

(1401 ارديبهشت 6، 14:55)KingAmir نوشته است: [ -> ]چطور با بد بودنه خودم کنار بیام ؟
این چیزی که گاهی بهش تبدیل میشم رو هیچوقت نمیخوام و ازش بدم میاد اما چطور بهش تبدیل نشم؟

اولین قدم پذیرش این است که کاستی درون خودمان داریم. نه فرار از ان 
اینکه بپذیریم این کاستی جزویی از شخصیت تان است.

تفاوت انکار و پذیرش کاستی در وجودمان را
با دو کلمه 
"اما"  ------    " و"   مشخص می شود.

به دو مثال زیر که توسط ناخوداگاه به زبان می اوریم دقت کنید.
من  ابتین هستم  اما خ ا می کنم.{ این خ ا بخشی از خود نمی داندو فرار می کند.}
من ابتین هستم و خ ا می کنم.{ این مثال خ ا  بخشی از خود می داند و کاستی می پذیرد.}


پذیرش باعث می شود که گام های بعدی برداشته شود.

دیشب  
سره یه مسئله ای خیلی خشمگین شدم  طوری که دستم میلرزید 
میکوبیدم محکم به درر  داد میزدم   
بابام خودش هنگیده  بود   .
یه روزایی میگفتم  اثلا منو خشم ؟   
ادمو به جایی میرسونن   که عصبی  بشه   داشتم میمردم  دیگ  

چرا اخه یه نفر باید  باید  با یه رفتارش هر چند ناشایست منو تا این حددد عصبی کنه  

من هنیشه گفتم بدم میاد جلو من  کسی بچه کتک  بزنه  متنفرم  از این حرکت    و دیدن این صحنه ها منو یاده گودکیه خودم میندازه که خ ا  متاسفانه ریشه  در اون داره  یه جورایی    

چقدددد بدمم  میاددد 
خدایا  خودت کمکم  کن خشممو  کنترل کنم

هیچی از پارسال تا حالا عوض نشده هیچی 

هنوزم همون آدم ضعیف ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پارسالم 


هنوزم همونم 

هیچ عوض نشدم

(1401 ارديبهشت 8، 3:49)Silent Voice نوشته است: [ -> ]هیچی از پارسال تا حالا عوض نشده هیچی 

هنوزم همون آدم ضعیف ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پارسالم 


هنوزم همونم 

هیچ عوض نشدم

برای زندگی کردن باید قوی بود یکسال گذشت و قوی تر نشدی یعنی یه جای کارت میلنگه بگرد دنبال اون نقطه ضعفه حتم دارم که میتونی خودتو قوی کنی کار سختی نیست روزی یه درصد از قبلت بهتر شو 
روانشناس ما نباید خودشو به این زودی ببازه  تازه اول مسیری کلی بالا و پایین داره زندگی باید خودتو قوی کنی تا بتونی توی جاهایی که فقط خودتی و خودت از پس زندگی بر بیای

به اندازه یه کوه ناراحت و غمگینم ...

چرا آنقدر زخم های عمیقی به قلبم زدن تو این یه سال 

چرا دنیا آنقدر بی رحمه

من از تنهایی و تنها شدنم میترسیدم ولی وقتی باهاش رو به رو شدم هرچند دو سه روز اولش با دله شکسته ام همراه بود اما بعدش به شدت حالم خوب شد و دیدم تنهایی چیزیه که من از اول بچگیم تجربش کردم و تموم دارایی من تو تنهایی یه چیزه اونم خدا ، هرچی حالم بد بود خوب شد، تنها شدن جرعت میخواد من جرعتشو نداشتم که بخوام تنها بشم، میترسیدم که تنها بشم دیگه مردم با کی حرف بزنم وای با کی درد و دل کنم بگم بخندم، خیلی برام حس بدی داشت، هنوزم بخوام تنها بشم سخته برام ولی تجربه ای ک بهم داد این بود که تنها شدن چیزیه که قبلا هم بودم خیلی هم قشنگه این که به کسی وابسته نباشی و دنباله گدایی نباشی خیلی حرفه، به نظرم هر چند وقت اصن لازم داره یک هفته ارتباطم رو با هرکسی قطع کنم و تو تنهایی خودم یادآور بشم که تو واقعیت همینی و یکیو داری که به همه دنیا می ارزه خدا...
آدم یه موقع ها هم یه چیزایی رو میفهمه میگه کاش نفهمیده بودم :‌(

#طولانی_به_توان_ بینهایت...
دبل_طومار...

این پست کاملا صرفه درد و دل داره...
سنا حوصلت کشید بخون
حوصلت هم نکشید بگو خودم حذف میکنم پستمو...
چون خیلی وقته ک این موضوعات داره ناراحتم میکنه...
و باید بگمشون...
نمیتونم دیگه قورتش بدم...
شاید اینجا درک بشه
شاید هم قابل درک نباشه... تقاضا دارم فقط به نیت شنیدن کسی ک ناراحتی داره بخونیدش.. همین، فقط برای شنیدن احساساتش 
واقعا این چند روز انقدر فکر کردم ذهنم یاری نمیکنه و نمیخوام باز هم به فکر فرو برم..
احتمالا نواقصی داره
به هر حال احساساتیه ک اگه هیجانش کنترل نشه یه کاری میده دستم...

-----

در ادامه حرفای سنا میخواستم اینا رو براش بگم
اما انگار اینجا مکان مناسبتریه برای حرف زدن...
خوشبختانه یه عادت دارم نمیزارم چیزی از احساساتم مبهم _چه درست و چه غلط_ برام باقی بمونه

دیروز علت ناراحتیمو کشف کردم...
و فقط به این رسیدم ک حجم اخبار های منفی ک به گوشم میرسه ، هزاران بار بیشتر از اخبار های مثبته...
اون چیزایی ک قبلا از بغل دستش رد میشدم و ککم نمیگزید ...

الان وجودمو اب میکنه و هیچ کاری از دستم بر نمیاد..
هر جا هم ک میرم هست ...

خلاصه فقط باید بمیرم ک راحت بشم 

از نزدیک ترین دوستام 
تا اون ادمی ک صداش رو میشنیدم ک ته ذهنش پر از افکار کثیف بود..

درد داره ک دغدغه ذهنی یه نفر این باشه ک با مانتو صورتی یا بغل دستیش کار داره نه؟


ظاهر امر رو کار ندارم
اصلا به من ارتباطی نداره

درد اونجاییه ک اون ادمی ک باید بتونه تمرکز کنه ، برای انجام یه فعالیت مفید ، مغزش درگیر اینکه جلوی موهاش شرابیه یا صورتی؟

خط چشمش چه شکلیه
امروز ( دیروز) یه مقاله ای درمورد انحرافات جنسی توی کنیا رو میخوندن سر کلاس
هرررر چه قددرررر ک بی بند و باری های جنسی
پدوفیلا ، جدیدا به زنا ازدواج سفید میگن انگار :‌) و ... زیادبشن
اون جامعه توسعه نیافته تر و عقب مانده تر باقی میمونه...

چون مغز همه فکرش پایین تنه اس...

کارکرد و روابط انسانی 
کرامت انسانی، به روابط حیوانی گره میخوره
(و البته قدم قدم...)

قدم...
به
قدم..


و من چه جوری اون ادمی ک تازه وارد این راه شده بگم داری خودتو با دست خودت از بین میبری؟
دقیقا مثل زمانی میمونه ک تازه به خ.ا مبتلا شدی، حال میکنی و عذاب وجدان نداری
یا هنوز به مرحله عذاب وجدانش نرسیدی:‌)) ، ممکنه تو مرحله درد و دل باشی و نفهمی داری اشتباهی میری... 

تازه میگی خوب هم هست

بعد ۵ سال ۶ سال میفهمی عمرتو تباه کردی...
تازه اگر به اسیب های دیگه مبتلا نشه... اگه معتاد نشه ...
اگه افسردگی و اضطراب نگیره، اگه گند کاراش درنیاد...
(ک هر کدوم یه دایره المعارف میشه اگه بخوام حرف بزنم...)
و صد نفر دیگه رو شبیه خودش نکنه...

چه جوری بیام بگم ، اقا اصلا حرف من اسلام نیست ، بازتاب فانکشن فعالیته ادمیزاده.. ک نتیجه اش مطلوب نیست

اگه بیام اون مقاله رو مطابقت بدم بااسلام بالای 80 درصد با هم جوره...


مگه نوشیدن از اب دریا، تشنه رو سیراب میکنه؟؟ 
تازه دچار توهمش هم میکنه...


هر روز، هر روز و هر روز میشنوم میشنوم

از اون بچه هایی ک بخاطر اشتباهات رفتار پدر و مادرشون ، از خونه فرار میکنن
به مردم اسیب میزنن...

اصلا خط فکریشون بخاطر اشتباهاتی ک این والدین در حق اینها کردن و خودشون هم این اسیب رو از پدر و مادر دیدن...


و اگه بخوای به والدین شون بگی، نمیپذیرن
نمیشنون 
همشون یه پا متخصصن ...


قلبم به درد میاد...
بعضی روزای هفته ک اسیب شناسی دارم اینجوری قاطی میکنم...


اگه منو بیرون ببینین میگین این با هر نوع ادمی میتونه حرف بزنه...
ولی سخته ک بخوای بطن کسی رو بشناسی و کمک کنی...
سخته بخوای از عمق یه مطلب حرف بزنی...

همین الان میگم فلانی حالت خوب نیست 
توی برنامه ات یه ساعت پیاده روی اروم ، دو یا هر مدلی ک دوست داری جا بده...

فکر میکنه دارم از خودم بهش حرف میزنم...
فک میکنه یه چیزی شنیدم دارم بیانش میکنم
نمیتونم بیام بهش بگم همین کار ساده چهههه قدر تاثیر مثبت رو روحیه اش داره...

همین شکر گزاری ک رعنا انجام میداد رو اگر میدونستن میتونه حتی باعث جلوگیری از اسکیزوفرنی بشه 

همه انجامش میدادن  

(هر چند خیلی اوقات ژنتیک ربط داره به اسکیزوفرن.. ولی اگه عوامل روحی و اضطراب شدید باشه جوابگوعه ، نمیزاره به بن بست برسی...)

فکر میکنن فقط چون تو قران، شکرگزاری اومده میگیم این کار رو بکن...

همین موضوع عزت نفس رو اگر بگم چهههه قدر با وجود خدا مرتبطه متعجب میشین...

همین هرم مازلویی ک همتون میشناسیدش...
خوده مازلو اعتراف میکنه ک نمیدونم چه جوری بعضی ادما بدون اینکه سطوح اولیه نیازهاشون تامین بشه، به اون خودشکوفایی میرسن

و این با چیزی جز خدا تعریف نمیشه...

(تک تک چیزایی ک دارم بهتون میگم طی مناظره با استادای دروس تخصصی بوده... افراد معتبر... و برداشت شخصی نیست..)


شما فکر کن توی یه شرایط خیلی خیلی سختی قرار گرفتی
من نمیگم ک مشکلت حل میشه یا نمیشه
اوضاع بهتر میشه یا نه
اصلا شاید خیلییی هم بدتر بشه..
ولی حسن ظن به وجود یه خدایی ک خیر تو رو میخواد
دوستت داره و همه عزت همه قدرت دستشه

اعتقاد به وجود او به تو ارامش میده :‌)


ما یه مبحثی داریم ...
نطریه کارل راجرز..
توی اتاق درمان باید به اون کسی ک اومده پیشت احساس ارزشمندی بدی
افراد ک احساس کنن به درد بخور هستن، دوست داشتنی هستن
میتونن مفید باشن عملکردای بهتری نشون میدن

لازم نیست تو با امر و نهی بهش بگی فلان کار رو انجام بده یا نه


بهش این احساس اعتماد رو میدی و میگی ک مثلا من میدونم تو انقدر عاقلی ک بهترین تصمیم رو بگیری

میتونی یه سری پیشنهادات هم بهش بگی؛ ک مثلا اگه فلان کار رو انجام بدی بعدش چی میشه؟ یا این کار به نظرت بهتر نیست ک این شکلی انجام بشه؟

کمکش میکنی و در کنارشی 

اون خوددددش مسیر رو پیدا وانتخاب میکنه


اعتقاد به خدا هم دقیقا همینه
وقتی میگم اعتقاد منظورم طلبکار بودن نیستاااا من با مفهوم کار دارم.. :‌)

شما همین ک احساس میکنی یه نفر در کنارته، ک پشتت رو خالی نکرده

اون احساس اطمینان 
باعث میشه بهتر فکر کنی
بهتر عمل کنی


فرض کن احساس کنی تنهایی
کسی درکت نمیکنه
بدبخت ترین موجود عالمی 

اون کار درستی رو هم ک  میتونستی انجام بدی انقدررری مضطرابانه انجامش میدی ک خراب میشه و به کل ناامید میشی...


هر روز ک دارم میبینم این مشکل ها رو 

میگم درد ما نه اعتیاده..
نه دوست دختر دوست پسریه...
نه دروغ و غیبته

درد ما درد دوری از خداست
انسان بودنه...
معنای واقعیش رو نمیدونیم...
اصول رو بلد نیستیم...
مطالبه گر نیستیم و نپرسیدیم چرا؟
این حرفی ک میزنی رو از کجا داری بهم میگی؟

نرفتیم دنبال حل مشکل فقط از یه مشکل به یه مشکل دیگه پناه بردیم..

روش یه سرپوش بزززززرررگ گذاشتیم و خودمونو اون زیر خفه کردیم...


و هرگز از خودمون نپرسیدیم ک من کی بودم؟ 
کی هستم؟
چرا اینجام؟


حتی الانم میترسیم از اینکه جواب بدیم بهشون
چون بها داره
یه وقتایی جواب دادن به این سوالا قیمتش خون ادمیزاده...


و بزار راحت بهت بگم اگه بخوای شبیه بقیه ادما فقط بخوای گذران زندگی کنی

تو هم از فشار اقتصادی، روحی، جسمی، جنسی، بی عدالتی، تنهایی و...
 حق داری هر کاری روو ...
هر کاری...
انجام بدی...
من با وجود و اصل ادم کار دارم... 

اینکه اونا خواستن با این فشار ها هویتمون رو بگیرن، و انگار هم موفق بودن...

هر چی فشار رو بیشتر کردن انگار نتیجه بهتری از اشتباهات ما دارن میگیرن...

تو حق داری
اما سهمت فقط همین بود؟..

کوچیکترین راه اصلاح اینکه بدونی سهمت چیه
و چی باید بخوای؟؟؟


خدایا ما رو به این چیزای دم دستی راضی نکن...
خدایا اینا بخاطر دردهای پشت پرده اس... 
بخاطر ظلمه ... کمک کن ما از اون دسته ادمایی ک ظلم رو دیدن و سکوت کردن نباشیم...

پ.ن: اینجا با برداشت های شخصی کار ندارم :‌)
مطمئنا هرکدوم از ادمایی ک درگیر شدن ، یه انگیزه منفی و مشکلی بوده از قبل ، ک نتونستن حلش کنن و با یه روش دیگه مثل
انکار مشکل
مثل پناه بردن به مواد افیونی 
مثل روابط جنسی ناسالم ،
دارن
اون ظلم اولیه رو مثلا تلافی میکنن...
یا حقشون رو به نظرخودشون از یه راه راحتتر میگیرن...

اما وقتی دوربین از قیافه ی رفتار های تک به تک افراد، دور بشه
و بیاد از بالای فرهنگ و آثاررر این فرهنگ جدید فیلم بگیره...

چی نشون میده؟...

پ.ن: یه زمانی ادما از دیدن تیر خوردن رفیقاشون دلشون به درد میاومد... ولی وقتی میدیدن اسلحه از دست یکی افتاد اون یکی جاش باقدرت بیشتری میجنگید

من هر روز شاهد تیربار شدن ادمام...
حتی توی همین کانون :‌)
و نمیدونم چیکار باید انجام بدم...
شبا خوابم نمیبره... نه از ترس
از اینکه اصلا چه جوری میشه خوابید وقتی هموطنات اینجوری دارن عذاب میکشن؟
عذاب میکشن و نمیفهمن... یا میفهمن ولی راه برگشتتشون سخت شده..
یا ادم دلسوزی نیست ک دستشون رو بگیره...
یا اینکه تو هم مسئول سوختن این ادمایی پس تو چیکار کردی؟
بگیم به درک؟؟
بگم بیخیال تموم شد؟؟؟
چیزی به ذهنم نمیرسه... دستای من کوتاهه... چاره ای جز دیدن و سکوت نیست...
ولی شاید اگر اگاهیم بیشتر بشه همراه با جرائتمندی بیشتر و شناخت راه درست... بشه اینده یه کاری کرد :‌)

اصلا مگه گوشی هست ک بخواییم براش لالایی بخونیم؟
حرفای من فقط مال خودمن :‌)

خسته نیستم، فقط دیدن از دست رفتن ادما برام سخته...
خیلی خیلی سخت
و یه وقتایی مجبوری نباشی تا شبیه شون نشی...
چون میدونی مسیر غلطه ولی هنوز اونقدری به ثبات نرسیدی ک خودت نلغزی.. و بتونی دستی رو بگیری...
اگه تنهایی بری جلو، خودت هم سقوط میکنی...

رفیق ، سعی کن ادم بهتری از دیروزت باشی :‌)
حتی به اندازه یه لبخند زدن ، به بقیه :‌)
شاید ندونی اما انگیزه یه نفر باشی
شاید ندونی ولی اگه نباشی یا اینشکلی خودت رو از چشم خودت بندازی
دلهایی رو غم بگیره

مواظب خودت باش دوستی ک این متن پر از خطا رو میخونی...
تو ، تو نیستی...
تو ایرانی :‌)
همینقدر باارزش☘ مراقب وجودت باش☘

من از تنها  شدن نمیترسم 
همیشه تنها بودم  و هستم  
با اینکه دورم زباد شلوغ  بوده 

از این میترسم یکیو خودت انتخاب کنی که تنهاییاتو باهاش تقسیم کنی همون بشه  عامل تنهاتررر ترررر تررر  شدنت 
و اسمشو  این بزاره  به نفع تو عقب کشیده که تو پیشرفت کنی ) 

خلاصه اینکه  عجول نباش میگذرد اینروزها
تنهاییم  حکمتی دارد 
شاید  برای خودشناسیه بیشتره ) !

حالا مگه چقدره
همش ۵ هفته س نهایت یکماهو نیم
میگذرونیم تمومش میکنیم
ولی خدایا به معجزه تو نیاز دارما
تو خدای غیر ممکن هایی مگه نه؟

خدایا تو این سردرگمی تنهام نزار
خودت که میدونی که‌ تو این موقعیتا قرار میگیرم تصمیمای خوبی نمیگیرم خودت با زور و کتک منو ببر تو اون مسیر خوبه که میدونی به صلاحمه و میتونم اونجا مفید باشم

دمت گرم