سلام،
به نظرمن هرکی میخوا بره،بره
ممکنه با رفتن چیز با ارزش تری بدست بیاره،
ولی من نمیرم چون اگه برم
خیلی چیزا رو از دست میدم،بقیه رو نمیدونم،
فکر میکنم
همیشه باید کاری رو انجام داد که رضایت خدا و بنده خدا توش باشه،
اینجا هردوشونو داره،هم رضایت خالق هم رضایت مخلوق،
پس میمونم،
اینجا فضاش مقدسه،نباید با حرفامون قداستشو زیر سوال ببریم،
بازم میگم هرکی که دلش اینجا نیست بهتره بره،چون کانون به افراد مخلص نیاز داره،
کسایی که بهش احترام میذارن،کسایی که قدرشو میدونن،قدر بچه هاشو میدونن،
صلاح مملکت خویش خسروان دانند
آرزو مکن که خدا را در جایی جز همه جا بیابی !
درست است که اعمال ما ، ما را می سوزاند ولی تابندگی ما از همین است و اگر روح ما ارزش چیزی را داشته دلیل بر آن است که سخت تر از دیگران سوخته است .
برای من خواندن این که شن ساحل ها نرم است کافی نیست : می خواهم پای برهنه ام این نرمی را حس کند.
آندره ژید
راه و گم نکردم فقط یکم تاریک شده
راه رفتن بهم آرامش میده همینطور شب!
از وابستگی حالم بهم میخوره
آخرش چی میشه؟!؟!میشه افسردگی و انزوا
باید زندگی کرد بدون وابستگی باید یاد گرفت دید و وسیع کرد
یه عالمه دوستای جدید پیدا کردم
با یه عالمه ایده ی نو اشنا میشم!
با یه عالمه فکر جدید
این فوق العادس
سلام .
با خونسردی داشتم نزاع بین این دو رو توی دلم تماشا می کردم . نفس اماره ی پر جنب و جوش و نفس لوامه ی آروم ...
ولی در آخر این من هستم که باید با قوه عقلی که در درونم هست تصمیم بگیرم ! نفس اماره مدام داشت دلیل و برهان میاورد و نفس لوامه کم و بیش اون ها رو انکار می کرد. هر چند عقلم با نفس اماره مخالف بود ولی بی پدر بد جوری اصرار می کرد . هی دلیل میاورد. به نفس لوامه گفتم چرا بیکار نشستی !! یه کاری بکن . اونم یه آهی کشید و گفت من که یه عمره دارم تو رو نصیحت می کنم کو گوش شنوا ! گفتم : اینبار دیگه واقعاً تصمیم خودمو گرفتم و بهت نیاز دارم . بهم گفت باشه ! منم برات دلیل میارم ولی به شرطی که دلایل منو جز دل با عقلت هم درک کنی... من قبول کردم و شروع کرد به دلیل آوردن !. واقعاً دلایلش منطقی بودن . واسه یه مدت نفس اماره ساکت شده بود و حرف نمی زد . بعد تموم شدن حرفای نفس لوامه توی دلم گفتم : خدایا خودت می دونی که من تصمیمم رو گرفتم و به عهدی که بات بستم وفا کردم ؛ پس خودت کمکم کن و هیچ وقت نذار به بیراهه برم ...
دوستان عزیز !
همون طور که واسه انجام گناه خودمون رو توجیح می کنیم (نفس اماره) ، واسه انجام ندادنش هم خودمون رو توجیح کنیم (نفس لوامه) .
خدایا شکرت می کنم که هرچه دارم از لطف و کرم توست و از تو می خواهم از دانش خود تا آن اندازه که بتوانم تو را درک کنم به من عطا کنی .
سین نوشته است:با خونسردی داشتم نزاع بین این دو رو توی دلم تماشا می کردم . نفس اماره ی پر جنب و جوش و نفس لوامه ی آروم ...
خوب درس های دینی 2 رو حفظ کردیااااا (شوخی)
اول از همه...
بهت خیلی تبریک میگم که تونستی
تو قهرمانی
تو همیشه میتونی
بازم مثل همیشه..تنها برنده میشه
دست..سوت
یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زآنکه چو گردی زمیان بر خیزم
تنهای عزیزم در ضمن شعرت هم خیلی قشنگ بود
من اومدم دوباره
هستيم در خدمتتون
دست..دست
رئیس دوباره برگشت
سوت
سوت
خوب بچه ها من همین جا از همتون خداحافظی میکنم
چرا جیغ میزنین؟>
منظورم این بود که از ریاست استعفا میدم چون صاحابش اومد
خنده
راستی برام دعا کینن..یه گندی زدم در حد تیم ملی!
فلش بابام و با کلی اطلاعات پاک کردممممممممممممممممممممم
جیغ!
اگه نیومدم بدونید شهید شدم
نه نه
شما مدير ميمانيد
چون من به علت كارم مي تونم زياد فعال باشم
سلام بی52 خوش اومدی .
سرافرازمون کردید.
بدون شما هرگز.
حالا یه شعر بگم
اگر حلقه ی عشق از طلاست
حلقه ی دوست از وفاست
داره اذان میگه
هر کس اینجاست یه آرزو بکنه
سر اذان آرزو ها برآورده میشه
سلام بر خدای مهربانم
خدایا شکرت
ازت برای همه چیز سپاس گزارم
داشتم اسامی ثبت نامی های کانون رو نگاه میکردم
به خودتون افتخار کنین
با تمام وجودم دارم این حرف و میزنم
میدونین چرا؟
خدا اینجا رو به هزار و خورده ای نفر نشون داده!
اما چند نفر استفاده کردن؟
تو اون آدمی هستی که استفاده کردی
بخند
باید با تمام وجودت بخندی و شکر کنی
خدا واقعا دوستت داره
خدایا با تمام وجودم سپاس گزارم
عاشقانه دوستت دارم
چی بگم ...!
آدم بعد از 7 ،8 سال بتونه 2 سال این مرضو ترک کنه ... بعد دوباره انجامش بده ...
زور داره نهههه؟
و این دفعه به شدت غافل گیرم کرد ... هزااار بار غافل گیر کننده تر از اون روز ها
ولی این دفعه تا آخر عمر این عمل منفور رو به فراموشی می سپارم
این صحبت من با نفسم و شیطانه :
فکر کردی که هستی ؟؟ ای ابلیس پلید تو به من سجده نکردی و حالا تلاش می کنی به آنچه وسوسوه می کنی عمل کنم؟؟؟؟؟؟؟
با ضربه ای که اون روز دوباره به من زدی آتش گرفتن خودت رو امضا کردی
و من به عنوان اشرف مخلوقات که از تو نیز هزاران مرتبه بالاترم کاری می کنم که در مقابل اراده و عزم من سر تعظیم فرو آورده و کاری را که آن روز باید انجام می دادی(سجده به من) امروز انجام دهی
پس بترس از من و از خدای من که تا هنگامیکه پناهگاه من اوست و تا زمانیکه قدرت و عظمت او پشت من است نزدیک شدن به من یعنی تعظیم تو در مقابل من
لعنت خدا بر تو و تمام ابلیسیان باد که امروز من و تمام انسان ها دست به دست هم دادیم تا تو را وادار به سجده کنیم ... خواهی دید
دوستان عزیز بنده الآن در میدان جنگ هستم و این نامه ای که دیدین دعوتنامه ی من به سمت ابلیس برای جنگ با من بود
پیش به سوی پیروزیییییییییییی