فقط دعا می کنم خدا گناهان مون رو ببخشه. گاهی فکر می کنم به ماجرای زلیخا (کاری به این فیلم سازا ندارم، کل قضیه رو می گم. خدا از هر کاریش یه دلیل داره. کاش متوجه بشیم). زلیخا بعد از این که ایمان آورد زیبا شد. نه این که انتظاری چیزی داشته باشم، اما "امید" دارم که خدا ما رو هم ببخشه. کافیه لایقش بشیم. چه طوری؟ نمی دونم، توبه،
یه کوچولو هم ببخشه هزار مرتبه شکر گفتن داره.
وای منم دقیقا عین سلام سلام، خدا یا شکرت... پستت خیلی عالی بود یه بار برا همیشه
بچه ها چند وقته حالم خیلی خرابه دعام کنین... تو رو خدا... خدا یا یعنی می شه منم یه روز خلاص شم... خدایا...
we can
راستی اون گیوتین رو هم گذاشتم بک گراند کامپیوتر، که اینم تشکر داره از داوودجی تی
سلام
دیدین خدا چقد دوسم داره،
ای خدا ازت ممنونم،نذاشتی نابود شم،
الان جاتون خالی خیلی بهم خوشمیگذره
ولی خداییش مردمو زنده شدم.
راستی از بینام و سرباز خبری نیست
من واقعا این رئیس و میبینم اینقدر زحمت میکشه کلی شرمنده میشم....
(الآن شرمندم!)
به نام خدا
چرا از آن سخن نمی گوییم در حالیکه آن را انجام می دهیم ؟
چرا وقتی می توانیم پاک زندگی کنیم باید خود را به گناه آلوده کنیم ؟
چرا وقتی می دانیم عاقبت کار چیست همچون یک حیوان این کار را ادامه می دهیم ؟
چرا مطیع شیطان شویم در حالیکه خدا شیطان را به خاطر ما از درگاهش راند ؟
چرا وقتی می توانیم با دستانمان بزرگ ترین و زیبا ترین کارها را انجام دهیم آنها را به گناه آلوده کنیم ؟
چرا فکر نمی کنیم و ارزشی برای عقلمان قائل نمی شویم ؟
شاید جواب همه این چرا ها این باشد که چه کسی احمق تر از خودمان است که بتوانیم فریبش بدهیم !!؟
فکر کردن به عواقب هر کاری در عاقلانه تصمیم گرفتن در مورد اون کار تاثیر به سزایی داره
واقعاً چه چیزی باعث میشه ما جوانی ، پاکی ، شادابی ، زیبایی ، و عمرمون رو با اعمال زودگذر عوض کنیم ؟ قطعاً خود ما هستیم که می تونیم تبدیل به موفق ترین آدم روی زمین بشیم و یا با دستای خودمون خودمونو بد بخت کنیم .
شاید منسفانه به نظر نرسه ولی من فقط 40 درصد خودمو در این مورد مقصر می دونم اونم مربوط میشه به زمانی که تازه فهمیدم کجای کارم و نسبت به این قضیه شناخت کامل پیدا کردم . ولی 60 درصد خانوده ام رو مقصر می دونم چرا که آموزش های لازم رو به من ندادند و منو به حال خودم رها کردن . چرا هیچ وقت در این مورد با من صحبت نکردند ؟ چرا وقتی هیچی در این مورد نمی دونستم کسی منو راهنمایی نکرد؟
ولی من خودمو گناه کار می دونم و همین که 40 درصد خودمو مقصر بدونم واسه بیان این مطلب کافیه .
با اینکه فهمیدم دارم گناه می کنم ولی بازم تکرارش کردم . تکرار .. تکرار .. تکرار
هر روز با دلیل تازه ای خودمو توجیح کردم . توجیح ... توجیح ... توجیح
مثل اینکه نمی خواستم قبول کنم که دارم بیراهه می رم و این کار بدمو انکار می کردم . انکار ... انکار ... انکار ...
ولی یه چیزی که همیشه سعی کردم بهش عمل کنم این بود که از خودم بدم نیاد . این واقعاً مهمه . در غیر اینصورت شرایط بهتر نمیشه که هیچ خیلی بدتر هم میشه و با یه احساس سر افکندگی و تنفر مثل حیوان
در طیف گسترده تری این کار رو ادامه خواهیم داد .
دوستان من . خودمون رو سرزنش نکنیم . کارها رو خراب تر نکنیم . از نظر علمی به این قضیه نگاه کنیم . فکر کنیم واقعاً چرا به انجام این کار نیاز داریم ! . اگه ما بتونیم از نظر عقلی خودمونو به انجام ندادن این کار متقاعد کنیم از نظر احساسی و عاطفی 100 پله موفق تر خواهیم بود . پس خودمون رو گول نزنیم .
سعی نکنیم از فکر کردن در موردش فرار کنیم . بهش فکر کنیم . اونقدر بهش فکر کنیم تا درکش کنیم .
خیلی خسته ام . دوست دارم خوب باشم . تغییر کنم . دوست دارم دیدم نسبت به زندگی تغییر کنه . دوست دارم بزرگ بشم
از خدا می خوام به من کمک کنه ...
با تشکر
(په پسره 18 ساله که هیچ وقت امیدشو از دست نمیده ...)
دیشب قبل از خواب کلی با خدا حرف زدم . قبلش هم داشتم ترجمه قرآن رو می خوندم . (قبلاً اینکارو نمی کردم) ازش تشکر کردم . شکرش کردم به خاطر این همه خوبی که به ما داده . یاد شامی که خوردم افتادم و همینطور که داشتم به روزی هایی که خدا به بنده هاش میده فکر می کردم اشک توی چشمام جمع شد و به خدا گفتم کی از تو مهروبون تره در حالی که بنده هات گناهکاران بازهم اونا رو مورد لطف خودت قرار میدی .
از صمیم قلب از خدا خواستم منو راهنمایی کنه . چون دیگه دوست ندارم گناه کنم . هیچ وقت ...
دیشب حال خیلی توپی داشتم . انگار تو آسمونا بودم .
خوابیدم .
(نمی دونم تا حالا براتون اتفاق افتاده که توی خواب مثلاً صدای زنگ تلفن رو بشنوید و فکر کنید دارید خواب می بینید در حالی که واقعی هستش .) در هر صورت ...
نصفه شب احساس کردم یکی داره زنگ خونمون رومی زنه . یه لحظه از خواب بیدار شدم گفتم شاید واقعاً کسی پشت در باشه . خوب گوش دادم ؛ بعد ازچند ثانیه صدای اذان رو از مسجد نزدیک خونمون شنیدم ...
نمی دونم به چه شکلی باید خودمو سرزنش کنم آخه من از شدت خستگی نتونستم از جام بلند شم حتی به اذان هم نتونستم کامل گوش بدم و اصلاً نفهمیدم چه جوری خوابم برد .
ولی الآن به خودم میگم یه خواب مسخره ارزش این رو نداشت که اون لحظات زیبا رو از دست بدیم و پشیمونم ...
خدایا نوکرتم . خیلی بزرگی . فدای مهربونیت ...
دارم میرم کتابخونه . شما نمیاین ؟
sin نوشته است:خدایا نوکرتم . خیلی بزرگی . فدای مهربونیت ...
جمله قشنگیه ...
sin عزیز، سلام، امیدوارم که خوب باشی، من نظرم رو می گم،
خودت رو لای منگنه نگذار، منگنه اعتقادی یا روحی،
اراده کن و یه همت عالی، (فعلا اگر کنکور داری کنکورت مهم تره).
کافیه با عادت های خودت مخالفت کنی، همین، اوایلش سخته، بعدش راحت می شی. (اگر خدای نکرده مرتکب شدی، هرگز ایستاده انجام نده. خوابیده هم فکر کنم از نشسته بهتره. به خاطر آسیب به قسمت سر)
عکس هرگز نبین، هرگز، اینم یکی از اون عادت های بده.(اگرم در کل نمی بینی که صد هزار آفرین داره)
موفق باشی امید به خدا
این رو می خوام بگم که بدونیم نباید هر چیزی رو به این کار زشت ربط بدیم (یه سری چیز ها هم که از عوارض این کار هست)
ممکنه این طوری بشین که فرض کنین یه روز برین بیرون پارک و برگردین عصر سر درد بگیرین و شب هم حالت تهوع با سر درد، چشم تون هم ممکنه درد بگیره. این حالت خیلی بده.
علتش هم اون کار زشت بد نیست. علتش استفاده زیاد از کامپیوتر و دیدن مانیتور هست. چند روز مدام بشینین پای کامپیوتر و مطلب بخونین این طوری ممکنه بشین. مانیتور در کل یه فضای دو بعدی هست. چشم عادت می کنه به این فضا و وقتی یه روز بری تفریح تو فضای باز که چشم باید اون دوری و نزدیکی رو تشخیص بده (سه بعدی) این مشکل پیش میاد.
من این طوری شدم، اولش گفتم مربوط به عوارض همین بوده (درسته که ترک کردم، اما حتما عوارضش بوده دیگه) الکی خودم رو نگران کردم.
نیما نوشته است:الکی خودم رو نگران کردم.
یعنی مشکلی که با خود ارضایی مرتبط نباشه نمی تونه نگران کننده باشه ؟
چرا،
ولی وقتی فکر کنی ممکنه از عوارض این کار زشت لعنتی بوده باشه اصلا آدم یه جوری می شه،
حتی خسته ام که بنویسم اخه چی بگم از 11 سالگی شروع کردم و تا حالا که 17 سالمه ادامه دادم تمام چیزایی که داشتم به باد رفت خدا خیلی دوستم داشت چون در اوج نا امیدی کمکم کرد فکر میکردم تا اخر عمر این کارو میکنم ولی یه شب که توی اینترنت بودم یه دفه تصمیم گرفتم بگردم ببینم ایا سایتی درباره ترک این کار وجود داره که این سایت رو باز کردم تقریبا تمام نوشته ها رو خوندم خیلی دلم گرفت نمیتونم بگم چه حسی داشتم فقط یادمه که گریه میکردم اون شب تا صبح گریه کردم و اون لحضه تولد دوباره من بود دیگه تصمیممو گرفتم تصمیمی که دنیامو عوض کرد من ترک کردم مثل یه رویای خیلی زیبا بود ولی حقیقت داشت من ترک کردم منی که تا حال چهار روز نتونستم جلوی خودم رو بگیرم تونستم تا از اون موقع تا حالا تقریبا سی روز ترک کنم ولی مشکلی که دارم اینه که از همون هفته اول درده شدیدی رو در تمام بدنم احساس میکنم چشمام وحشتناک ضعیف شده و قدرتم به شدت کم شده و حتی حافظم از کار افتاده اخه چرا حالا که ترک کردم این بلا سرم اومد خواهش میکنم کمکم کنید
تازه نفس نوشته است:ولی مشکلی که دارم اینه که از همون هفته اول درده شدیدی رو در تمام بدنم احساس میکنم چشمام وحشتناک ضعیف شده و قدرتم به شدت کم شده و حتی حافظم از کار افتاده اخه چرا حالا که ترک کردم این بلا سرم اومد خواهش میکنم کمکم کنید
سلام
وقتی آدم می خواد این کار زشت رو انجام بده یهو چه انرژی ای می گیره، پس ما هنوز روحیه پر انرژی مون رو داریم ولی باید حالا که ترک کردیم کم کم بشناسیمش. (چیزی که معلومه اینه که اگر انجام بدیم، بعدا که ترک می کنیم این حالت خستگی بیشتر حس می شه. پس بهتره همین الان آدم خودش رو نبازه)
آخه ما یه مدت تو این کار بد بودیم و حالا که ترک کردیم یواش یواش معنی زندگی رو داریم می فهمیم.
فراموش نکن ""آروم آروم همه چی برمیگرده مثل اولش می شه"".
ببین، تو یه سری سختی های اول ترک رو چشیدی، ارزون از دستش نده. ادامه بده.
سلام بر تازه نفس(+کسره) تازه نفس
خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوستام همشون حرفاشون درسته و من اومدم فقط تایید کنم!(اگه نمیومدم که نمیشد!؟!؟بچه ها میدونن نمیشد..انشاا.. تو هم به همین زودیا میفهمی)
خوشحالم که ترک کردی..30 روز خیلیه هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
جدی میگم...کارت فوق العاده بوده..
اما اینم بگم راه زیاد داری
من خودم دقیقا 2 ماه و 24 روزه که ترک کرد(درست فهمیدی داشتم بهت پز میدادم!)
اما خوب الآن خیلی بهترم..یعنی عوارضش خیلی کم شده
الآن راحت میتونم جیغ بزنم,بخندم,دوستام و اذیت کنم,فکر کنم , تصمیم بگیرم و ... جدی میگم من همه ی اینا رو از دست داده بودم
البته بچه ها یه چند باری رو دیدن که من نمیتوننم بخندم..این برام یه فاجعس!!اما دارم خوب میشم
این و گفتم که بدونی هر کس یه عوارضی رو داره بر حسب سن و سالش و جسمش و شخصیتش ..
خوب مال منم اینجوریا بوده
به خودم بگو هر کدوم از عوارضت که به یاری خدا از بین رفت خودم اینجا برات جشن میگیرم..دیگه استاد شدم!
دوستان هر دفعه باید براش کادو بیارین ها ...
خنده
شاد باش و همیشه بخند که خدا عاشق خنده هاته
"""دوستان عزیز...هیچ کس دوست نداره به من پیشنهاد بده که گزارش کار من و میخواد بنویسه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟"""
خنده