واقعا حرفای بچه ها قشنگ بود ...
پاییز جونم تو جرئت زیادی داری که میتونی درد دل کنی و حرف بزنی ... اینقدر راحت و ساده ...
هرکسی جرئت ساده حرف زدن رو نداره .....(شاید یکیشون خودم باشم....)
تو با این همه جسارت و این همه امید ... کارهای بزرگتر از ترک رو می تونی انجام بدی ....
به خودت امیدوار باش ....
صحبت کردن با خدا بهترین کمکه ... که تو خوب انجامش می دی .....
حرفای بچه ها رو فراموش نکن که کامل بود و درست....
(1388 اسفند 6، 16:33)mahtab_r نوشته است: [ -> ]واقعا حرفای بچه ها قشنگ بود ...
پاییز جونم تو جرئت زیادی داری که میتونی درد دل کنی و حرف بزنی ... اینقدر راحت و ساده ...
هرکسی جرئت ساده حرف زدن رو نداره .....(شاید یکیشون خودم باشم....)
تو با این همه جسارت و این همه امید ... کارهای بزرگتر از ترک رو می تونی انجام بدی ....
به خودت امیدوار باش ....
صحبت کردن با خدا بهترین کمکه ... که تو خوب انجامش می دی .....
حرفای بچه ها رو فراموش نکن که کامل بود و درست....
شما راست میگید
ولی خب چی کار کنیم که جرات پیدا کنیم؟
این سواله مهمی هست
درسته؟
من خودم خیلی ترسو بودم
شاید بعضی اوقات از چیزای خیلی عادی هم میترسیدم
به قول معروف ار ترک دیوارم میترسیدم
ولی یه راه خوب پیدا کردم
اونم توکل کردن به خدا در تمام اموره
البته باید بگم ورزش هم تاثیر زیادی داشت
الان خیلی بهتر هستم
شما هم سعی کن به خدا توکل کنی.همین
توکل به اون معنی نیست که هیچ کاری نکنی وبعد منتظر باشی یه اتفاقی بیوفته
باید کاری که فکر میکنی درسته رو انجام بدی و بعد نتیجه ش رو به خدا بسپاری
پااااييز جونم ناراحت نباشيااااااااا...مهتاب راست ميگه...مهتاب جون و آقا حسين حرفاتون خيلي خوب بود..واسه حرف زدن افتماد به نفس خيلي مهمه(منم بدجور گير دادم به اين اعتماد به نفس بيچاره)
سلام
خوبید
راستش من اینجا هیچ دوستی ندارم اما وقتی میام کلی شارژ میشم
چقدر خوب و مهربون هستید با هم و چقدر خوبه که به هم کمک میکنید
خیلی لذت بخشه
دیروز داشتم جنایات یه بی شرف رو از تی وی میدیدم، حالم بد شد تا اینکه تو یه سایت یه صدایی تو گوشم پیچید اگرچه بیگناه کشته شدن اما خوش به حالشون، عاقبت به خیر شدن خیلی هاشون:
دانلود کنید
ای آنکه بر کرانه ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای دستی بر آر...
خیلی ها میگن اون دوران تموم شده
دلم خیلی گرفته خییییییییییییییییییلیییییییییییییی، یادش بخیر آقا مرتضی
کجایی ببینی که اینترنت پر شده از صحنه هایی که از آدم حیوون میسازه.
دلم از تنهایی خودم به تنگ اومده، دلی که جای توست. اما من با چیا پرش کردم. راستی میگن دل اندازه ی دریاست اما فقط میتونی تو کوله بارت یه چیز جا بدی خواه به وسعت دریای خواه به کوچکی و زبونی چشم دنیایی
سلام
خوبید
راستش من اینجا هیچ دوستی ندارم اما وقتی میام کلی شارژ میشم
چقدر خوب و مهربون هستید با هم و چقدر خوبه که به هم کمک میکنید
خیلی لذت بخشه
جناب دیگه میگم نه..
پس ما اینجا چی کاره حسنیم!؟؟!
خیلی خوشحالیم رضاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
سلام بچه ها خوبین ؟
دلم گرفته ، حس میکنم کانون دیگه اون روال سابقو نداره
فک کنم یه دلیلش زدن تاپیک و تالار خیلی زیاده
چون هر کسی میره یه جایی
بچه ها من میگم گروه های ترکو به دو گروه دخترونه و پسرونه کاهش بدیم
اینجوری خیلی بهتره به نظرم
نظر شما چیه ؟
البته آقای ایده ی عزیز هم باید تصمیم بگیرن
من فقط پیشنهاد دادم
چون تعداد گروه های زیاد باعث دور شدن بچه ها از هم میشه
سلام آرمان خان جان !!! نيستي ؟؟؟ كجايي ؟؟؟
منم ميگم گروه ها هر چي كم تر باشه بهتره ! چون اينطوري بچه ها بيشتر به هم نزديك ميشن و ارتباطات بچه ها با هم بيشتر ميشه و احتمال شكستن هم پايين تر مياد به مراتب !!!
اگر سياستهاي كانون در جهتي باشه كه اعضا متمركزتر باشن بهتره !
در پناه خدا !
سلام داداش سایه
زیر سایه شماییم
والا یه سری کار برام پیش اومده کمتر میام کانون
میگم دیگه این گروه بندیا زیادم خوب نیست
وقتی همه با هم باشن اگه یه وقتیم یکی از حامیا نباشه بقیه هستن که کمک کنن
یا کلا زدن تاپیکای زیاد باعث سردرگمی تازه واردا و جدایی بچه ها از هم میشه
فرض کنید تو یه خونه ی یه اتاقه باشیم ، اونجوری همه با همیم
اما اگه یه خونه ی 10000 متریه تریبلکسه 100 خوابه باشه ، هیچکی با کسی کاری نداره یا چند نفر چند نفر میشن بچه ها
الان کانونم همینطور شده
دیگه همه با هم نیستن
تیکه تیکه شدن
صفا و صمیمیت بین همه نیست
این خیلی بده
بچه ها بیان دوباره مثه سابق کانونو درست کنیم
سلام
.
.
.
.
.
.
.
.
فقط همین.
(1388 اسفند 7، 12:28)rezakhodeshodostdare نوشته است: [ -> ]می خوام کمی درد و دل کنم ...
از زندگی که دارم متنفرم اما متنفر هم نیستم ...
از خودم بدم میاد اما خودم رو دوست دارم ...
ناراحتم اما خوشحالم ...
ادم نا امیدی هستم که امید وارهستش ، از نظر خودم که خوبه اما مسخره هستش ...
به من میشه امید داد هم میشه این کار رو نکرد من با تمامی این حس ها که تضاد هم هستند زندگی می کنم ...
آقا رضا تکلیف ما رو مشخص کن .... کدوم وری هستی
ولی جدای از شوخی ....
برای این که سمت و جهت زندگیت مشخص بشه ... چند دقیقه از وقتت رو برای فکر کردن به خودت بذار ...و این که کجای این دنیایی و چقدر روش تاثیر داری ...
سعی کن تمرکز کنی ... روی نقطه های مثبتت ... ناامیدی رو دور بریزی ، که خودش منشا ء تمام بدبیاری ها و بدشانسی هاست ...
سعی کن خودتو بسازی ... دوباره از نو ، از پایه و رضایی باشی که زندگیش در یک جهت حرکت می کنه
در جهت خوشی ... پاکی ... امیدواری ... تازگی ... لبخند .... زیباییی و
امید
موفق باشی
توکل به خدا ، حلال تمام مشکلاته ....
با نظر ارمان و سایه تا حدودی موافقم ،
اما از یه لحاظم جمعیت کانون نسبت به قبل خیلی بیشتر شده ، اگه فقط بخواییم همه موارد رو تو یکی دو تاپیک متمرکز کنیم ، مشکلات خودش رو داره ...بررسی و کمک کرن سخت میشه و منظم نیست ، مثلن همین الانشم من مثل گذشته نمیرسم همه نظرات بچه ها رو توی همین تاپیک بخونم ، اما حداقل میرسم یه کمک و همدلی به بچه های گروهم داشته باشم همینطور از بقیه تاپیک ها هم زیاد غافل نیستم ، اما درک کل از اون ور هم باز هم یه نارسایی هایی هست
فکر کنم این مشکلیه که بخاطر بالارفتن اعضا درست شده
(1388 اسفند 7، 14:08)rezakhodeshodostdare نوشته است: [ -> ]ممنون mahtab_r
من هر دو طرفم
من اینطوریم
تنفرو تو دلم دارم چون بر علیه #$% استفاده می کنم
غم رو دارم تا بفهمم چه چیز های رو دارم از دست میدم و به فکر باشم
خوشحالی رو دارم تا از زندگی لذت ببرم
خودم رو دوست دارم تا اعتماد به نفس داشته باشم
هیچ چیزی تو دنیا بد یا خوب نیست ...
این محیط و شرایط هستش که میگه چی خوبه ، چی بده ...
من حسابی خوشحالم ، ناراحت نیستم ، قسمتی از درونم رو گفتم
بله ،
تضاد وقتی پیش میاد که تو خودت رو قبول نکنی ، اگه هر کسی بخش های وجودی و شخصیتیش رو بشناسه و خودش باشه ، خودش با تمام نقاط روشن و تاریکی که داره اونا رو جزء خودش بدونه و این که همه ی بخش های وجودش حتی تاریک ترین نقاط شخصیتیش هم براش مفید و سود اور بدونه ، اونقت خودش رو قبول داره و تضادی توی خودش حس نمیکنه .
گاهی ناشی از این میشه که شخص خودش رو نمیشناسه ، و یه دید ایده ال نسبت به خودش داره ، که دوست نداره کاستی ها و تاریکی هاش رو توی خودش بینه برای همین یا سعی میکنه اصلن عیب های خودش رو نبینه یا این که روی اونها سر پوش میذاره و جای اونها انتظارات بالا و توقعات غیر منطقی از خودش پیدا میکنه ، اگه همینطور ادامه پیدا میکنه ، همیشه خودش رو از یه دید بالا و متفاوتی نسبت یه اونچه واقعا میتونه باشه میبینه ، برای همین چون مقیاس مقایسش "خودش " نیست ، حال فعلی خودش رو خیلی تاریک تر و اسفناک تر میبینه ، این طوری بیشتر یه سمت انتظارات و توقعات و تخیلات و ایده ال ها پناه میبره( چون همونطوری که گفتم نمیخواد تاریکی هاش و عیب هاش رو ببینه ) این چرخه ادامه پیدا میکنه ، تا جایی که دیگه هرچی احساس اصیل و واقعی داشته از بین میره و جاش احساسات غیر اصیل و ناشی از همون درک نادرستیه که از "خود"
ش داره و این روز به روز بیشتر میشه ، اینجاست که خودش رو گم میکنه ، و توی هر تصمیمی تردید داره و توی هر فکر و احساسی تناقض و تضاد پیدا میکنه .
(1388 اسفند 7، 12:28)rezakhodeshodostdare نوشته است: [ -> ]می خوام کمی درد و دل کنم ...
از زندگی که دارم متنفرم اما متنفر هم نیستم ...
از خودم بدم میاد اما خودم رو دوست دارم ...
ناراحتم اما خوشحالم ...
ادم نا امیدی هستم که امید وارهستش ، از نظر خودم که خوبه اما مسخره هستش ...
به من میشه امید داد هم میشه این کار رو نکرد من با تمامی این حس ها که تضاد هم هستند زندگی می کنم ...
منو یاد یکی از دوستام انداختی
اونم مثل تو از این حرفای متضاد زیاد میزد
اینقدر از این حرفا زد که بچه ها بهش میگفتن دو قطبی!
خیلی جالبه
آخه اونم اسمش رضاست
نه اصلا هم مسخره نیست این حس تضاد!
یه چیز طبیعی و انسانیه!
اگه این حس رو نداشتی احتمالا انسان نبودی رضا جان
این حس برای آدمای بزرگ هم پیش میاد
مثلا این شعر معروف مولانا رو همه مون شنیدیم:
من چه کسم؟ من چه کسم؟
من چه کس وسوسه بندم؟
که از آن سوی کشندم، که از این سوی کشندم
نفس آتش سوزان، نفسی سیل خروشان
.........
اینو نباید ساده ازش رد شد! وقتی مولانا هم همچین حسی داشته.....کسی که از تمام زندگی و جاه و مقامش گذشت.......پس اگه منم در مرتبه پایین تر چنین حسی داشته باشم هیچ اشکالی نباید نداشته باشه
فکر می کنم اینا چیزایی هست که به مرور زمان و با افزایش آگاهی و مطالعه باید حل بشه...ان شاا...
فقط می خواستم بگم که این نشونه اینه که شما انسان متفکری هستی و هیچ چیزی رو بدون دلیل قبول نمی کنی آقا رضا
برا من و همه بچه های کانون دعا کن
مرسی