سلام
نمی دونم چرا دیگه نمیتونم مثه قبلترها با شوق بیام کانون
شاید اینجا هم مثه خیلی از تصمیمات هیجانی زندگیم تبش سرد شده برام
بی رمق و خسته و بی حوصله میام و میرم و دلم میخواد بهانه ای جور کنم که همه بهم حق بدن کم فعالیت باشم
ولی ادم نمیتونه به خودش دروغ بگه
التماس اندکی تفکر برای خودم
خوب باشید
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
حافظ
عاشق منم كه يار به حالم نظر نكرد
ای خواجه درد هست و لیكن طبیب نیست
ابتهاج
یا صاحب دل
خدایا امشب شب رحلت پیامبر خوبیهاست
فردا هم شهادت امام رضاست
امام دلها
خیلی دوستش دارم
خدایا به حق این ثانیه ها
دوباره شروع محکمی داشته باشم بسمت پاک شدن
به سمت خوب شدن
فقط اینبار با تو
نه با هیچ کس و هیچ چیز دیگه
خدایا صبوری میکنم
خدایا به راهی که راه میبری ایمان دارم
حکمت و صلاح تو رو میخوام
خودت مسیرو به بهترین راه هدایت کن
خدایا خطاهایم رو خودت به بهترین شکل جبران کن
یا الله
ادم کینه ایی نیستم ولی گاهی بعضی رفتارا بد دل ادمو میشکونه و زخمش خوب نمیشه
و نمیشه هیچ وقت فراموش کرد و هربار با دیدن اون فرد داغ دلت تازه مبشه
به نام خدا
رویکرد آدمها چه موثره در واکنششون به پدیده ها ...
تو بگو همین وسوسه؛
تو بگو همین به یاد خاطرات اونی که در گذشته ات بوده و فکر کردی مرده ات رو زنده میکنه یا کوریهات رو شفا میده!
وقتی رویکرد و انتخابت اشتغال به شغل شریف (!) له شدگی در برابر حوادث باشه ... میشینی سر کوچه برو بیای دلت ... بلکه وسوسه ای، خاطره ولگرد و بی اصل و نسبی رد بشه از اونجا و تو هم دل به دلش بدی و ساعتی رو با اون بگذرونی ...
وقتی رویکردت اصلاح خودت باشه و ساختن ... چه واکنشت فرق میکنه برابر این ولگردها ... تا میبینی از دور داره میاد ... میگی: آها آها! این خودشه ... قایم شده بود ... پیداش کردم ... حالا به شیوه سازگار با طبعت از اون ولگرد یه بینش میسازی برای خودت و ردش میکنی بره پی کارش.
داستان همون درد بیمار (ها) و دوای تلخ و تیغ تیز طبیبه ...
یکی بی تابه و جزع داره ...
یکی تسلیمه و سکوت داره ...
یکی راضیه و شکر داره ...
یکی خوشحاله و طلب داره ...
یا طبیب القلوب ...
یا شمس الشموس
یا انیس النفوس
خدایا دو راه دارم در برابر مشکلات زندگی
اینکه همینجا دستامو بگیرم بالا و تلیم بشم
و اینکه
تا آخرین لحظه با این سختی ها بجنگم
با عقل و فکر و پشتکار
قطعا گزینه دوم
پ ن 1 : نیازی نیست همه بفهمن من گاهی وقت ها درد میکشم یا سختی میکشم بنظرم یه انسان قوی باید از درون قوی باشه
پ ن 2 : خدایا یک مسیر مستقیم رو خودت بذار پیش پام
ممنونم
داداش اراده عزیز ...
ببخشید که ما هم یواشکی گوش کردیم درد دلت با خدا رو ...
عوضش برای قوی بودنت از درون و بزرگ بودنت از بیرون دعا میکنیم.
ادما خیلی عجیبن
انگار نه انگار که قبلا همکار بودیم
انگار نه انگار زنگ میزدن جویای حالم بودن و انرژی میدادن
انگار نه انگار ....
شاید بهشون برخورده که برگشتم
شاید فکر میکنن که وجود من یعنی از پس کارها نتونستن بر بیان که منو برگردوندن
نمیشه قضاوتشون کرد...
ولی این رفتار یک دو روزه اخیرشون غیر قابل درکه
این رفتارهای بچه گانه که... بماند
براشون دعا میکنم این حالشون تغییر کنه و بهتر شن
از دیروز رسما کارمو شروع کردم
دیروز تو خونه و امروز هم رفته بودم سرکار
خواسته ایی نیست که انسان از پسش برنیاد
جسم مهم نیست این ذهنه که دنیاتو کنفیکووووون میکنه
خدایا
می خوای بهم بفهمونی تویی که داری همه چی رو می چینی؟
دمت گرم
اصلا می دونی چیه
وقتی اینهمه در ها روی کارم بسته می شن، بیشتر حضورتو حس می کنم
چون می دونم بسته شدن اینهمه در، فقط و فقط کار تو می تونه باشه
من چقدر خوشبختم که تو رو دارم...
راستی خدا
خواسته ی من رو می دونی، اما تو هر کار دلت خواست بکن
شک ندارم برام بهترین رو رقم می زنی
در دایره ی قسمت، ما نقطه ی تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو می گویی
پی نوشت:
دعا کنید برام... گرهی به کارم افتاده که فعلا حل نشده، به خیلیا امید بسته بودم که ناامیدم کردن، شکر...
من و سرما و زیر پتو
من و دردی و یه مشت قرص
من و یه لیوان گل گاوزبون و لیمو
میشه نتیجه اش ارامش، چشامای سنگین شده، اروم اروم
تسلیم یه خواب دارم میشم امیدوارم کابوسی در راه نباشه
بچه ها برام دعا کنید نمیخوام کم بیارم ولی بدنم کم اورده
خدا قوت و عافیت بده بهتون ان شاء الله و پر از توان و توفیق باشید.
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
به خط و خال گدایان مده خزینه دل
به دست شاه وشی ده که محترم دارد
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد
ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان
کدام محرم دل ره در این حرم دارد
دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل
به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد
مراد دل ز که پرسم که نیست دلداری
که جلوه نظر و شیوه کرم دارد
ز جیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست
که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد