بسم الله الرحمن الرحیم
فیه رجال یجبون ان یتطهّروا
جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم
یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم
وقتایی که فشار قلبی و ذهنی اذیتم میکنه
وقتایی که از دست خودم تحت منگنه قرار میگیرم
همین اومدن تو کانون و
بوییدن گل های پاکی و
شنیدن صدای گوش نواز امواج صفا و صمیمیت و
در معرض خنکای نسیم جان بخش اشتیاق به قرب الهی قرار گرفتن
حالم رو خوب میکنه.
واقعا جام می که میگن همین کانونه!
ما در درون سینه هوایی نهفته ایم
بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود
(1392 ارديبهشت 27، 23:51)حمید خان نوشته است: [ -> ]
چقد این جمله آشناست
زیاد شنیدم
و زیاد عمل کردم
ولی خب
قرار نیست دیگه یه جایی این چرخه تموم بشه؟
برو خدارو شکر کن مشکلت در حد همیناس
کاش ..
باشه...
خدای ما هم بزرگه....
من آدم بد شانسی بودم پدرم از خانواده بی عاطفه و مادرم از خانواده عاطفی
بوذ
کسایی که همجنسگرا میشن فقر عاطفی از ناحیه پدری دارن
باید خانواده ها برا ازدواج از نظر عاطفی در یک سطح باشن
نگید اقای شیرین و فرهاد
با تکرار این حرفا دلتون بیشتر خون میشه
شما میدونید که بیمارید و میدونید که حتما اون خدا که مهربونه حالا ک تو سلامتی براتون کم گذاشته یه جایی جبران میکنه
من میدونم
از ادم هايي كه فقط به فكر خودشون و علايق خودشون هستن بدم مي اد حتي اكر اون نزديك ترين شخص به ادم باشه......
الان سرشار از انرزي منفي ام....
خدا جون من اینجوری شدم
چرا فقط جلو میرم ولی برام چطور جلو رفتن
همه چیز داره پیش میره دلی نه اونجوری که من میخام یا باید باشه
اصلا قوه تفکرم را از دست دادم
شدم یه ادم اهنی
خدایا من متنفرم از این توع زندگی
خدا یا از این زندگی یخی درم بیار
خدایا من این ارامش را نمیخام
خدایاااااااااااااا
سلام
(1392 ارديبهشت 28، 17:37)همای رحمت نوشته است: [ -> ]از ادم هايي كه فقط به فكر خودشون و علايق خودشون هستن بدم مي اد حتي اكر اون نزديك ترين شخص به ادم باشه......
الان سرشار از انرزي منفي ام....
من اصلا و ابدا اهل شعار دادن نیستم....چیزی رو میگم که باورش دارم....
سعی کنین همه رو دوست داشته باشین....
شما اگه از یه نفر بدتون بیاد یا خوشتون بیاد هیچ تاثیری تو روند چرخش و گذر زمان نداره!
پس چرا سعی نکنیم که خوب فکر کنیم و خوب ببینیم و همه رو دوست داشته باشیم....
نفرت شما از یه شخص به تنها کسی که آسیب میزنه
خودتونین....وگرنه اون فرد که داره زندگیشو میکنه...بی توجه به احساس شما!
پس دوستش داشته باشین تا
خودتون راحت تر زندگی کنین...توی دنیا چی از نفس شما محترم تره؟
بهش(نفستون رو میگم) احترام بذارین و بدونین ارزشش اونقدر بالا هست که وقتی تنفر از یه نفر تو دلتون داشته باشین احساس خُرد شدگی بکنه!!
مهربون باشین...تا دنیا با شما مهربون باشه
(1392 ارديبهشت 28، 18:39)mahsa20 نوشته است: [ -> ]خدا جون من اینجوری شدم
چرا فقط جلو میرم ولی برام چطور جلو رفتن
همه چیز داره پیش میره دلی نه اونجوری که من میخام یا باید باشه
اصلا قوه تفکرم را از دست دادم
شدم یه ادم اهنی
خدایا من متنفرم از این توع زندگی
خدا یا از این زندگی یخی درم بیار
خدایا من این ارامش را نمیخام
خدایاااااااااااااا
lمهسا جون
زندگی ادم قوتی به هم میریزه و وقتی هیچ چیزی اونطور که یمخوای پیش نمیره دو حالت داره
یه حالت خوبه و یه حالت بد...
حالت خوبش اینه که وقتی داری به سمت خدا، به سمت پاکی پیش میری و خدا دوست داره تو رو به خودش نزدیکتر کنه ، همه چیز توی زندگیت بهم میریزه
انگار خدا دونه های شطرنجتو میریزه بهم تا طبق میل خودش که برای هم بهتر هست بچینه
تو فکر میکنی که وای چرا هیچ سر جاش نیست؟ چرا همه چی برعکس میشه؟
اما در واقع بعد از یه مدت میبینی که خوب شد اون اتفاقات پیش اومد! و میبینی زندگیت خیلی بهتر از قبل شده... این کار خداست
اما گاهی زندگیت بهم میریزه و نشونه خوبی نیست و اون قوتیه که تو کاملا در جعت عکس خدا حرکت کنی
اون وقت همه چیز باز بد پیش میره
نگاه کن ببین کدوم سمتی هستی
کاشکی یه چیزیو میفهمیدیم
یه چیز اینکه
دل همو نشکونیم
غد نباشیم (این اصن شدنی نیس!)
برا لج دراوردن کسی رو نقطه ضعفش کلیک نکنیم
کاش میفهمیدیم هر آدمی برا خودش شعورو شخصیت خودشو داره و نباید اونو به سخره بگیریم
کاش میفهمیدیم برا جلب توجه کسی لزومی نداره با دیگران غیر از اوون باشیم و به خیالی کار درستو کردیمو خوشحال باشیم، در حالی که چیزی از دلو احساسات و فکرو ذهن طرفمون نمیدونیم، شاید اوون هزار بار میمیره و زنده میشه
سلام به همه درد دل داران
ان شاء اله ک درد دلای تک تکتون با صبر جمیل و توکل بر خدا درمان پیدا کنه
خوب
دیشب داشتم فکر میکردم ... اصلا نمیدونم چی شد ک رفتم تو فکر
یهویی زمان رو نگه داشتم!
آره ... میشه این کارو کرد ... مخصوصا تو خلوت شب!
یه آن خودم رو برای یه لحظه ارزیابی کردم ...
خندم گرفت!
چرا؟
چون ک 22 سال رو تو 5 دیقه و شاید کمتر تونستم خلاصه کنم
خوردن و خوابیدن و ......
هیچی ندارم برای عرضه ... احساس کردم تهی شدم ... خیلی پیش خودم خجالت کشیدم
حالا فک کن اگر معرفت داشتم چقدر پیش خدا باید شرمنده میشدم!!
تصمیمی ک گرفتم اینه
خودم رو از اطلاعات پر کنم ... تهی نباشم ... خلاصه اینکه سرم به تنم بیارزه ... البته کمی تا قسمتی فعلا!
مثلا اشرف مخلوقاتیما
این رو هم بگم ک این تصمیم خیلی وقت بود تو فکرم بود اما دیشب یه تلنگر شدیدی به خودم زدم ک اجراییش کنم
و یه توصیه دیگه به خودم هم بدم ختم کلام
مهم نیست چقدر کارها بهم گره خورده مهم اینه ک بدونی و معتقد شی ک یه خدایی هست ک سررشته امور دستشه
خدایی ک برای اثبات بزرگی و مرامش خیلی مورد دارم ک اگر بگم میترسم ناقص بشه از بس زیادن ...
پس تلاشم رو از نو شروع میکنم با این تفاوت ک با نتیجه کار، کاری ندارم و فقط حواسم به مسیره ک ی وخ کج نرم
پس رمز زندگی من از این به بعد:
توکل ... توکل ... توکل
خیلی بهش اعتقاد دارم!
یا علی