1390 بهمن 14، 2:25
یه نگاه به دل خودمون که یندازیم ..خدایا گاهی حواسمون پرت میشه ..حواسمون به خودمون هم نیست انگار خودمون هم یادمون میره چه برسته به شما خدا .. راستیا گاهی اینقدر درونمون رو شلوغ میکنیم اینقدر ورودی به قلبمون میدین ..
.
ولنگارانه ..در قلبمون رو به هر فکر و خیالی باز میکنیم .. سر همین بیتاب میشیم و گم میشیم .. سرتاپا فکر و دلخشیمون قطع میشه .. با خودمون درگیرمیشیم .. سرزنش .. لجبازی .. دگمه ای شدت .. سخت شدن ..کلن با خودمون بد میشیم ..
.
دیگه به جای میرسیم خودمونم باور نداریم و خودمون هم دوست نداریم .. کم کم چطور میتونیم حوصله کار و تلاش و انگیزه رو پیدا کنیم ..
.
بعد میبینیم انگار کم اوردیم
یا این که یه طوری شدیم ..توی دلمون چیزی از قشنگی و عظمت خدا سراغ و آماده نمیبینیم .. دوستی هامون هم جور دیگه ..حال توجه و حرف زدن نداریم ..اون حوصله و صبره رفته ..همین که بره عجله و استرسم جایگزینش مهمون خونه ما میشه ..تازه میایم یکی دو تا گناه و اشتباهن خلاف ایده آل و غرورمون میکنیم و موج بدی و سرزنش و تضاد و در گیری ..
این روز ها نیبینیم چیزی از نمازمون نمیفهمیم ...از همه مهمتر این تردید ها و کشمکش ها ..کم کم بد بینی و بی اعتمادیمون به خدا و اینکه کسی که لآقل خودش رو باور نکرده چطور بخواد خدا رو باور کنه و چطور حوصله و حال خوب شدن رو پیدا کنه با این جنگ درونی و عینک دودی که جلو چشمش گذاشت؟؟
هرکودومش برامون اتفاق افتاده یا همش با هم یا بعضیاش ..حتما شده ..
هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش ..... باز جوید روزگار وصل خویش
اینه که اگه ما اصل و حرف فطرت و عشق درونیمون رو گوش نکنیم کم کم به این کری عادت میکنیم ...همون میشه که بالا گفتم کورم میشیم .. چون ندیدیم ....
تن زجان و جان ز تن مستور نیست ...لیکن کس را گوش جان دستور نیست .
.
ولی خدا یا قربون لطف و کرمت که از همون اول گفتی " بسم الله الرحمن الرحیم "
و توی قرآن گفتی ما تو را بر سرشت رحمت و مهربانی آفریدیم و گرنه وجودت پاره پاره و چند خدایی میشد .
..گفتی بگو لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
ولی یک خدا از مملکت وجودم هست و سبحانک ..عشق و لطفش بالاتر از اینه که توی فکر من بگنجه و پاکتر ومنزه تر عاشق تر و مهربون تر از هر بی نهایتی از عشق که من فکرش رو بکنم ..حتی با وجودی که گنهکار باشم من ...
عاسقی دارم که می خواند مرا با این که میداند گنهکارم...
..
.
ولی انشالله خدا از عشق و رحمتش کمکمون کنه که قلب و دلمون دو خدایا آماده کنیم برا شنیدن دیدن گرفتن لمس کرن توجه و درک عشق زندگی توی هر لحظه ..رحم هر چیزیو ببینیم .لطف و اون احساسه که بلندمون بکنه به موقع بپریم و پرواز کنیم و سرجاش با آرامش و مطمءن بر خورد کنیم .
.
خوب فکر کنیم .. فکر کنیم به خوشکلی و عظمت نعمت های خدا سعی کنیم ببینیمشون .. بشماریمشون .. هوای دلمون رو با صفا کنیم . همه . گیرنده های وجودمون رو لبریز از یه آمادگی بکنیم ..
این آمادگی همون الا ما رحم لی هست..اون وقت همون لحطه که لازمش داریم این رحم خدا میاد و دستمون رو میگیره و یه احساس جدید تر ....
.
فکر و توجه خدایا خیلی مهمه کمکمون کن با نگاه به ایات خودت شکفتی های بی شمارت این دلمون طعم رحن و عشق تو رو بفهمه این طور حاضر نمیشیم به خودمون ظلم کنیم ..خدایا این طوری خودمون و تو رو باور میکنیم ...
.
ازت راضی میشیم .. حوصله با تو بودن رو پیدا میکنیم ..از این حوصله وقت و تمرکز و حال قشنگ دیدن مردم و زندگی رو پیدا میکنیم ..
دیگه عینکه دودیه رو در آوردیم چقدر قشنگی و عظمت این دور ور و چقدر تعمت و عشق و نعجزه که همه آثار و نمایش تو هستن دیده میشه ..کم کم پر از عشق و سرشار میشیم ...
اینطوری همیشه آب خوش از گلومون پایین میره چون توی هر دست اندازی با طرز برخورد عشق محکم و شجاع میریم جلوش مثل دو تا عاشق که از غدا خوردنسون فقط به افتخار با هم بودن لذت میبرن .. انگار این غذا با غذاهای دیگه فرق داره ..و این نفس با نفس های دیگه ..میبینم این نمازم هم جدید شده ..حوصله همه چی رو هم که دارم جز اون دوست دارم بپرم و هلهله کنم ..
.
چیزی درونم شروع به جوشیدن میکنه .. هر کاری و هر چیزی برام احساس عشقش رو تقویت میکنه انگار یاد آورنده خدای من میشه ..
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم.....
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم......
دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا.......
زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم.......
گفت که دیوانه نهای لایق این خانه نهای......
رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم.......
.........................................................................
گفت که سرمست نهای رو که از این دست نی ای
رفتم و سرمست ش
دم وز طرب آکنده شدم.......
گفت که تو کشته نهای در طرب آغشته نهای......
پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم........
گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی.....
گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم........
گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی........
جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم......
گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری......
شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم......
گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم.......
در هوس بال و پرش بیپر و پرکنده شدم.......
گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو.......
زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم......
گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن.....
گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم......
چشمه خورشید تویی سایه گه بید منم......
چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم......
تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم.......
اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم......
صورت جان وقت سحر لاف همیزد ز بطر.....
بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم.......
شکر کند کاغذ تو از شکر بیحد تو.........
کآمد او در بر من با وی ماننده شدم.....
............................................................................
شکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خم......
کز نظر وگردش او نورپذیرنده شدم.......
شکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملک.....
کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم......
............................................................................
شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق.....
بر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدم......
زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم......
یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم......
از توام ای شهره قمر در من و در خود بنگر.....
کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم......
باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان.....
کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم......
.
ولنگارانه ..در قلبمون رو به هر فکر و خیالی باز میکنیم .. سر همین بیتاب میشیم و گم میشیم .. سرتاپا فکر و دلخشیمون قطع میشه .. با خودمون درگیرمیشیم .. سرزنش .. لجبازی .. دگمه ای شدت .. سخت شدن ..کلن با خودمون بد میشیم ..
.
دیگه به جای میرسیم خودمونم باور نداریم و خودمون هم دوست نداریم .. کم کم چطور میتونیم حوصله کار و تلاش و انگیزه رو پیدا کنیم ..
.
بعد میبینیم انگار کم اوردیم
یا این که یه طوری شدیم ..توی دلمون چیزی از قشنگی و عظمت خدا سراغ و آماده نمیبینیم .. دوستی هامون هم جور دیگه ..حال توجه و حرف زدن نداریم ..اون حوصله و صبره رفته ..همین که بره عجله و استرسم جایگزینش مهمون خونه ما میشه ..تازه میایم یکی دو تا گناه و اشتباهن خلاف ایده آل و غرورمون میکنیم و موج بدی و سرزنش و تضاد و در گیری ..
این روز ها نیبینیم چیزی از نمازمون نمیفهمیم ...از همه مهمتر این تردید ها و کشمکش ها ..کم کم بد بینی و بی اعتمادیمون به خدا و اینکه کسی که لآقل خودش رو باور نکرده چطور بخواد خدا رو باور کنه و چطور حوصله و حال خوب شدن رو پیدا کنه با این جنگ درونی و عینک دودی که جلو چشمش گذاشت؟؟
هرکودومش برامون اتفاق افتاده یا همش با هم یا بعضیاش ..حتما شده ..
هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش ..... باز جوید روزگار وصل خویش
اینه که اگه ما اصل و حرف فطرت و عشق درونیمون رو گوش نکنیم کم کم به این کری عادت میکنیم ...همون میشه که بالا گفتم کورم میشیم .. چون ندیدیم ....
تن زجان و جان ز تن مستور نیست ...لیکن کس را گوش جان دستور نیست .
.
ولی خدا یا قربون لطف و کرمت که از همون اول گفتی " بسم الله الرحمن الرحیم "
و توی قرآن گفتی ما تو را بر سرشت رحمت و مهربانی آفریدیم و گرنه وجودت پاره پاره و چند خدایی میشد .
..گفتی بگو لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
ولی یک خدا از مملکت وجودم هست و سبحانک ..عشق و لطفش بالاتر از اینه که توی فکر من بگنجه و پاکتر ومنزه تر عاشق تر و مهربون تر از هر بی نهایتی از عشق که من فکرش رو بکنم ..حتی با وجودی که گنهکار باشم من ...
عاسقی دارم که می خواند مرا با این که میداند گنهکارم...
..
.
ولی انشالله خدا از عشق و رحمتش کمکمون کنه که قلب و دلمون دو خدایا آماده کنیم برا شنیدن دیدن گرفتن لمس کرن توجه و درک عشق زندگی توی هر لحظه ..رحم هر چیزیو ببینیم .لطف و اون احساسه که بلندمون بکنه به موقع بپریم و پرواز کنیم و سرجاش با آرامش و مطمءن بر خورد کنیم .
.
خوب فکر کنیم .. فکر کنیم به خوشکلی و عظمت نعمت های خدا سعی کنیم ببینیمشون .. بشماریمشون .. هوای دلمون رو با صفا کنیم . همه . گیرنده های وجودمون رو لبریز از یه آمادگی بکنیم ..
این آمادگی همون الا ما رحم لی هست..اون وقت همون لحطه که لازمش داریم این رحم خدا میاد و دستمون رو میگیره و یه احساس جدید تر ....
.
فکر و توجه خدایا خیلی مهمه کمکمون کن با نگاه به ایات خودت شکفتی های بی شمارت این دلمون طعم رحن و عشق تو رو بفهمه این طور حاضر نمیشیم به خودمون ظلم کنیم ..خدایا این طوری خودمون و تو رو باور میکنیم ...
.
ازت راضی میشیم .. حوصله با تو بودن رو پیدا میکنیم ..از این حوصله وقت و تمرکز و حال قشنگ دیدن مردم و زندگی رو پیدا میکنیم ..
دیگه عینکه دودیه رو در آوردیم چقدر قشنگی و عظمت این دور ور و چقدر تعمت و عشق و نعجزه که همه آثار و نمایش تو هستن دیده میشه ..کم کم پر از عشق و سرشار میشیم ...
اینطوری همیشه آب خوش از گلومون پایین میره چون توی هر دست اندازی با طرز برخورد عشق محکم و شجاع میریم جلوش مثل دو تا عاشق که از غدا خوردنسون فقط به افتخار با هم بودن لذت میبرن .. انگار این غذا با غذاهای دیگه فرق داره ..و این نفس با نفس های دیگه ..میبینم این نمازم هم جدید شده ..حوصله همه چی رو هم که دارم جز اون دوست دارم بپرم و هلهله کنم ..
.
چیزی درونم شروع به جوشیدن میکنه .. هر کاری و هر چیزی برام احساس عشقش رو تقویت میکنه انگار یاد آورنده خدای من میشه ..
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم.....
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم......
دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا.......
زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم.......
گفت که دیوانه نهای لایق این خانه نهای......
رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم.......
.........................................................................
گفت که سرمست نهای رو که از این دست نی ای
رفتم و سرمست ش
دم وز طرب آکنده شدم.......
گفت که تو کشته نهای در طرب آغشته نهای......
پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم........
گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی.....
گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم........
گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی........
جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم......
گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری......
شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم......
گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم.......
در هوس بال و پرش بیپر و پرکنده شدم.......
گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو.......
زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم......
گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن.....
گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم......
چشمه خورشید تویی سایه گه بید منم......
چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم......
تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم.......
اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم......
صورت جان وقت سحر لاف همیزد ز بطر.....
بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم.......
شکر کند کاغذ تو از شکر بیحد تو.........
کآمد او در بر من با وی ماننده شدم.....
............................................................................
شکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خم......
کز نظر وگردش او نورپذیرنده شدم.......
شکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملک.....
کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم......
............................................................................
شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق.....
بر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدم......
زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم......
یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم......
از توام ای شهره قمر در من و در خود بنگر.....
کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم......
باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان.....
کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم......